پس از سه سال محرومیت از مرخصی، بالاخره به او اجازه دادند به مرخصی بیاید؛ آن هم بر بالین کودک بیمارش. کودک ۱۳ سالهای که در غیاب پدر، مبتلا به سرطان شده است. حال میگوید وزارت اطلاعات با تمدید مرخصیاش مخالفت کرده و تنها امیدش به دادستانی است تا چند روزی بیشتر بر بالین فرزندش بماند.
بهنام ابراهیمزاده، فعال کارگری از خرداد ۸۹ بازداشت و به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شده است. او در مصاحبه با “روز” می گوید که حضور در کنار فرزندش که شیمی درمانی می شود حق او به عنوان پدر و حق کودک اوست و پسرش از نظر روحی به شدت به حضور او نیاز دارد.
آقای ابراهیم زاده توضیح میدهد: برای تمدید مرخصی به دادستانی رفتم. آقای خدابخشی مرا پیش دادستان فرستاد اما او گفت وزارت اطلاعات مخالفت کرده است. شرایط را توضیح دادم گفتند بروید تا چند روز دیگر خبر میدهیم. حالا تمام نگرانی ام این است که با بازگشت من به زندان نیما چه وضعیتی پیدا میکند؟ او وقتی شنید با تمدید مرخصی مخالفت شده دچار تشنج شد. او کودک ۱۳ ساله ای است که شیمی درمانی می شود و روزها و شب های سختی را پشت سر میگذارد و به حضور من به شدت نیاز دارد. تمام سه سال گذشته من محروم از مرخصی بودم، بعد از این هم که درباره ستار بهشتی شهادت دادیم ملاقات های حضوری ام هم قطع شد.حالا سر بیماری نیما و زیر فشار افکار عمومی به من مرخصی داده اند ولی با بازگشت من به زندان این بچه به شدت ضربه میخورد.
او در توضیح وضعیت کنونی فرزندش می گوید: ۳ ماه پیش گفتند نیما به یک بیماری خونی دچار شده از نوع آی ال ام. قبلا هیچ مشکلی نداشت، کودکی سالم و شاد بود وبلاگ می نوشت و پرتحرک بود اما یکباره چنین بیماری ای آن هم سرطان. نمیدانم برای من جای سئوال است که چرا؟ فکر میکنم همه اینها برمیگردد به فشارهایی که روی خانواده ما بوده و هست که روی این بچه هم تاثیر داشته. پدرم و برادرم را که دستگیر کردند بعد خود مرا. مرخصی نبود، ملاقات حضوری نبود و… کلا شرایطی که وجود داشت تاثیر خیلی بدی روی بچه من گذاشته است. او در حال حاضر شیمی درمانی می شود و همراه با تعویض خون، مدام آزمایشات مختلفی روی او انجام می شود و در وضعیت مساعدی نیست، بخصوص از وقتی شنیده به زندان برمیگردم دچار استرس و تشنج شدید شده.
بهنام ابراهیم زاده، عضو کمیته پی گیری تشکل های کارگری و از اعضای جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان است که به محاربه متهم شده بود. از او می پرسم دلیل بازداشت شما چه بود؟ می گوید: من کارگر یک شرکت تولید لوله های پلی اکریل هستم. فعالیت های اجتماعی دارم، عضو کمیته پی گیری تشکل های کارگری هستم و عضو جمعیت کودکان کار و خیابان. در واقع مسئول مصاحبه با این کودکان وپیدا کردن خانواده های آنها و انعکاس مسائل آنها در سایت مان بودم. تمام فعالیت های من در راستای کودکان و کارگران بود اما اتهاماتی که به من زدند هیچ ارتباطی با فعالیت هایم نداشت.
این فعال کارگری توضیح میدهد: ۲۲ خرداد ۸۹ از میدان انقلاب به سمت آزادی میرفتم که توسط لباس شخصیها بازداشت شدم. موقع بازداشت هم ضرب و شتم شدید کردند طوریکه قفسه سینه و پای چپام آسیب دید. مرا به بند ۲۰۹ منتقل کردند در این بند هم مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و اتهام های ناروایی چون ارتباط با سازمان مجاهدین خلق زدند. یک خبرنگاری با من تماس گرفته بود برای مصاحبه اما آنها میگفتند او سرپل سازمان مجاهدین خلق بوده. بعد اتهامات دیگری نظیر عضویت در تشکل های غیر قانونی، شرکت در تجمعات و سلب آسایش عمومی و همچنین توهین به مقدسات زدند. من هیچ یک از این اتهامات را قبول نداشتم و کاملا ناروا بودند. ۸۰ روز در انفرادی در بند ۲۰۹ بودم که دست به اعتصاب غذا زدم و بعد مرا به بند ۳۵۰ منتقل کردند. در دادگاه به من اتهام محاربه زدند و قاضی صلواتی، رئیس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب مرا به ۲۰ سال حبس تغزیری، ۱۰ سال تبعید به زندان رجایی شهر و ۱۰ سال محرومیت از فعالیتهای اجتماعی محکوم کرد.
دیوان عالی کشور اما این حکم را نقض کرده است، آقای ابراهیمزاده میگوید: من رسما اعلام برائت کردم از سازمان مجاهدین خلق. نه ارتباطی با آنها داشتم نه اصلا قبولشان دارم. یک نفر ناشناس، یعنی با اسم یک خبرنگار با من تماس گرفته بود و من از همه چیز بیخبر بودم. دیوان عالی کشور حکم را نقض کرد و این بار به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب فرستاد و قاضی مقیسه هم مرا به ۵ سال حبس تعزیری و ۵ سال محرومیت از فعالیتهای اجتماعی محکوم کرد. این را هم توضیح بدهم که در دادگاه اول در شعبه ۱۵ نه خودم امکان دفاع یافتم و نه وکیل داشتم اما در دادگاه دوم وکیل داشتم و وکیل توانست از من دفاع کند. تقریبا دو ماه دیگر هم می شود سه سال که زندان هستم و دو سال دیگر از محکومیت ام باقی میماند.
می پرسم با توجه به بیماری فرزندتان آیا تقاضای آزادی مشروط کرده اید؟ این فعال کارگری میگوید: در دادگاه و بعد از آن در زندان بارها به من می گفتند تقاضای عفو بنویس اما من کاری نکرده بودم که تقاضای عفو بنویسم. بعد از قضیه بیماری نیما تقاضای آزادی مشروط کردم که در کنار او باشم اما موافقت نکردند.
آقای ابراهیم زاده می گوید: من هنوز یک کارگر زندانی هستم که به او مرخصی داده اند و چند روز یکبار این مرخصی تمدید می شود اما این بار گفته اند وزارت اطلاعات با تمدید مرخصی ام مخالفت کرده. من امروز از همه انسان های آزادیخواه در ایران و جهان میخواهم من و خانواده ام را حمایت کنند، نیمای من به پدر نیاز دارد به حضور پدرش نیاز دارد.
او در پایان با اشاره به نزدیک بودن روز جهانی کارگر میگوید: محمد جراح که بیماری سرطان جانش را به خطر انداخته ،رضا شهابی، پدرام نصرالهی، رسول بداغی نباید زندان باشند. جای ما کارگران زندان نیست. روز جهانی کارگر را تبریک میگویم به همه کارگران و امیدوارم روز آزادی کارگران زندانی باشد.