موضوع: بی نظیر بوتو، که دو دوره نخست وزیر پاکستان بود و پدرش ذوالفقار علی بوتو قبلا نخست وزیر بود و کشته شده بود و برادرش نیز سیاستمدار بود و کشته شده بود، بعد از یک دوره تبعید در انگلیس و امارات و جاهای دیگر، برای شرکت در انتخابات پاکستان به کشورش برگشت، او مثل دیگر شخصیت های میانه روی پاکستان متهم به فساد مالی بود. وقتی بر می گشت می دانست که ممکن است کشته شود. بعد از بازگشت او به پاکستان در همان روز اول بمبی منفجر شد و 140 نفر کشته شدند، او بعد از دو هفته در یک اقدام تروریستی کشته شد، دولت مشرف القاعده، و القاعده دولت مشرف را متهم کرده است که بی نظیر بوتو را به قتل رساندند.
سووال: اگر ماجرای بی نظیر بوتو در ایران اتفاق افتاده بود، چه می شد؟ در همین رابطه به چند پرسش با گزینه های مختلف پاسخ دهید.
اول: اگر بی نظیر بوتو فائزه هاشمی بود و به لندن رفته بود و بعد از مدتی برمی گشت، احتمالا در استقبال او چه اتفاقی می افتاد؟
1) برای دو سال به لندن می رفت، اما دیگر برنمی گشت.
2) برمی گشت، اما چون به او اتهام فساد مالی زده بودند، دیگر وارد سیاست نمی شد؟
3) برمی گشت، اما به همه می گفت به استقبالش نیایند؟
4) برمی گشت و خبر بازگشتش را می داد، اما کسی به استقبالش نمی آمد؟
دوم: اگر هاشمی رفسنجانی به جای ذوالفقار علی بوتو بود، چه اتفاقی برای او می افتاد؟
1) از کار برکنار می شد، غر می زد، اما هیچ وقت کشته نمی شد؟
2) یک نظامی به جای او می آمد و با هم دوست می شدند و او هم می شد طرفدار نظامیان؟
3) یک نظامی به جای او می آمد و با هم دوست می شدند و آن نظامی کم کم وارد تجارت می شد؟
4) یک نظامی رئیس جمهور می شد، هاشمی هم مسوول نظارت بر ریاست جمهوری می شد، رئیس جمهور قبلی هم مشاور او می شد، و همه به خوبی و خوشی زندگی می کردند؟
سوم: اگر خاتمی به جای بی نظیر بوتو و کروبی به جای نواز شریف و احمدی نژاد به جای ژنرال مشرف بود، چه اتفاقی برای خاتمی می افتاد؟
1) خاتمی به ایران برمی گشت، کروبی هم به ایران برمی گشت، آن دو رقیب هم می شدند، مردم هم انتخابات را تحریم می کردند، احمدی نژاد هم با استفاده از وزارت کشور و سپاه رئیس جمهور می شد.
2) خاتمی به ایران برمی گشت و چون دوست نداشت وارد قدرت شود، از شرکت در انتخابات خودداری می کرد، در نتیجه زنده می ماند، کروبی هم رد صلاحیت می شد، در نتیجه کارگزاران و اعتماد ملی و اصلاح طلبان و حزب مردم پاکستان، پسر دکتر معین را نامزد ریاست جمهوری می کردند، در نتیجه احمدی نژاد رئیس جمهور می شد؟
3) خاتمی به ایران برمی گشت و برای جلوگیری از خشونت از سخنرانی عمومی خودداری می کرد، کروبی هم مثل بی نظیر بوتو متهم به فساد می شد، تمام اصولگرایان هم از کروبی حمایت می کردند، در نتیجه مردم به احمدی نژاد رای می دادند؟
4) خاتمی برای پرهیز از خشونت به آمریکا می رفت و فیلسوف می شد و جایزه صلح نوبل را می گرفت، کروبی به ایران برمی گشت و در انتخابات شرکت می کرد و با شعار آزادی و پنجاه هزار تومان برای همه در انتخابات شرکت می کرد و با سی میلیون رای در مقابل 7 میلیون رای احمدی نژاد را شکست می داد، و شش ماه بعد همه مردم از او می خواستند استعفا بدهد و برود؟
چهارم: اگر فائزه هاشمی به جای بی نظیر بوتو، برای ریاست جمهوری به ایران برمی گشت و قرار بود یک روز بعد در سخنرانی اش 140 نفر کشته شوند و احتمالا خودش هم به قتل برسد، چه اتفاقی می افتاد؟
1) حسین مرعشی با فائزه هاشمی مشورت می کرد و او را راضی می کرد که از انتخابات کناره گیری کند تا بعدا در شرایط بهتری انتخاب شود، فائزه هاشمی هم کناره گیری می کرد؟
2) فائزه هاشمی در مقابل مرعشی مقاومت می کرد، اما فردای همان روز پدرش به او تلفن می کرد و سخنرانی لغو و بمب مربوطه منفجر نمی شد؟
3) فائزه هاشمی حرف پدرش را هم گوش نمی کرد، اما نیم ساعت قبل از سخنرانی رهبری اعلام می کرد که نظام جمهوری به مدت پنج سال با حکم ولی فقیه به حال تعلیق در می آید، در نتیجه فائزه به لندن بر می گشت و سه ماه بعد انتخابات برگزار می شد و احمدی نژاد رئیس جمهور می شد.
4) فائزه هاشمی به حرف هیچ کس گوش نمی کرد و برای سخنرانی می رفت، اما می دید فقط هزار نفر برای سخنرانی آمده اند، در نتیجه بمب گذارها هم دل شان برای او می سوخت و می رفتند خانه شان.
5) فائزه هاشمی با حضور انبوه جمعیت مواجه می شد و پس از سخنرانی به شهادت می رسید، در نتیجه رهبری، مجلس، احمدی نژاد، خاتمی، کروبی، صدا و سیما، روزنامه کیهان، وزارت اطلاعات، سازمان حج و زیارت، وزارت راه و ترابری اعلام عزای می کردند. ملت هم سینه زنی می کردند و یک هفته بعد فائزه هاشمی در بزرگترین تشییع جنازه تاریخ ایران دفن می شد، قاتلین فائزه هاشمی هم دستگیر می شدند و اعتراف می کردند که عوامل اسرائیل بودند. طرفداران فائزه هم دستگیر و یک سال بعد آزاد می شدند
نتیجه گیری اخلاقی: ما فرق داریم، آنها فرق ندارند.
نتیجه گیری سیاسی: ما اهل تهران هستیم، اهل کوفه هم هستیم، فقط اهل راولپندی نیستیم.
نتیجه گیری تاریخی: ما هم با خشونت مخالفیم هم با اصلاحات و هم با دولت و هم با مخالفان.