چند روز قبل جک استراو وزیر خارجه پیشین و وزیر کنونی “ عدالت” در بریتانیا، که معادل ایرانی پیشه کنونی او شغل آقای الهام وزیر دادگستری است، طی سخنان افتتاحیه خود در نمایشگاه تاریخ تمدن صفوی در موزه بریتانیا، مطالب شیرینی بزبان آورد که نشان میداد دولت کارگری در اندیشه دلجویی از ایران است ولی اولا سوراخ دعا را گم کرده و ثانیا خطوط اصلی سیاست خارجی آن کشور در قبال تهران نیز تغییری نکرده است.
سخنان اخیر جک استراو تازه ترین مرحله از اقدامات و همچنین اظهاراتی بوده که مقامات رسمی انگلیس طی ماههای اخیر به آن مبادرت ورزیده و در عمل بجای بهبود شرایط، به میزان ابهام در طبیعت روابط کنونی تهران و لندن افزوده اند.
این اقدامات نشان میدهد که دولت کنونی بریتانیا شاید در اندیشه عقب نماندن از دولت جدید امریکا و در اجرای چند فرمول مد روز مانند: باز نگاه داشتن در دیپلماسی؛ توسعه همکاری ها و مبادلات فرهنگی؛ نزدیک شدن و احترام به مردم ایران و در عین حال جدی عمل کردن در قبال دولت تهران، بمنظور پرهیز از ارسال پیام غلط، به اقداماتی دست زده اند که نه هماهنگ با هم بوده و نه در جهت تامین هدفهای از پیش تعیین شده قرار داشته است.
جک استراو در بخشی از سخنان خود در موزه اذعان کرد که انگلیس در درک ایران دچار مشکل بوده بدون آنکه علت را یاد آور شود. بزرگترین مشکل ایشان و همچنین دولت متبوع او تفاوت ننهادن بین دولت وقت و مردم ایران است. این مشکل در زمانی که او بنا به گفته او “ ایران از قدرتهای تعیین کننده منطقه بود “وجود داشته و امروز هم همچنان بر جا است.
فارغ از اینکه جک استراو از جمله بله قربان گو ترین وزیران کابینه در دولت کنونی است و هرگز از خود اندیشه ای مستقل از رییس وقت دولت نداشته، اشارات سرسری او به ماجرای انحصار تنباکو و قرارداد نفتی کنسرسیوم و نحوه سقوط دولت مصدق نشان میدهد که نویسنده نطق او هنوز هم کمترین اشرافی بر جامعه شناسی مردم ایران ندارد. خود او هم بدون کمترین تاثیر گذاری در تدوین نطق و یا مطالعه شخصی آنچیزی را خوانده که در دستش قرار داده اند. جک استراو این حالت متابعت را همواره داشته و دلیل ماندگاری او در دولت های بلر و براون نیز همین بوده است.
شاید نقل داستان کوتاهی از گفتگوی کوتاهی که من با او در شهر گلاسگو داشتم به تایید شناخت من از او کمک کند. در ماه اکتبر سال 2000 زمانی که او هنوزدر پست وزارت کشور تونی بلر بود ( پیش از انتصاب او به وزارت خارجه و جانشینی رابین کوک در سال 2001 - پیآمد وقایع حمله تروریستی به نیویورک )، همراه با بقیه هیات دولت خود برای تشییع جنازه دونالد دویر وزیر اول اسکاتلند ( نخست وزیر ) به گلاسگو آمده بود. آنروزخارج از ساختمان موزه کلوین که محل انجام مراسم تشییع بود، پیش از خروج بقیه میهمانان با او در یک گفتگوی تصادفی داخل شدم . در ادامه گفتگو و پس از آنکه او ملیت من را پرسیده بود از کارم جویا شد و من با اشاره به ساختمان پشتی بنای دانشگاه گلاسگو را که در دید ما قرار داشت به او نشاندادم و یاد آور شدم که علوم سیاسی درس میدهم. دقایقی بعد و در گر ماگرم صحبت، الیستر کمپبل که بنوعی راسپوتین کابینه بلر بود از ساختمان موزه خارج و بما نزدیک شد. شغل او در دولت بلر – بدون داشتن کرسی انتخابی در مجلس عوام – مشاور مطبوعاتی نخست وزیر بود ولی عملا در همه کارها مداخله میکرد، منجمله امر و نهی به وزیران ضعیف کابینه به بهانه حفظ وجه دولت.
با نزدیک شدن الیستر کمپبل به شوخی خطاب به جک استراو گفتم که رییس ات آمد! چند ثانیه ای نگذشته بود که کمپبل با اشاره انگشت استراو را بطرف خود خواند و او نیز بعد از یک خنده قرار دادی رو به من بسرعت خدا حافظی کرد و بدون درنگ به کمپبل محلق شد. در آن زمان کمپبل به تونی بلر نخست وزیر بسیار نزدیک بود ولی ردیف شغلی استراو بعد از وزیر خارجه و وزیر خزانه داری از بقییه وزرا بالاتر بود، چه رسد به یک کارمند استخدامی نظیر کمپبل. جک استراو همیشه بله قربان گو بوده وپیغام رسان.
سخنان جک استراو در مورد ایران در روز افتتاح موزه شاه عباس نه نظر گاههای شخصی او، بعنوان یک دولتمرد مستقل انگلیسی، که تکرار نوشته شده بود که بدست او داده شده بود. متن نوشته ای که استراو از روی آن میخواند نشان میداد که استنباط دولت او این است که مثلا تمامی مردم ایران بصورت یکپارچه دارای باورهای قوی مذهبی بوده و هستند، همه از رضا شاه نفرت دارند و هنوز انگلیس را برای همراهی با او برای برکناری قاجاریه نبخشیده اند! او در مورد اشغال ایران طی جنگ جهانی دوم و همچنین سقوط دولت مصدق نیز مطالبی گفت که به افتتاح موزه کمترین ارتباطی نداشت ولی تلاشی بود که اظهارات مادلن البرایت وزیر خارجه امریکا در دولت بیل کلینتون را بمناسبت وقایع 28 مرداد یاد آور میشد.
چند روز پیش از اظهارات جک استراو در موزه بریتانیا در لندن، سایت اینترنتی سفارت بریتانیا در تهران در روز 9 فوریه پیام ملکه انگلیس خطاب به مردم ایران بمناسبت سی سالگی انقلاب را انتشار داده بود. الیزابت ملکه انگلیس در پیام خود گفته بود: افتخار دارم که به مردم جمهوری اسلامی (ایران) بهترین تبریکات خود را در جشن “روز ملی” شما (سی امین سال انقلاب) عرضه دارم – همراه با بهترین آرزوهایم برای خوشبختی شما در سالهای آینده.
تا انجا که مردم ایران مطرح اند نکات مورد اشاره در سخنان ملکه انگلیس در مورد “ روز ملی ” ایرانیان و همچنین بسیاری از نکات مندرج در پیام جک استراو قابل تامل بسیاراست. مردم عادی ایران این سخنان را آب به هاون دولت ریختن و تلاشی برای باج دادن و یا ساخت و ساز تلقی میکنند و نه همدلی خالصانه با خود.
همزمان دیوید میلبند وزیر خارجه وقت بریتانیا با اتخاذ مواضع تند در قبال برنامه اتمی ایران ، دقیقا 180 درجه در جهت خلاف استراو و ملکه، با حضور در مجلس عوام تند ترین انتقادات را متوجه رفتار و سیاستهای جمهوری اسلامی کرده و خواستار ایستادگی در مقابل آن میشود. دوگانگی این نوع برخورد ها در نهایت نه مردم را نسبت به عملکرد دولت بریتانیا راضی نگاه میدارد و نه دولت را قانع به همراهی.
در ادامه این بی تکلیفی سیاسی، مارتین دیویدسون مدیر کل انجمن فرهنگی بریتانیا، در روز 4 فوریه جاری پس از آنکه ادعا کرد که در ماه دسامبر (دوماه پیش از آن ) تمامی 16 عضو محلی انجمن فرهنگی بریتانیا توسط ماموران دفتر رییس جمهوری ایران ( اطلاعات رییس جمهوری) احضار شده و به آنها دستور داده شده شغل خود را ترک کنند، خبر تعطیل انجمن را در تهران اعلام داشت. تعطیل فعالیت انجمن فرهنگی بریتانیا در تهران که بعد از رسیدن همین آقای جک استراو به مقام وزارت خارجه در سال 2001 باز گشای شده بود، در شرایطی مجددا تعطیل میشود که در لندن نمایشگاه عظیم و پر خرج شاه عباس بمناسبت سی امین سال انقلاب در حال بر گزاری است. ناگفته نماند که دولت بریتانیا در اندازه های کوچکتر جشن فرهنگی دیگری رانیز به همین مناسبت در ادینبورگ پایتخت اسکاتلند برگزار کرد شاید از این لحاظ که کم کاری خاصی در این زمینه صورت نگرفته باشد.
وجه دیگر بی اعتمادی در رفتار دولت نسبت به سیاستهای بریتانیا را میتوان در رفتار دولتیان با تلویزیون بی بی سی فارسی دید که از هیچ فرصتی برای محدود کردن و در فشار قرار دادن آن چشم پوشی نمی کنند. به این ترتیب از اینجا ماندن و راندن شدن از آنجای دولت بریتانیا نزد مردم و دولت جمهوری اسلامی ظاهرا تنها حاصلی است که از ناهماهنگی کنونی در روشهای دولت بریتانیا در قبال مردم و دولت ایران میتوان انتظار داشت.