انتخاب از دست رفته

محمد رهبر
محمد رهبر

همیشه بهانه ای برای سپردن کارِ امروز به فردا و هفته و ماه های نیامده هست. می شود تابستان و پاییز را رها کرد و  دلخوش کرد به زمستان و دوازدهم اسفند که قرار است انتخابات باشد.

 مدیران دولتی همین نهم تیر ماه استعفا دادند تا از جیب بخورند و برسند به مجلس و دوباره جیبی پر کنند. حساب دو دو تا، چهار تایِ معاش بوده است دیگر. ازدولت می روند تا به حکومت برسند که ماندگاریش بیشتر است. اصولگرایان هم جلسه گذاشته اند و موتلفه اسلامی میان داری می کند و احمد جنتی دیده بانی تا انتخاباتی در شان نظام برگزار شود؛ یعنی که حتی  یک نماینده ملت به این هرم فراعنه که باید هندسه مردم می داشت، پا نگذارد.

نظام ید طولایی دارد در برگزاری انتخابات. چند ماه آخر خواهیم دید که چه قدرحزب داشتیم و دار و دسته و نمی دانستیم. “جمعیت فداییان انقلاب اسلامی”، “رهروانِ خط رهبری و حامی امام”، “رایحه خوش خدمت اسلامی”، “اصوالگرایانِ با اصالتِ منتقد اسلامی”… اسم و رسم حزب هم کم بیاورند به سیم آخر می زنند و جیغ بنفش و یک اسم آونگارد، مثلا “چکاد آزاد اندیشان”.

 ازبچه های هیات منصور ارضی تا سرهنگ های بی لباس سپاه و کارشناسانِ بازجویی وزارت اطلاعات، همه برای روز مبادا چیزی را به ثبت رسانده اند.

اما روز مبادای ما آمد و گذشت. چه باید گفت که همیشه برای سپردن کار امروز به فردا های دور بهانه هست. نکند بحث شرکت در انتخابات و حدس و گمان اینکه در آن روز موعود چه خواهد شد و گریبان دریدن ها و نعره مخالفان کهشرکتش خیانت است و رای ندادن حَمیت، از آن بهانه هاست تا فقط امروز بگذرد.

 آن وقت ها که مدرسه سه نوبت امتحان داشت از این کارها می کردیم؛ ثلث اول نمره های تجدیدی سه چهار تایی بود و می گفتیم خیالی نیست، ثلث سوم مهم است. ثلث دوم که تک نمره ها زاد و ولد می کرد، بشارت می دادیم که شهریور و فصل انگور هست و این احتمال  نمی دادیم که مردود خرداد شویم و فرصتی برای پرتاب امروز به فردا نماند.

این درست است که انتخابات حساسیتِ فصلی نیست تا با آمدن نام و یادش جایی از وجودمان خارش بگیرد که باید رای دهیم و البته که اصلاح طلبی، لبخند بی اراده به هر صندوق رای نیست.

آب نطلبیده همیشه مراد نیست / شاید بهانه ای است که قربانی ات کنند

از آن سو این طور هم نیست که مرغ یک پا داشته باشد و اصل بر این باشد که در هیچ شرایطی نباید پای میز مذاکره نشست و بشویم گشتِ ارشاد تا هر کس حرفی از شرط و شروط زد وکوره راهی نشان دادبرای گذر از این بن بست و یا پیش بینی کردکه این نظام می تواند عوام را فریبی دهد و صفِ رای بسازد، پیراهنش قبا کنیم و آخرش هم به  سایه  ساکت بنشینیم و آسوده وجدان که نه کاری کردیم و نه گذاشتیم دیگران کاری کنند.

آن خردمندان که آهنین مشت اند/ دشمنان رابه دوستی کشتند

انتخابات مهم است، اما از آن مهم تر پایداری بر سر انتخاب است. دوسال پیش در انتخاباتی که به اقرار نظام با شکوهترین حضور مردم در سالهای پس از انقلاب بود، انتخابی کردیم. به کسانی رای دادیم که خسته از ستم حرفی از جنس زمان می زدند. میر حسین موسوی و مهدی کروبی، انتخاب ازدست رفته ما بودند. آنها که رای داده اند در دوران پس از انتخابند و نه انتخابات.

 منتخبین ما شش ماه است که در حصرند و نفراتی که پایدار بودند به بند. چه کسانی را برای نمایندگی مجلس باید انتخاب کنیم، مصطفی تاجزاده، زندان است. بهزاد نبوی، زندان است. احمد زید آبادی، دو سال است که مرخصی هم نیامده. عیسی سحر خیز، زندانی است. محمد نوری زاد، زندان می رود و می آید. عماد باقی، تازه آمده و شاید پرونده ای باز شود و در زندان دوباره بسته، نماینده ما برای آن انتخاباتِ موعود خود آزادی است.

 گفتگو درباره انتخابات مبارک است، اگر آزادی را فراموش نکنیم. شاید بهتر است از انتخاب ز دست رفته مان بگوییم. در هر انتخاباتی می توان از همان درد قدیمی گفت. مجلس بهانه است. خبرگان مهم نیست. رییس جمهور چه اهمیتی دارد، انتخاب و انتخابات  یعنی آزادی.