نخستین منظومه حماسی معاصر

نویسنده

» نیم نگاه

آرش کمانگیر منظومه ای است که کسرایی آن را در اسفند1337 سروده و در آن به زبانی تمثیلی و با استفاده از داستان معروف آرش کمانگیر به خفقان دوران شاه اشاره کرده است. در این کتاب این منظومه همراه با نظرها و تحلیل‌هایی از نویسندگان و منتقدان مختلف همراه شده است که بعد از شعر آورده شده است.

مهدی اخوان ثالث «آرش کمانگیر» را اثری مردم‌پسند می‌داند و می‌نویسد:

«من یک نسخه از آرش کمانگیر کسرایی دارم که اگر آن را ببینید، از مقدار حاشیه‌هایی که بر آن زده‌ام، شگفت‌زده می‌شوید. این اثر آن‌چنان زبان حماسی ندارد و جز اول و ‌آخر آن که خوب است و انصافا بسیار زیبا، در بقیه آن زبان حماسی به کار برده نشده است. زبان حماسی باید استحکام، درشتناکی و اعتلا داشته باشد و هر کلمه‌ای با تمام معنا به جای خود بنشیند و ما قادر به تعویض و قرار دادن چیز دیگری به جای آن نباشیم، اما شعر کسرایی این‌طور نیست. این شعر بازی‌هایی با الفاظ دارد و زیبایی‌هایی قدمایی خاصی را هم به کار برده است و در ضمن وزن آن حماسی نیست. به همین دلیل مردم آن را بیشتر می‌پسندند. نکته دیگر اینکه درباره این شعر تبلیغ بیشتری شده است. مضمون [شعر] بکر است. در «شاهنامه» به صورت بسیار کوتاه و در اساطیر ما وجود دارد، اما کسرایی قصه را زیبا درست کرده است، به گونه‌ای که گیرایی و جاذبه دارد. نادرستی زبان آن را تنها اهل فن می‌فهمند. این مضمون اگر به دست کسی می‌افتاد که در زبان حماسی بیشتر ورزیده بود، شاید یک شاهکار درمی‌آمد؛ اما این شعر، شاهکار لنگانی است که به دلیل مضمون زیبا، برداشت خوب و تأثیر ابتدا و انتهای یک شعر و نیز عدم درک مردم از ایراد آن، موفق و میان مردم پذیرفته شده است. هرچند من در اشعار کسرایی نمونه‌های بهتری دیده‌ام، اما هیچ یک این تازگی مضمون را بدین شکل ندارند». (به نقل از «کیان»، س 2، ش 8، مرداد و شهریور 1371)

اما به‌آذین که به منظومۀ کسرایی نگاهی مثبت دارد، درباره آن می‌گوید: «آرش کمانگیر، اثر سیاوش کسرایی، نخستین منظومه حماسی است که در ایران به سبک نو و با دیدی نو سروده شده و از این نظر اثری راه‌گشاست … کسرایی خود را در چارچوب تنگ و روی هم فقیر داستان زندانی نکرده، بیش از داستان‌سرایی و شرح حرکات پهلوانی در تجسم حال و روح و محیط کوشیده است. تعابیر نغزش در نهایت باریک‌اندیشی است و بیان ساده‌اش شادابی زنده دارد که در اندیشه و احساس چنگ می‌اندازد. خواننده یا شنونده تا پایان نمی‌تواند از تأثیر این کلام سرشار از حقیقت و زیبایی بیرون برود.

رضا براهنی که اصلا نگاه مثبتی به این شعر کسرایی ندارد، درباره‌اش می گوید: «آرش کسرایی قهرمانی است که به شکل رمانتیک و اجتماعی رجز می‌خواند، به جای آنکه ذاتا یک قهرمان رجزخوان باشد. اغلب قسمت‌های آرش شباهت به یک انشای منظوم دارد. سمبل‌ها فوق العاده کلی است و اگر وزن را از شعر بگیریم، چیزی که از محتوای مطلب می‌ماند یک سرمقاله بسیار ساده دربارۀ قصه آرش با نتیجه‌ای اجتماعی به دست می‌آید.

محمدرضا شفیعی کدکنی نظری ملایم‌تر درباره منظومه کسرایی دارد و آن را در مجموع موفق ارزیابی می‌کند و درباره آن می گوید: «کوشش‌هایی که در سال‌های اخیر برای بازخوانی و تحقیق در اساطیر ایرانی (از پورداوود به بعد) آغاز شده، زمینه را برای توجه به اساطیر ملی آماده کرده و جوانه‌هایی از ادب حماسی در شعر معاصر به ظهور پیوسته که از نظر احیای یک اسطوره، آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی را می‌توان نام برد که با همه ایرادهایی که به نحوه سرودن آن گرفته‌اند، نفس حادثه و نفس اسطوره زمینه کامل دارد؛ زیرا هم مایه قومی و ملی دارد و هم حادثه غیرطبیعی در آن دیده می شود.