شاید باید به صداوسیما حق داد که سعی می کند در پخش تصاویر و اخبار بازی های المپیک، صرفه جویی کند. بزرگ ترین رویداد ورزشی جهان - که در هر دهه نهایتاً 2 بار اتفاق می افتد- در جریان است و سهم ما تا اینجای مسابقات، یک هیچِ بزرگ بوده است. این موضوع، پیش و بیش از اینکه از ناچیز بودن توان ورزشکاران کاروان ایران خبر بدهد، نشان ضعف مدیران عرصه ورزش و سردرگمی ایشان در تدارک برای شرکت در المپیک است؛ جایی که ناکامی های پی در پی قهرمانان ایرانی و عدم کسب حتی یک مدال کم رنگ، آشکارا در روحیهء سایر اعضای کاروان تاثیر داشته و وضعیتی بحرانی برای آن ها رقم زده است.
در حالی که تا روز نهم بازی ها 64 کشور (از جمله توگو، ویتنام، اتیوپی، زیمبابوه و…) موفق به گرفتن مدال و بالا بردن پرچم کشورهایشان شده اند؛ و قهرمانی مثل «مایکل فلپس» آمریکایی با گرفتن هشتمین طلای خود، از میدان پکن مجالی می سازد تا به جمع اسطوره های کم شمار سرزمین بی تاریخ خود بپیوندد؛ مسئولان پر ادعای ما همچنان فقط نگاه می کنند و کاری از دست شان بر نمی آید.
خبرهای رسیده از پکن، حاکی از وعده های روز افزون مدیران و جلسات متعددشان با ورزشکاران و دست اندرکاران تیم هاست. ولی گویا آن ها نمی دانند که برای درخشش در عظیم ترین عرصهء ورزشی- سیاسی جهان، توان و تدارکی لازم است که به فرصتی بیش تر از یک شب و چیزی بیش از جنباندن غیرت و تحریک احساسات ورزشکاران نیاز دارد!
مدیرانی که مدت ها پیش از شروع بازی ها، هنگام چرت زدن پشت میز دفترشان، مدال های طلا را می شمردند و از همین رویا در کنفرانس های مطبوعاتی یا مصاحبه با رسانه ها می گفتند؛ حالا در دهکده المپیک با واقعیتی مواجه شده اند که تا همین چند روز پیش باورش نداشتند و خیال می کردند منتقدان برای حمله و خالی کردن ته دل شان از آن حرف می زنند. آن ها تازه با واقعیت رو به رو شده اند و بزرگی این میدان - و شاید کوچکی این مدیران- به حدی ست که قدرت هرگونه چاره اندیشی و مقابله با بحران، از آن ها سلب شده.
روزها یکی پس از دیگری می گذرند، مسابقات برگزار و مدال ها بین ورزشکاران کشورهای مختلف تقسیم می شوند؛ در حالی که آن ها در حسرت یک مدال برنز - که تا همین یک هفته پیش حتی صحبت کردن درباره آن، کسر شاٌن آقایان بود- می سوزند. آن ها تا به حال المپیک ندیده بودند. ذهنیت شان چیز دیگر بود و شاید به قول یکی از منتقدان: این بازی ها را با «المپیاد ایرانیان» خودشان اشتباه گرفته بودند!
البته بروز چنین اتفاقی، مثل تیغی دو لبه است؛ گرچه بخت های اصلی کاروان ایران از دست رفته اند (در راس شان «حمید سوریان» که قرار بود جای خالی «حسین رضازاده» را پر کند)، ولی از طرف دیگر می تواند عامل انگیزه سایر ورزشکاران باشد تا شاید با کسب مدال، منجی کاروان ایران لقب بگیرند. اما آیا محرک لازم برای ایجاد این انگیزه، موجود است؟ چه کسانی مدیریت کاروان را بر عهده دارند و بچه های ایران به پشتوانه کدام مردان به نبرد رقبای سراپا مسلح شان رفته اند؟ با جمع بندی اخبار رسیده و شرایط موجود، هر ناظری دلش به رحم می آید و اصلاً آرزو می کند کاش این روزها کسی کنار مدیران مسئول ما باشد تا در این اوضاع بحرانی لااقل دلداری شان بدهد! هرچند که از حالا همه می دانیم فریاد منتقدان به جایی نمی رسد و بعید است کسی شرم عذرخواهی یا زحمت پاسخگویی را به خود هموار کند.
گذشته از داخل میدان، بیرون از گود هم شرایط اصلاً به نفع ما نیست. چیزی که به تایید تمام کارشناسان، تاثیر مستقیمی در نتیجه مسابقات دارد. یکی از گزارشگران تلویزیون هنگام گزارش مسابقه ای، به طعنه گفت: «خدا را شکر که بالاخره یک پرچم کشورمان را دیدیم!»
اشارهء او به محدود بودن تعداد هواداران ایرانی حاضر در المپیک و عدم هیچگونه سازماندهی برای تشویق ورزشکاران بود. گویا مسئولان از تجربهء جام جهانی فوتبال درس نگرفته بودند؛ آن هرج و مرج و بی برنامگی، رها شدن تماشاگران به امان خدا، سپردن وسائل تشویق (لباس، پرچم و…) به افراد سودجو، همه و همه در سرخوردگی باخت های پیاپی تیم ملی گم شد تا این بار در المپیک شاهد اتفاقی بدتر باشیم.
در پکن هیچ برنامه ای برای تشویق و تحریک ورزشکاران مان نداریم. شاید بدیهی ترین اصل ورزش ما این باشد که بچه های ایرانی به شدت احساساتی و وابسته به روحیه ای هستند که حضور و هیجان هواداران به آن ها می دهد. ورزشکاران ما اصلاً به سکوت عادت ندارند. اما گزارش های رسیده از محل مسابقات، خبر از غریبگی شدید ایرانی ها می دهد. در حالی که اغلب کشورها با رعایت ساده ترین اصول مدیریت، اقدام به هدایت تماشاگران خود کرده و البته نتیجه اش را هم دیده اند؛ بلیط های سهمیه ایران از بازار سیاه سر در آورده و معدود مشوقان هموطن، پشت درهای استادیوم ها مانده اند…
در عوض، این دوره از بازی های المپیک جولانگاه هواداران آذری است. حضور و غوغای تماشاگران آذربایجان (کشور کوچک همسایه) برای ناظران ایرانی بیشتر از هر چیز دردناک به نظر می رسد. حتی رئیس جمهور این کشور از سرپا ایستادن و به دست گرفتن پرچم کشورش ابایی ندارد. چیزی که انگار در سطح بسیار پایین ترش هم برای ما تابو است و دریغ از حضور دلگرم کننده یکی از آقایان مدیران بر سکوهای المپیک پکن!
به جدول بازی های المپیک نگاه کنید؛ آذربایجان مزد تدارک خوب مردان پشت پرده خود را با درخشش ورزشکاران اش گرفت و می گویند در روزهای گذشته مردم این کشور جشنی تاریخی برپا کرده اند. نیازی به مقایسه نیست؛ همین که در جدول پر تعداد کشورهای صاحب مدال المپیک نشانی از نام ایران دیده نمی شود، برای افسوس خوردن و ملامت کردن مسببان این شکست بزرگ کافی است. حالا باید با اضطراب منتظر ماند و در حالی که شمارش معکوس برای پایان مسابقات المپیک آغاز شده، امیدوار باشیم دری به تخته بخورد و بچه های ما مدالی دشت کنند!
منبع:خبرنگاران صلح