‏ کاش دری به تخته بخورد!

نویسنده
مزدک علی نظری

mazdakalinazari.jpg

شاید باید به صداوسیما حق داد که سعی می کند در پخش تصاویر و اخبار بازی های المپیک، صرفه جویی کند. بزرگ ‏ترین رویداد ورزشی جهان - که در هر دهه نهایتاً 2 بار اتفاق می افتد- در جریان است و سهم ما تا اینجای مسابقات، ‏یک هیچِ بزرگ بوده است. این موضوع، پیش و بیش از اینکه از ناچیز بودن توان ورزشکاران کاروان ایران خبر ‏بدهد، نشان ضعف مدیران عرصه ورزش و سردرگمی ایشان در تدارک برای شرکت در المپیک است؛ جایی که ناکامی ‏های پی در پی قهرمانان ایرانی و عدم کسب حتی یک مدال کم رنگ، آشکارا در روحیهء سایر اعضای کاروان تاثیر ‏داشته و وضعیتی بحرانی برای آن ها رقم زده است.‏

در حالی که تا روز نهم بازی ها 64 کشور (از جمله توگو، ویتنام، اتیوپی، زیمبابوه و…) موفق به گرفتن مدال و بالا ‏بردن پرچم کشورهایشان شده اند؛ و قهرمانی مثل «مایکل فلپس» آمریکایی با گرفتن هشتمین طلای خود، از میدان پکن ‏مجالی می سازد تا به جمع اسطوره های کم شمار سرزمین بی تاریخ خود بپیوندد؛ مسئولان پر ادعای ما همچنان فقط ‏نگاه می کنند و کاری از دست شان بر نمی آید.‏

خبرهای رسیده از پکن، حاکی از وعده های روز افزون مدیران و جلسات متعددشان با ورزشکاران و دست اندرکاران ‏تیم هاست. ولی گویا آن ها نمی دانند که برای درخشش در عظیم ترین عرصهء ورزشی- سیاسی جهان، توان و تدارکی ‏لازم است که به فرصتی بیش تر از یک شب و چیزی بیش از جنباندن غیرت و تحریک احساسات ورزشکاران نیاز ‏دارد!‏

مدیرانی که مدت ها پیش از شروع بازی ها، هنگام چرت زدن پشت میز دفترشان، مدال های طلا را می شمردند و از ‏همین رویا در کنفرانس های مطبوعاتی یا مصاحبه با رسانه ها می گفتند؛ حالا در دهکده المپیک با واقعیتی مواجه شده ‏اند که تا همین چند روز پیش باورش نداشتند و خیال می کردند منتقدان برای حمله و خالی کردن ته دل شان از آن حرف ‏می زنند. آن ها تازه با واقعیت رو به رو شده اند و بزرگی این میدان - و شاید کوچکی این مدیران- به حدی ست که ‏قدرت هرگونه چاره اندیشی و مقابله با بحران، از آن ها سلب شده.‏

روزها یکی پس از دیگری می گذرند، مسابقات برگزار و مدال ها بین ورزشکاران کشورهای مختلف تقسیم می شوند؛ ‏در حالی که آن ها در حسرت یک مدال برنز - که تا همین یک هفته پیش حتی صحبت کردن درباره آن، کسر شاٌن آقایان ‏بود- می سوزند. آن ها تا به حال المپیک ندیده بودند. ذهنیت شان چیز دیگر بود و شاید به قول یکی از منتقدان: این بازی ‏ها را با «المپیاد ایرانیان» خودشان اشتباه گرفته بودند!‏

البته بروز چنین اتفاقی، مثل تیغی دو لبه است؛ گرچه بخت های اصلی کاروان ایران از دست رفته اند (در راس شان ‏‏«حمید سوریان» که قرار بود جای خالی «حسین رضازاده» را پر کند)، ولی از طرف دیگر می تواند عامل انگیزه ‏سایر ورزشکاران باشد تا شاید با کسب مدال، منجی کاروان ایران لقب بگیرند. اما آیا محرک لازم برای ایجاد این ‏انگیزه، موجود است؟ چه کسانی مدیریت کاروان را بر عهده دارند و بچه های ایران به پشتوانه کدام مردان به نبرد ‏رقبای سراپا مسلح شان رفته اند؟ با جمع بندی اخبار رسیده و شرایط موجود، هر ناظری دلش به رحم می آید و اصلاً ‏آرزو می کند کاش این روزها کسی کنار مدیران مسئول ما باشد تا در این اوضاع بحرانی لااقل دلداری شان بدهد! ‏هرچند که از حالا همه می دانیم فریاد منتقدان به جایی نمی رسد و بعید است کسی شرم عذرخواهی یا زحمت پاسخگویی ‏را به خود هموار کند.‏

گذشته از داخل میدان، بیرون از گود هم شرایط اصلاً به نفع ما نیست. چیزی که به تایید تمام کارشناسان، تاثیر مستقیمی ‏در نتیجه مسابقات دارد. یکی از گزارشگران تلویزیون هنگام گزارش مسابقه ای، به طعنه گفت: «خدا را شکر که ‏بالاخره یک پرچم کشورمان را دیدیم!»‏

اشارهء او به محدود بودن تعداد هواداران ایرانی حاضر در المپیک و عدم هیچگونه سازماندهی برای تشویق ‏ورزشکاران بود. گویا مسئولان از تجربهء جام جهانی فوتبال درس نگرفته بودند؛ آن هرج و مرج و بی برنامگی، رها ‏شدن تماشاگران به امان خدا، سپردن وسائل تشویق (لباس، پرچم و…) به افراد سودجو، همه و همه در سرخوردگی ‏باخت های پیاپی تیم ملی گم شد تا این بار در المپیک شاهد اتفاقی بدتر باشیم.‏

در پکن هیچ برنامه ای برای تشویق و تحریک ورزشکاران مان نداریم. شاید بدیهی ترین اصل ورزش ما این باشد که ‏بچه های ایرانی به شدت احساساتی و وابسته به روحیه ای هستند که حضور و هیجان هواداران به آن ها می دهد. ‏ورزشکاران ما اصلاً به سکوت عادت ندارند. اما گزارش های رسیده از محل مسابقات، خبر از غریبگی شدید ایرانی ها ‏می دهد. در حالی که اغلب کشورها با رعایت ساده ترین اصول مدیریت، اقدام به هدایت تماشاگران خود کرده و البته ‏نتیجه اش را هم دیده اند؛ بلیط های سهمیه ایران از بازار سیاه سر در آورده و معدود مشوقان هموطن، پشت درهای ‏استادیوم ها مانده اند…‏

در عوض، این دوره از بازی های المپیک جولانگاه هواداران آذری است. حضور و غوغای تماشاگران آذربایجان ‏‏(کشور کوچک همسایه) برای ناظران ایرانی بیشتر از هر چیز دردناک به نظر می رسد. حتی رئیس جمهور این کشور ‏از سرپا ایستادن و به دست گرفتن پرچم کشورش ابایی ندارد. چیزی که انگار در سطح بسیار پایین ترش هم برای ما ‏تابو است و دریغ از حضور دلگرم کننده یکی از آقایان مدیران بر سکوهای المپیک پکن!‏

به جدول بازی های المپیک نگاه کنید؛ آذربایجان مزد تدارک خوب مردان پشت پرده خود را با درخشش ورزشکاران ‏اش گرفت و می گویند در روزهای گذشته مردم این کشور جشنی تاریخی برپا کرده اند. نیازی به مقایسه نیست؛ همین ‏که در جدول پر تعداد کشورهای صاحب مدال المپیک نشانی از نام ایران دیده نمی شود، برای افسوس خوردن و ملامت ‏کردن مسببان این شکست بزرگ کافی است. حالا باید با اضطراب منتظر ماند و در حالی که شمارش معکوس برای ‏پایان مسابقات المپیک آغاز شده، امیدوار باشیم دری به تخته بخورد و بچه های ما مدالی دشت کنند!‏

منبع:خبرنگاران صلح