ساعات پایانی شب، تلفنی خبر می دهد که خانواده رضا حجازی برای خداحافظی با فرزندشان به زندان مرکزی اصفهان فراخوانده شدند. حکم رضا یک هفته پیش به ایشان ابلاغ شده بود.
رضا حجازی متهم به قتل وحید در 15 سالگی است. باز هم نزاع دسته جمعی در خیابان. باز هم شهادت هایی که انگشت اشاره به سمت یک نفر بلند می کنند . باز هم اقرار و اعتراف متهمی که 15 سال بیشتر ندارد.
شعبه 101 دادگاه جزایی اصفهان، حکم به اعدام می دهد و شعبه 28 دیوان عالی کشور تایید می کند. مراحل حقوقی به پایان می رسد و بعد از بی نتیجه ماندن دعوت به صلح و سازش نیز به جایی نمی رسد. رضا استیذان ( اذن نهایی برای اعدام) دریافت می کند و اینکه در آستانه اجرای حکم قرار دارد.
1 - خستگی در تنت می ماند اگر همه روز دویده باشی و سر شب، خبری برسد و ندانی که آیا می توانی تقلایی کنی یا نه!
به وکیلش خبر می دهم. و به بسیاری دیگر نیز که شاید بتوانند در راه زندان، در راه اجرای حکم، در راه فردایی که هنوز نمی دانیم چگونه برخواهد آمد، رضایتی بگیرند یا دستور توقفی…! چه می شود کرد به جز گدایی وقت در ساعاتی از شب که دیگر نه راهکار قانونی می تواند چراغ راه باشد و نه تعهدات بین المللی؟
ساعات پایانی شب که تمام شد و سپیده دم که رسید، یعنی زمانی که این واژه ها بر صفحه “روز” رژه می روند، معلوم نیست که رضا حجازی در زندان اصفهان بر دار شده است یا اینکه معجزه ای شاید او را رهانده باشد!
به برادرش می گویم : چرا این قدر دیر؟! چرا زودتر نجنبیدید؟! هول کرده است. مضطرب است. می گوید امروز خبر شدیم از زندان. گفتند بیایید ببینیدش که وقت تمام است.
پسر خوب! شما که از یک هفته پیش خبر داشتید که قرار است حکم اجرا شود. سکوت و لرزشی نامحسوس شبیه التماس.
ساعات پایانی شب به که می توان امید بست؟ هر جا که تماس گرفتم به همین اشاره کردند: این ساعت شب؟! چه کاری از ما ساخته است!
2 - همسر عمادالدین باقی ، مثل همیشه اول و پایان شب نمی شناسد و مثل همیشه پشت صدای نگرانش ، افراد آشنایی هستند که می شود آنها را تا صبح پشت در زندان نگه داشت. هر دو تماس می گیریم و اصفهانی ها دست به کار می شوند.
3 - پاسی از شب گذشته است. یک مقام قضایی اصفهانی غیر مستقیم گفته است که زیر 18 ساله ها حکمشان اجرا نمی شود. دست به قلم، گوش به زنگ و چشم به فردا داریم.