تقریبا یک چیزی مشخص و مبرهن و واضح است که تا دو سال قبل و در اواخر دوره احمدی نژاد آمریکا می خواست ایران را از میان ببرد، ایران هم می خواست آمریکا را از بین ببرد. آقای خامنه ای هم می گفت هیچکس حق ندارد با آمریکا مذاکره کند. بعد از این اتفاق هم ایران رفت با آمریکا مذاکره کرد. یعنی اینقدر که جان کری در دو سال گذشته با جواد ظریف حرف زده، رهبر کشور با زنش حرف نزده و رئیس قوه قضائیه با رئیس جمهور حرف نزده. بعدش هم که حسین تلفنی با حسن صحبت کرد، بعدش هم که ایران با آمریکا سر ماجرای داعش همکاری نظامی کرد. اینها را که خواب ندیدیم، همه اش اتفاق افتاد. حالا احمد خاتمی دوست دارد بگوید که “ایران با آمریکا آشتی نکرده است” چی کارش داریم. دوست دارند قهر مخفی باشند. چه اشکالی دارد.
این هم که مشخص است که ایران با آمریکا توافق کرده، نه اینکه می خواهد بکند. آمریکا بخشی از دارایی ایران را پس داده، بخشی از افرادی که ممنوعیت داشتند، رفع ممنوعیت کرده، نه اینکه ممکن است بکند، ایران هم غنی سازی را متوقف کرده، نه اینکه قرار است بکند، کلا ایران الآن فعالیت هسته ای نمی کند، یعنی هم سیاست ایران در مورد آمریکا عوض شده و هم سیاست آمریکا راجع به ایران عوض شده. الآن رابطه آمریکا با ایران بهتر از رابطه آمریکا با اسرائیل است و رابطه ایران با آمریکا بهتر از رابطه ایران با فلسطین است. یعنی از اساس همه این چیزها تغییر کرده، حالا اینکه نقدی گفته که “طرفداران کنار آمدن با آمریکا در همین خیال باشند” دوست دارد این طوری حرف بزند، نباید هی توسرش بزنیم که بابا جان! ایران با آمریکا کنار آمده، با هم تلفنی حرف زدند، با هم صد تا عکس یادگاری گرفتند، این پول آن را پس داده و آن یکی برنامه هسته ای اش را بخاطر توافق با این تغییر داده، خب! کنار آمدند، لازم نیست که ترتیب همدیگر را بدهند که معلوم شود با هم کنار آمدند، یعنی کلا دیدگاه ایران به آمریکا و رابطه اش با آن بکلی تغییر کرده، حالا صادق لاریجانی حال می کند که بگوید: “تلاش آمریکا برای تغییر تدریجی در ایران تخیل است” خب! چه اشکالی دارد، بگذار همین حرفها را بزند، دلش به همین چهار تا کلمه خوش است. شاید منظورش این است که این تغییر تدریجی نبوده، و یک باره بوده، این هم ممکن است، وگرنه چطوری می شود که دو وزیر خارجه ایران و آمریکا ۳۷ سال با هم حرف نزدند، حالا سه ماه است جفت شان زد و بچه را ول کردند، صبح تا شب با هم قدم می زنند و شام و ناهار می خورند و با هم هی توافق می کنند.
تا چند سال قبل، اگر کسی راجع به رابطه با آمریکا یک کلمه حرف می زد، همه پوستش را می کندند، حالا خود آقا گفته که اگر سر مسائل هسته ای خوش معامله باشند، سر چیزهای دیگر هم دست به معامله با هم می زنیم، خب! همیشه همین جور است، آدم اولش خوشش نمی آید، بعد که شروع کرد، هی ادامه می دهد، بعد هم زیادی خوشش می آید. حالا اینکه دم به دقیقه وزیر و وکیل و رئیس جمهور و وزیر انرژی ایران و آمریکا هی با هم حرف می زنند، اسمش نفوذ است، یا اسمش رابطه است، یا اسمش هر کوفتی هست، همین است که هست، حالا خامنه ای دوست دارد بگوید “به آمریکا اجازه نفوذ نمی دهیم”، و علم الهدی هم مثل طوطی تکرار می کند که “راه نفوذ به کشور باید مسدود شود.” ای به چشم. حتما راه نفوذش را می بندیم، اصلا نفوذ برای چی؟ وزیر خارجه ما مثل آقاها با وزیر خارجه آنها حرف می زند، این همه رابطه تروتمیز و گل منگلی داریم، دیگر غصه ای نداریم. تمام شد رفت. همه چیز درست است. نفوذ می خواهیم چکار.
حالا هم کوثری گفته که “مانع بازگشائی سفارتخانه های آمریکا و انگلیس در ایران خواهیم شد.” تا سه ماه قبل می گفت مانع توافق می شویم، تا شش ماه قبل می گفت اصلا حاضر نیستیم با آمریکا کنار بیاییم، تا یک سال قبل می گفت امکان ندارد سر میز کنار هم بنشینیم، تا دو سال قبل می گفت امکان ندارد رئیس جمهور ما با آنها تلفنی هم حرف بزنند، باباجان! شما هر کاری گفته بودی نمی کنیم، کردی، این یکی را هم می کنی. بعدش که سفارت آمریکا باز شد، خواهد گفت: فقط یک سفارت خانه خواهیم داشت، بعدا که کنسولگری هم باز شد، خواهد گفت، حق ندارند دفتر فرهنگی بزنند، بعدا که دفتر فرهنگی زدند…. اصلا من نمی فهمم، این برادران برای چی با هم لج می کنند؟ ایران با تنها کشوری که تقریبا در همه چیز منافع مشترک دارد، همین آمریکاست. اصلا شما دو تا برای هم ساخته شدید، ایشالا به پای هم پیر بشین.
چرا سیاسی نیستیم
طرف می گوید این حکومت باید از بین برود و من تمام تلاشم را برای نابودی حکومت می کنم، بعد می گوید من سیاسی نیستم، آن یکی گیر داده که تتلو و علیرضا افتخاری و شریفی نیا بد هستند و اکبر عبدی مزدور است و در عوض محمد نوری زاد دسته گل است، بعد می گوید من سیاسی نیستم. می گویم از صدای افتخاری بدت می آید؟ می گوید نه، می گویم از چه چیزش بدت می آید؟ می گوید: از پاچه خواری اش از احمدی نژاد. بله دیگر، طرف سیاسی نیست. آن یکی می گوید هاشمی و خاتمی خائن هستند و آمریکا باید به ایران حمله کند، ولی من سیاسی نیستم، می گویم اگر سیاسی نیستی چرا به خاتمی می گوئی خائن؟ شوهرت نیست که با زن همسایه پریده باشد، که به او می گوئی خائن، حتما موضوع سیاسی است. ولی قبول نمی کند که. طرف می گوید پرچم ایران همین است که شیروخورشید دارد، سرود ملی ایران هم همین “ای ایران ای مرز پرگهر” است، ولی من سیاسی نیستم. بعد می گوئی بیا برویم با همدیگر چلوگباب بخوریم، می گوید عمرا، من با اصلاح طلب ها چلوکباب نمی خورم، چون سیاسی نیستم.
البته من هم مطمئنم سیاسی نیست، آدمی که در آن واحد می تواند هم مصدق را دوست داشته باشد و هم محمدرضا پهلوی را تحسین کند، آدمی که هم می تواند عاشق خسرو گلسرخی باشد و هم عاشق خانم فرح پهلوی باشد، هم می تواند عاشق صادق هدایت باشد، و هم از روشنفکرها متنفر باشد، هم می تواند عاشق رضاشاه باشد، هم طرفدار دموکراسی باشد، هم می تواند عاشق امیرکبیری باشد که بهائی ها را از بین برد، هم طرفدار حقوق بهایی ها باشد، آدمی که هم می تواند طرفدار سکولاریزم و براندازی و سلطنت باشد، هم طرفدار احمدی نژاد، دقت کردید که اغلب افرادی که طرفدار ماشین های پورشه و دروداف ها و بدنسازی هستند، در عین حال هم طرفدار احمدی نژاد هستند، هم عاشق رضاشاه، هم عاشق عاشورا هستند و هم عاشق سکولاریزم، یعنی واقعا که “سگ تو روحت! کرامت” معلوم است که چنین آدمی سیاسی نیست، قطعا اگر سیاسی بود، عقلش به این چیزها می رسید. اصلا این ها را بی خیال، کاری به تصمیم گیری شما نداریم، کاری هم نداریم که سیاست منجلاب یا لجنزار یا از همین جملات دوزاری فیسبوکی هست یا نیست