راهی جز حمایت از عارف یا روحانی نیست

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» ابراهیم اصغرزاده در مصاحبه با روز:

“هشت نفری که تائید صلاحیت شدند نشان دهنده توانایی و شایستگی موجود سیاسی کشور نیستد ما بسیار چهره های برتر داشتیم که با حضورشان می توانستند بخش گسترده تری از جامعه را نمایندگی کنند. بعضی از نامزدها حتی از یک ارتباط ساده با مخاطب عاجزند و معلوم نیست با کدام معیار آنها را در عداد رجال سیاسی دانسته اند. درجه باور پذیری مردم برای اینکه تایید صلاحیت شدگان از پس کار بر می آیند کم است. یک دلیل استقبال مردم از ورود هاشمی را بایست در تقاضای افکار عمومی جهت کاهش فشار تحریمها و تمایل به دوری از قهر و تنش با جامعه جهانی دانست. چیزی که اینک تخفیف یافته و ضعیف شده اش در بیان و شعار اکثر کاندیداها مشاهده میشود. البته بعد دیگر قصه هم به مواضع شخصی ایشان بر میگردد که طی سالهای گذشته گرفته و هزینه‌اش را داده است. حال آنکه تعدادی از کاندیداهای موجود در سالهای گذشته قبه نوری بوده اند و توی زرورق یا به تعبیر یکی از آنها تو آب نمک خوابیده بودند”.

این ارزیابی ابراهیم اصغرزاده است درباره هشت کاندیدای ریاست جمهوری انتخاباتی که تنها چند روز به برگزاری آن باقی مانده است.

او می گوید که “در میان کسانی که صلاحیتشان تایید نشده افراد کارکشته و پرتوانی برای مدیریت قوه مجریه وجود داشت که نه تنها بلحاظ شخصیتی، شایستگی افزونتر از تاییدشدگان داشتند بل وزن و پایگاه اجتماعی شان هم بمراتب گسترده تر بود و قدرت بسیج گری بیشتری داشتند. همچنین افراد شایسته تری بودند که تنها بدلیل نگرانی از عدم احراز صلاحیت اساسا حاضر به ثبت نام نشدند”.

آقای اصغرزاده، فعال سیاسی اصلاح طلب است؛ نماینده سابق مجلس، عضو شورای اول شهر تهران، عضو شورای سردبیری روزنامه سلام، دبیرکل سابق حزب همبستگی و مدیرمسول سابق روزنامه همبستگی. او اما از دانشجویان پیروان خط امام بود که در حمله به سفارت امریکا در سال ۵۸ نقش داشت.

صلاحیت این فعال سیاسی اصلاح طلب که در روز ثبت نام انتخاباتی در وزارت کشور خود را اصلاح طلب آواره نامیده، برای انتخابات ریاست جمهوری رد شده اما او کاندیدای انتخابات شورای شهر تهران است. آقای اصغرزاده میگوید که اگر صلاحیت اش تایید شده بود تن به بازی صدا و سیما نمیداد و مناظره را ترک میکرد. او می پرسد: نامزدی که تن به فرامین یک مجری بدهد چطور می تواند اراده حاکمیت ملی را تحقق بخشد؟

مصاحبه “روز” با ابراهیم اصغرزاده را در ذیل بخوانید:

 

شما همزمان در دو انتخابات ثبت نام کردید ریاست جمهوری و شورای شهر. دلیل اش چه بود آیا میدانستید در ریاست جمهوری تایید صلاحیت نخواهید شد و برای همین در شورا هم همزمان ثبت نام کردید؟

خب به سیاست و امر سیاسی بیش از هر چیز بعنوان حرفه نگاه میکنم. عمل سیاسی را تلاشی میدانم برای مشارکت در کسب قدرت و سعی در اعمال نفوذ برای تخصیص قدرت در هر رده‌ای. فکر میکنم هر کس با هر انگیزه و هدفی، آرمانی یا مادی و چه با اهداف جاه‌ طلبانه دست به اقدامی برای مشارکت در قدرت بزند، عمل سیاسی حرفه ای انجام داده است. اگر گمان می کردم رد صلاحیت می شوم هرگز در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نمی کردم، باور کرده بودم اصول گرایان که هشت سال حاکمیت مطلق بر کشور داشتند دیگر آموخته اند که انحصار طلبی و حذف راه به جایی نمی برد، بی تردید استقبال پر شوری که از ثبت نام هاشمی در انتخابات صورت گرفت و بر آوردها نشان داد جامعه آبستن رویکرد دیگری است. در وزارت کشور گفتم اگر هاشمی و یا خاتمی وارد صحنه انتخابات شوند در کنار آنها خواهم بود.

 

سوال من درباره ثبت نام همزمان شما در انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات شوراها است. گفتید گمان نمیکردید در انتخابات ریاست جمهوری ردصلاحیت شوید. از نظر قانونی هم که نمی توانستید در هر دو حضور داشته باشید. نقش و جایگاه این دو نیز با هم تفاوتی بنیادین دارد.

انتخابات شوراها کم اهمیت تر از انتخابات ریاست جمهوری نیست. من اگر در هر دو زمینه تایید صلاحیت می شدم طبعا باید از یکی عبور میکردم. در مورد شوراها قصد من دفاع از نقشی است که شوراها دارند و باید جدی گرفته شود اما بیشتر بحث هایی که من مطرح میکردم بحث های کلان ملی بود و قصد داشتم در سطح کلان بازی کنم. همزمانی شرکت ام در هر دو نیز فرصت بود. اگر مطمئن بودم که ردصلاحیت می شوم شرکت نمیکردم. من میدانم که حکومت به این راحتی ها اجازه نخواهد داد امثال من بر مسند قدرت بنشیند اما وقتی میگویم گمان ردصلاحیت را نمیکردم از این جهت است که حق خودم میدانم با این سوابق و خصوصیات نباید ردصلاحیت شوم.

 

ممکن است بفرمایید در انتخابات ریاست جمهوری با استناد به چه ماده یا اصلی شما را ردصلاحیت کرده اند؟

اصل و ماده ای در کار نیست، براساس قوانین موجود احراز صلاحیّت داوطلبان ریاست جمهوری، توسط اعضای شورای نگهبان صورت می گیرد و براین اساس نظر و تشخیص مستقیم و بی واسطه شهروندان در احراز نامزدها، اعتباری ندارد. مردم صرفاً در محدوده رأی شورای نگهبان، و کسانی که از طرف آن ها معرفی می شوند، حق انتخاب پیدا می کنند. منطق و معیار عقلانی حکم میکند کسی که مردم، به صلاحیتش باور دارند، او خود دارای صلاحیت است هرچند نهاد های رسمی نظر دیگری داشته باشند.

 

آیا استنادات مربوط به ردصلاحیت تان را به شما ارائه داده اند؟

در این زمینه هیچ کس خود را پاسخگو نمی داند.

 

در شوراها هم ابتدا ردصلاحیت شده بودید آن بر مبنای چه اصلی و بندی از قانون انتخابات بود ؟ چطور شد که صلاحیت تان را تایید کردند؟

رد صلاحیتم در شورای شهر بر اساس بند د ماده ۲۹ قانون صورت گرفته بود تحت عنوان اقدام علیه امنیت ملی. من در اعتراضیه ام به هیات نظارت نوشتم پس از انقلاب در هیچ محکمه و دادگاهی رسمی حکمی علیه ام صادر نشده است. محکومیت قضایی من تنها میتواند مربوط باشد به دستگیری و محاکمه ام که بدلیل مبارزات دانشجویی در دادگاه رژیم شاه داشتم و محکوم به اقدام علیه امنیت و نظم کشور شدم.

 

آقای اصغرزاده تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری شروع شد در غیاب شما که رد صلاحیت کردند ممکن است ارزیابی خودتان را از رد صلاحیت ها بگویید؟ چه درباره خودتان چه درباره دیگرانی که ردصلاحیت شدند؟

در میان کسانی که صلاحیتشان تایید نشده افراد کارکشته و پرتوانی برای مدیریت قوه مجریه وجود داشت که نه تنها بلحاظ شخصیتی، شایستگی افزونتر از تاییدشدگان داشتند بل وزن و پایگاه اجتماعی شان هم بمراتب گسترده تر بود و قدرت بسیج گری بیشتری داشتند. همچنین افراد شایسته تری بودند که تنها بدلیل نگرانی از عدم احراز صلاحیت اساسا حاضر به ثبت نام نشدند. هنر هر قاعده و نظام انتخاباتی کارآمدتر کردن چرخه های کشف و معرفی شایسته ترها و تعیین نمایندگی سیاسی بی ترس و هراس از گیر و پیچ هاست.

 

ردصلاحیت اقای هاشمی چطور؟ به نظر شما دلیل اصلی چه بود و این ردصلاحیت چه تاثیری در افکار عمومی و صحنه سیاسی ایران میگذارد با توجه به سوابق آقای هاشمی؟

درک منطق عدم احراز صلاحیت رییس مجمع تشخیص مصلحت کشور پیچیده و مشکل است. هاشمی طراز رهبران درجه یک نظام و از پایه گذاران نخستین انقلاب است. نقش پرپیمان او در شکل گیری و استقرار جمهوری اسلامی انکار کردنی نیست. غیبتش در عرصه رقابت برای طبقه متوسط یا شهروندانی که عمیقا به رقابت مدنی وفادار و به گزینش نماینده سیاسی از طریق صندوق رای و نه چیز دیگر اعتماد دارند ضربه میزند. نه تنها گروههای میانی و متوسط که تمامی مدافعان اعتدال مدراراجویی، پدر معنوی و سیاسی خود را از دست دادند. البته ناگفته پیداست سکه این ماجرا روی دیگری هم داشته که نظیرش پس از انقلاب کمتر دیده شده است. این روی سکه خیزش سریع ناخودآگاه جمعی جامعه و واکنشی بود که گویا خطر بقدرت رسیدن رقیبی سخت را بسیار جدی گرفته است. به یکباره فضای سیاسی کشور دچار وارونگی، اینورژن شد، و جنبشی فراگیر علیه پوپولیسم بنیادگرا و افراط گری میان مردم و نخبگان سامان گرفت. بهتر از من میدانید در واکنش به تهدیدات بیرونی، مرزبندی ها و خط کشی داخلی میان بلوک های سیاسی یک جناح یا گفتمان رنگ می بازند و چتر حمایت یکپارچه و گسترده تر میشود. ورود با تاخیر و خروج زودهنگام آقای هاشمی موجب شد تا ائتلافی نانوشته و عموم خلقی از اکثریت نخبگان اصلاح طلب و محافظه کار پدید آید که در شرایط عادی و بسادگی قابل دستیابی نیست.

 

درباره تایید صلاحیت ها چه فکر میکنید؟ هشت نفری که تایید شده اند.

هشت نفری که تائید صلاحیت شدند نشان دهنده توانایی و شایستگی موجود سیاسی کشور نیستد ما بسیار چهره های برتر داشتیم که با حضورشان می توانستند بخش گسترده تری از جامعه را نمایندگی کنند. بعضی از نامزدها حتی از یک ارتباط ساده با مخاطب عاجزند و معلوم نیست با کدام معیار آنها را در عداد رجال سیاسی دانسته اند. درجه باور پذیری مردم برای اینکه تایید صلاحیت شدگان از پس کار بر می آیند کم است. یک دلیل استقبال مردم از ورود هاشمی را بایست در تقاضای افکار عمومی جهت کاهش فشار تحریمها و تمایل به دوری از قهر و تنش با جامعه جهانی دانست. چیزی که اینک تخفیف یافته و ضعیف شده اش در بیان و شعار اکثر کاندیداها مشاهده میشود. البته بعد دیگر قصه هم به مواضع شخصی ایشان بر میگردد که طی سالهای گذشته گرفته و هزینه‌اش را داده است. حال آنکه تعدادی از کاندیداهای موجود در سالهای گذشته قبه نوری بوده اند و توی زرورق یا به تعبیر یکی از آنها تو آب نمک خوابیده بودند.

 

حتما تبلیغات و شعارهای این هشت نفر را دنبال کرده اید فکر میکنید شعارهایشان تا چه اندازه با واقعیت امروز جامعه ایران تطابق دارد و با مسائلی که کشور درگیر آنها است؟

راستش را بخواهید حوزه اقتصاد مهمترین موضوع برای اکثریت رای دهندگان ایرانی در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری است. بطور معمول وقتی کاندیداها از معضلات اقتصادی و گرفتاری های روزمره مردم سخن میگویند موضوعاتی نظیر تورم، گرانی، بیکاری، و کاهش ارزش پول ملی و بی ثباتی در قیمت طلا و ارز کانون توجه قرار میگیرد. از نظر اصلاح طلبان اما حوزه سیاست و امر سیاسی زیربنایی و تاثیرگذارتر است. سیاست و قدرت است که رفتار و تصمیم سازی حوزه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را سامان می بخشد. بنابراین ریشه بخش مهمی از نابسامانی اقتصادی را بایست در بی تدبیری، سوء مدیریت و اقدامات غیر قانونی جستجو کرد. باید دید کدام نامزد حاضر است پا از گلیم اقتصاد فراتر نهد. همه کاندیداها در راه علاج اقتصادی میخواهند به جامعه شوک وارد کنند آیا با خود نمی اندیشند زمانی که شوکی به جامعه وارد شود یعنی سیاست های اعلامی آقایان اعمال شود، به تعداد افراد جامعه واکنش نشان داده خواهد شد. با ماتریس این واکنش­ها که بمراتب پیچیده تر از واکنش ساده بدن انسان در برابر چاقوی جراحی است چه می کنند؟ زمانی که بدن یک انسان نیاز به جراحی داشته باشد می­توان بدن را کامل یا موضعی بیهوش کرد و جراحی را انجام داد، اما اگر اقتصاد نیاز به جراحی داشته باشد نمی توان آن را بیهوش کرد بلکه اقتصاد را باید بدون بیهوشی و به صورتی که جامعه از هر زمان دیگری هوشیارتر است جراحی کنیم و به همین علت، زمانی که کارد جراحی به بدن اقتصاد زده شود او شروع به راه رفتن می کند و ممکن است نتوان آن را کنترل کرد و بعد تصمیمات و رفتارهایش نسبت به قبل از جراحی تغییر می­کند و این اقتصاد دیگر همان موجود قبلی نخواهد بود بنابراین تصمیم­گیری­ برای مدیریت اقتصادی بمراتب پیچیده­تر، دقیق­تر و مهم­تر از خلق فضای تبلیغاتی و ایده های رنگارنگ است. می بینید هیچیک سراغ دیگر موضوعات نظیر مال خودسازی ثروت و امکانات ملی بدست گروه های خاص یا شخصی سازی قدرت نمی روند.فارغ از اینکه شعارنامزدها انتخاباتی چیست، آنها باید نشان دهند می توانند بر فرایند از هم پاشیدگی شیوه اداره کشور غلبه کنند و اعتماد نخبگان و کارشناسان را برای همکاری جلب کنند، کاندیداهای اصول گرا باید با صداقت به سهم مشترک شان در تخریب اوضاع اعتراف کنند و نامزدهای نزدیک اصلاح لطب باید تابت کنند که توان ایستادگی لازم را برای نهادینه کردن اصلاحات حداقلی دارند.

 

آیا حرف هایی که میزنند و وعده هایی که میدهند پشتوانه عملی در شرایط فعلی کشور دارد؟

طبیعی است بخواهند از فرصت تبلیغاتی بدست امده جهت افزایش محبوبیت و بهبود بخشی به تصویر خود در جامعه استفاده کنند و نشان دهند چند مرده حلاجند ولی بعضی چنان خط بطلان بر وضعیت موجود میکشند گویا سالهای سال جایی خارج از حاکمیت و حکومت فعلی زندگی کرده اند و در رابطه با وضعیت پیش آمده مسئولیتی متوجه ایشان نیست. کاندیداها نسخه هایی برای بیمار می پیچند که قبلا مشابه اش بارها با دوز بالا مصرف شده و افاده نکرده است. احتمالا خودشان هم میدانند بسیاری از این مشکلات که وعده علاجش را میدهند ریشه در ساختارها دارد آنهم ساختارهایی که در طول زمان شکل گرفته و بعید است در کوتاه مدت تغییری در آن صورت پذیرد.. از این نکته هم نباید غفلت کرد که دسترسی عمومی به بعضی شبکه های ماهواره ای و فضای مجازی، سواد رسانه ای و سطح سلیقه مردم بالا رفته است. مردم در پی سنجش درجه عزت نفس و میزان راستگویی کاندیداها یند. سونامی صدها هزار پیامک و واکنش طنزآلود عموم مردم پس از مناظره تلویزیونی هشت کاندیدا خود حکایت از انتظارات متفاوت مردم دارد.

 

اشاره کردید به واکنش طنزآلود مردم به مناظره تلوزیونی کاندیداها. اتفاقا میخواستم نظر شما را درباره مناظره کاندیداها و شیوه های که صدا و سیما به اجرا گذاشت بپرسم؟

نظرم را قبلا به روزنامه اعتماد گفتم. نمایشی تلویزیونی که اگر بتوان عنوان مناظره را بر آن گذاشت موزاییکی درهم برهم و کسالت آور بود. برنامه بگونه ای طراحی شده بود که تصویر رسانه ای کاندیداهای ریاست جمهوری در پیشگاه عظمت و شکوه سازمانی که رسما سخنگوی ایدئولوژیک نظام است بسیار حقیر و خرد جلوه میکرد. مناظره ها البته فروکاستن فضای سیاسی کشور و تبدیل رقابت برنامه ای به مسابقه تلویزیونی است، تقلیل نقش جایگاه ریاست جمهوری و نگاه دبستانی به سیاست ورزی.

 

خیلی ها می گویند این شیوه منزلت و شان کاندیداها از یکسو و شان مردم از سوی دیگر را نادیده گرفته. از سویی گفته می شود مناظره ها به شیوه قبلی برگزار نشد چون ممکن بود مسائلی از سوی کاندیداها عنوان شود که در برنامه زنده قابل کنترل نبود و برای کنترل آنچه بیان می شود چنین کردند نظر شما چیست؟

این احتمالات میتواند هر یک بنوبه خود درخور توجه باشد. اتفاقی که در مناظره رخ داد یکسان سازی کاندیداها توسط طراحان برنامه تلویزیونی بود که بخوبی نشان میداد کاندیداها چندان تفاوتی با هم ندارند و آش پخته شده را تا آخر خواهند خورد. بنظرم جالبترین بخش ماجرا آنجا بود که در این مناظره محافظه کاران سینه چاک دولت احمدی نژاد خود را به خط مقدم جبهه منتقدان رسانده از خرابی اوضاع و سیاستهای اقتصادی ناکارآمد دولت می گفتند و آسمان و ریسمان را بهم می بافتند بگونه ای که اسلاوی ژیژک هم به گرد پایشان نمیرسید.

 

با توجه به تبعاتی که این نوع مناظره ها داشته ایا نگفتید خدا را شکر که جزو این هشت نفر نبودید و تایید صلاحیت نشدید که چنین رفتاری با شما شود؟

خوب اگر من تائید می شدم بی تردید تن به این بازی نمی دادم و مناظره را ترک می کردم، نامزدی که تن به فرامین یک مجری بدهد چطور می تواند اراده حاکمیت ملی را تحقق بخشد. شک نکنید مناظره را ترک میکردم و اگر نگرانی از روی کار آمدن تفکر افراطی و بقدرت رسیدن مشابه یا ژنریک دولت احمدی نژاد نداشتم به هیچ یک از دو کاندیدای منتسب به اصلاح طلبان رای نمی دادم. نگرانی‌هایی که هم اینک آقایان هاشمی و خاتمی و دیگر اصلاح‌طلبان را وادار ساخته در تکاپوی ائتلاف این دو باشند تا جلوی ضرر بیشتر گرفته شود.

 

یعنی شما معتقدید برای جلوگیری از روی کار آمدن تفکری افراطی باید از محمدرضا عارف یا حسن روحانی حمایت کرد؟

راهی جز حمایت از یکی از دو کاندیدای باقیمانده نیست. البته عدم مشارکت، انفعال و یا تحریم هم میتواند گزینه روی میز محسوب گردد مشروط به اینکه اقدامی تاثیرگذار باشد و بتواند سطح مشارکت را بصورت محسوس پایین بیاورد و یا بازدارندگی ایجاد کند، فعلا که چنین نیست. دیدید آنانی که قبل از آمدن هاشمی میگفتند یا خاتمی یا هیچکس، به محض آمدن هاشمی پشت سرش آرایش گرفتند و خاتمی یا هیچکس تبدیل به یا هاشمی یا هیچکس شد. تا همین چندی پیش دوستان اصلاح طلب من تصور کاندیدای درجه دو را توهین به خود و بخشی از نقشه مهندسی انتخابات می دانستند. چطور یکباره آقای هاشمی تبدیل به کاندیدای ایده آل و حداکثری شد که توانست غیبت بزرگان اصلاح طلب را جبران کند. به همین استدلال شاید بتوان به یک اصلاح طلب معتدل و بی حاشیه مانند عارف یا اصولگرای میانه رو مانند روحانی تن داد.

 

روز ثبت نام در وزارت کشور در جمع خبرنگاران خود رو اصلاح طلب آواره نامیده بودید ممکن است کمی توضیح دهید؟

اصلاح طلب آواره نشان دهنده شورش علیه ساختارهای متصلب است که در آن رویه های غیر دموکراتیک و غیراصلاح طلبانه تبدیل به عادت شده و باعث شده هیچکس به یاد نیاورد که تعریف و امکان اصلاح چیست، من خود را جزو این اردگاه می دانم ولی بنا دارم با عادت زدایی، و حفظ موضع انتقادی دوستان خود را به واقعیت اصلاح طلبی ارجاع دهم.

 

همان روز گفتید که آمده اید تا گفتمان خط امام را به جامعه بازگردانید این گفتمان چه بود؟ و کدام یک از این 8 کاندیدا را به این گفتمان و برنامه ای که در نظر داشتید نزدیک می بینید؟

اصلاح طلبان امروزی همان چپ های خط امامی دیروزی اند که با اجتهاد در خط امام و با تزریق عناصر مدرن به گفتمان خود بخصوص در حوزه حقوق شهروندی ابعاد تازه ای داده اینک از حقوق اجتماعی و مدنی همه آحاد جامعه فارغ از عقیده و نژاد و قومیت آنها دفاع میکنند و طیف گسترده تری از نیروهای اجتماعی را جذب کرده اند. منظورم از بازگشت به گفتمان مورد نظر رفتن سراغ گذشته ها نیست بازیابی و بازآفرینی یک گفتمان بدون نقد نقاط مثبت و منفی آن کارآمدی ندارد. از برخی وجوه آن میتوان دفاع کرد و برخی دیگر حداقل در شرایط امروز قابل دفاع نیست اما نباید خودزنی کرد این هویت تاریخی انکار شدنی نیست.

 

چه تصویری از مشارکت مردمی دارید با توجه به نوع ردصلاحیت ها و نوع تبلیغات و وعده هایی که تایید شده ها می گویند؟

رفتار انتخاباتی مردم الزاما بازتاب تصویر سازی مردم از توان کاندیداها نیست. سطح مشارکت مردم صرفا تابعی از متغیر تبلیغات و پروپاگاندا نیست. عوامل و عناصر مختلفی در سمت دهی و سوگیری رفتار انتخاباتی مردم نقش ایفا میکند. برگزاری همزمان دو انتخابات شوراهای شهر و روستا و ریاست جمهوری منجر به افزایش سطح مشارکت در اقصا نقاط کشور میشود. حاشیه نشینان، روستاییان، طبقات تهیدست و گروههای پایین دستی جامعه و اقرادی که از تعمیم سیاست نصیب مادی برده اند جای خالی خیلی ها را پر میکنند. در موج های بلند انتخابات، در غیبت احزاب فراگیر و نهادهای سازمان یافته مدنی، جامعه به شبکه مویرگی نهادهای سنتی و خدمات رسان نظیر مساجد، کمیته امداد، هیات های مذهبی، روحانیون و مداحان، بسیج و نظایر آن تن خواهد داد. وجه تمایز یک جریان اصلاح‌طلب نسبت به جریان‌های رادیکال، طرح انتخابات به عنوان یک استراتژی است. امروز طرح موضوع انتخابات به عنوان یک تاکتیک به سر آمده است اما هنوز مضمون آن به عنوان یک استراتژی پابرجاست. چراکه راهی جز انتخابات وجود ندارد. اما آیا در صورت شرکت در انتخابات ما می‌توانیم نظر بدنه اجتماعی خود را به مشارکت در انتخابات جلب کنیم؟ آیا می‌توانیم اعتماد دوباره آنها را جلب کنیم؟ روشن است که در هر صورت در چنین انتخاباتی بدنه اجتماعی اصولگرایان به آنها رای می‌دهند چراکه آنها ادعای تقلب نداشتند اما بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان آیا به ما رای می‌دهند یا از ما عبور می‌کنند؟ این در حالی است که اصلاح طلبان هیچ فرصت و روزنه ای برای بازسازی خود را فرو نگذازند.

 

فکر میکنید مساله اصلی رئیس جمهور آتی چی هست؟

مسئله اصلی ریاست جمهوری بازگرداندن این نهاد به جایگاه اصلی اش است، غلبه بر آنارشی و آشفتگی موجود در تدابیر مراد است، متاسفانه ما باید به نقطه صفر بر گردیم، بی شک کار دشواری در پیش است.

 

کاندیداها اکثرا همه سی ساله اخیر را به باد انتقاد گرفته و طوری سخن میگویند انگار دولت های گذشته همگی در راستای خراب کردن اوضاع کشور عمل کرده اند نظر شما چیست؟

نقد سی سال اخیر لازم است ولی کافی نیست، نکته یی که نامزدها به آن بی توجه اند تحلیل و ارزیابی این نکته است که کدام ساختار معیوب و روابط عقب مانده است که اوضاع به این صورت درآمده است، قصد انکار دیروز نیست بلکه فهم دلایل بیماری و درمان آن است. ایران برای گرفتن حقوق خود و سازمان دادنِ یک روند منطقی در تعامل با دنیا نیازمند دولتی واقع بین و عملگرا ست که دست به یک داد و ستد منطقی با کشورهای موسوم به 1+5 زده و با اتکا به یک پشتوانۀ مردمی قوی، موفق به احقاق حقوق و رفع تدریجی تحریم ها گردد.

 

شما دور اول شوراها عضو شورا بودید این سه دوره ای که گذشت نقش و تاثیر شوراها در زندگی مردم و جامعه رو چطور ارزیابی میکنید؟

شوراها جز در دوره اول که زنده و بود و اعضای آن با مشکلات فعالانه برخورد می کردند و چون دمکراسی در کشور نهادینه نشده است این منازعات را مخل کار می دانستند در دوره های بعدی مبدل به نهاد تشریفاتی شد و بسیاری از مصوبات آنرا فرمانداری وتو می کرد بدون آنکه ایستادگی کافی در مورد آن صورت گیرد. خطر افراط گرایی ایدئولوژیک همواره بالای سر انقلاب و نظام بوده و عناصر دموکراتیک و جمهوریتی آن یعنی نهادهای انتخابی را تهدید میکند. اصلاح طلبی نوعی رئالیسم سیاسی است. رئالیسم سیاسی پرهیز از هر نوع آرمان‌گرایی افراطی و دفاع از عمل‌گرایی سیاسی است.

 

برنامه های خود شما برای شوراها چیست و با چه هدفی در شوراها ثبت نام کردید؟

جامعه نیمه سنتی نیمه صنعتی ایران در فرایند توسعه و نوسازی نیازمند توزیع متناسب قدرت در سطوح تصمیم گیری محلی و استانی است. تقویت نهاد شوراها بخشی از فرایند نوسازی اجتماعی است. از طرفی بنیاد سیاست بر زندگی جمعی استوار است و زندگی جمعی انسانها امروزه در قالب واحدهای ملی و بخشی مانند شهر تقسیم بندی و پذیرفته شده است بنابراین با اینکه میزان اختیارات محلی نهادهای انتخابی در ایران به نسبت کم و میزان استقلال آن هم کمتر از متوسط است حوزه‏ مهمی برای مشارکت شهروندان ایجاد می‏کنند، سرزمینی شدن امر سیاسی، چارچوبه مشخصی برای زندگی شهری فراهم آورده که نیازمند شهروندانی است که در آن نسبت به زندگی و زیست شهری از دریچه منفعت خود بنگرند.. شوراها و حاکمیت شورایی محصول نگاه چپ و اصلاح طلبانه به شهر و مدیریت مدرن شهری است. منطق دموکراسی حکم میکند که شوراهای شهر و روستا را نباید دست کم گرفت.