مردان پیری در تهران هستند که سیاست ایران را بنا نهاده اند. پس از تغییر حکومت آنان، بی شک قدرت به یک نسل جوان منتقل خواهد شد و آن حکومت مطمئناً اصلاحاتی را پیاده خواهد کرد و یک سیاست خارجی کم تنش را، آن طور که موردنظر بسیاری از ناظران است، پیش خواهد گرفت. با انجام تحلیلی در متون و کتب درسی اخیر در ایران شک و شبهات بسیاری بروز می کند. آرنون گرویس، دانشمند آمریکایی، ازطرف مرکز نظارت بر ایجاد صلح، از سال ۲۰۰۰ اقدام به ارزیابی کتب درسی تمامی سنین و در حدود ۲۰ کتاب راهنمای معلم در۳۰۰ صفحه به علاوه ۱۰۰۰ نمونه متن کرده است.
نتایج به واقع وحشتناک است و البته غم انگیز، زیرا کتاب های درسی ارزیابی شده در دوره رییس جمهور “اصلاح گر” محمد خاتمی منتشر شده است. تلاش خاتمی برای ایجاد یک مکتب جدید به نام “گفتگوی تمدن ها” رسماً شکست خورد. تمامی دستورالعمل های درسی و راهنماهای اساتید براساس فضای انقلابی خمینی نوشته شد و همین مسأله موجب بروز تمامی شکایات نسل جوان شده است.
در تمامی این راهنماها و دستورالعمل ها آمده است که انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ منجر به خلق یک پدیده تاریخی منحصر به فرد طی ۱۴۰۰ سال اخیر شد: ظهور حکومت اسلامی دین سالار که موجب رضایت خداوند و شادی واقعی مردم خواهد شد و سراسر جهان را فرا خواهد گرفت. از زمان انقلاب اسلامی تاکنون اینگونه تصور شده که این انقلاب نه تنها حکومت شاه را شکست داده، بلکه نقطه اوج مبارزه با بیگانگان در یک مقیاس بین المللی بوده است. جمهوری اسلامی یک تعهد مذهبی دارد که براساس آن می خواهد انقلاب خود را در جهان بگستراند و پیروزی محلی خود را به یک پیروزی جهانی مبدل سازد. در یکی از کتاب های دوم راهنمایی آمده است: “اکنون وظیفه ما برای گسترش انقلاب اسلامی این است که با تمام قوا در برابر استکبار [منظور ایالات متحده است] بایستیم و با ستمگران مبارزه کنیم تا زمانی که اسلام در جهان عالم گیر شود.”
این جمله نشان از یک عقیده بیمارگونه برای اشاعه یک جهان پرتفرقه دارد؛ در یک طرف “طبقه مرفه و قدرتمند” که همان “ظالمان و مستکبران”اند و در طرف دیگر، “مستضعفان”؛ بعبارت دیگر، طبقه “خوب”ها در برابر طبقه “بد”ها. جمهوری اسلامی خود را در گروه “خوب”ها طبقه بندی می کند. این جمله در بسیاری از کتب درسی دیده می شود: “ما تا ابد در دسته مستضعفان و پابرهنگان خواهیم بود و هیچ کس را جز خداوند نداریم.”
در کتب درسی ایران، اکثر ملت ها در این دسته طبقه بندی می شوند و نقش چندانی در جهان ایفا نمی کنند. تنها مسلمانان اند که بار جنگ و بدبختی را در برابر ظالمان متحمل می شوند. رهبری این مبارزه به عهده ایران است. ازیک طرف با کمترین میزان “غربیگری”، توجیه پذیر در کشورهای مسلمان، روبرو هستیم. ازطرف دیگر، جمهوری اسلامی خود را به عنوان کشوری مطرح کرده که دولت اش در گذشته با غرب همکاری داشته و به همین دلیل اکنون دشمن شماره یک غرب به شمار می رود؛ و این یعنی برداشتن اولین گام ها به سوی وقوع یک جنگ جدید.
مخالفان این مبارزه که درواقع همان “مستکبران”اند، آمریکا و متحدانش هستند. هدف آنها “غارت ملت های ضعیف و استثمار آنهاست”. آنها برای این کار از شیوه های نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی استفاده می کنند. در کتب درسی ایران، بُعد فرهنگی این مبارزه نقش ویژه ای ایفا می کند. فرهنگ غرب به عنوان بزرگ ترین چالش جهان اسلام شناخته می شود. “فساد اخلاقی” در غرب به شیوه های مختلف نشان داده شده است.
در بسیاری از کتب درسی از تمامی مسلمانان جهان خواسته شده که بر ترس خود غلبه کنند و در برابر دشمنان اسلام به شهادت بیندیشند تا رستگار شوند. جهاد سرآمد مبارزه برای پیروزی اسلام در جهان است. البته این پیروزی تضمین شده نیست و تصمیم با خداست که مسلمانان پیروز شوند یا به شهادت برسند و رستگار شوند. در هر دو حالت پیروز واقعی مسلمانان اند. در همین راستا خمینی گفته است: “بیانات من به مردم جهان کاملاً روشن است: اگر استکبار جهانی [آمریکا و متحدانش] بخواهند به دین ما تعرض کنند، ما آماده ایم حتی در برابر کل جهان بایستیم. یا آزاد می شویم، یا به آزادی بزرگ تری که همان شهادت است نائل می آییم. یا از شادی پیروزی اسلام در جهان مشعوف خواهیم شد یا به رستگاری ابدی دست خواهیم یافت. در هر دو حالت، موفقیت و پیروزی از آن ماست.”
برای پیروز شدن در این نبرد نیاز به تبلور نفرت نسبت به دشمنان است. “ذهن و دل دانش آموزان باید از نفرت از استکبار اشباع گردد” و این چیزی است که در راهنمای معلمان نیز بدان اشاره شده. برخی از واژه ها مجدداً تعریف شده اند: “آمریکا = شیطان بزرگ”.
با توجه به اینکه یهودیان به لحاظ سنتی دشمن شناخته نمی شوند، در تمامی راهنماها از آنان به نیکی یاد شده است. موضوع اصلی مورد نفرت اسراییل است که درواقع “پایگاهی برای آمریکا و دیگر کشورهای متخاصم غربی است” که می خواهند سرزمین مقدس مسلمانان و مسجد الاقصی را اشغال کنند و در این اقدام خود، مسلمانان فلسطینی و حتی کودکان را می کشند.
کتب درسی ایران از اشعار و نوشته های بسیاری تشکیل شده که در آنها اسراییل را به شیوه ای کریه معرفی کرده اند؛ مخلوقاتی مشمئزکننده که تقریباً در همه کشورهای جهان پراکنده اند. نبرد علیه این دشمنان بسیار گسترده است و جمهوری اسلامی می خواهد خود را برای این مبارزه آماده کند. درواقع دانش آموزان در واحدهای نظامی درحال صف آرایی اند. در همین راستا و در چارچوب برنامه های آموزشی، پس از سنین ۱۳ و ۱۴ سالگی آموزش نظامی برای دانش آموزان درنظر گرفته شده: نحوه استتار نظامی، پاتک، حرکت در وضعیت نبرد، آشنایی با اسلحه و مواد منفجره. در تمامی این مراحل، نبرد به عنوان یک نبرد کاملاً تدافعی به نام “آموزش دفاعی” مطرح می شود. دلیل: وقوع انقلاب اسلامی بخاطر ریشه کن کردن ظلم در جهان بود و هر لحظه ممکن است “کشورهای جهانخوار” حمله خود را آغاز کنند. “انقلاب اسلامی کاخ های ظلم و استکبار را درهم شکست و به همین دلیل اکنون متحمل توطئه ها و خصومت ها می شود”.
در ایران دانش آموزان را نه تنها برای جهاد آماده می کنند، بلکه ذهنیت شهادت را نیز در آنها بیدار می سازند. در یکی از راهنماهای سوم راهنمایی آمده است: “فرمان خداوند به مؤمنان در بسیاری از آیات قرآن مشهود است که به نام الله باید در جهاد شرکت کرد و ظالمان را به سزای اعمالشان رساند. بهشت برین به جهادگران بشارت داده شده و از آن کسانی خواهد بود که به نام الله شربت شهادت می نوشند.”
روحانیون شیعه، مرگ را به عنوان پلی برای گذر از رنج و بدبختی جهان مادی و رسیدن به زندگی سعادتمند ابدی در جهان آخرت معرفی می کنند. در بخش دیگری از کتب سوم راهنمایی آمده: “برای کسانی که به زندگی ابدی ایمان دارند، زندگی مادی در این جهان ارزشی ندارد.”
نتیجه این طرز تفکر اغلب با افتخار بیان می شود: “در مدت ۸ سال دفاع مقدس [جنگ ایران و عراق] در حدود ۵۰۰ هزار دانش آموز به جبهه ها اعزام شدند: ۳۶ هزار شهید، هزاران مفقودالاثر، ده ها هزار جانباز.” دور گردن بسیاری از آنان یک کلید پلاستیکی برای بهشت آویزان بوده. نیروهای عراقی شاهد بوده اند که چگونه از این نوجوانان در مین روبی جبهه ها استفاده می شده است.
در پایان تحلیل آرنون گرویس به این اقدام غیرانسانی و نفرت انگیز اشاره شده است. در این تحلیل آمده است که در ایران نه تنها شهدای فردی دیده می شوند، بلکه تعداد شهدای جمعی نیز بسیار بالاست. حال سؤال این است: آیا در جامعه ای که با این دیدگاه رشد یافته، و همچنان نیز به همان شیوه پیش می رود، منطق ارعاب و تهدید نتیجه بخش است؟ اگر امکان وقوع تهاجم و نابودی هویت ملی احساس می شود، پس دیگر خطری نیست و ارعاب و تهدید منسوخ است. در چنین شرایطی، اعلام دولت جمهوری اسلامی دایر بر محو کردن اسراییل از صحنه روزگار یک موضع گیری بی سابقه محسوب می شود.
منبع: دی ولت، ۱۰ فوریه