در پی اقدامات دشمنانه و اسلام ستیزانه گروهی از دراویش مساله دار که در راستای اهداف استکباری اقدام به برخی تحرکات مشکوک علیه نظام اسلامی و دولت همیشه در سفر نموده اند، شخص موسوم به باصطلاح « شیخ ابوسعید ابو الخیر» با زحمات شبانه روزی سربازان گمنام امام زمان بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفته، متن آن جهت تنویر افکار عمومی منتشر می گردد.
النجاه فی الصدق
بازجو: نام؟
ابوسعید: ابوسعید.
بازجو: نام واقعی تان را بگوئید، ابوسعید نام تشکیلاتی شماست؟
ابوسعید: نه، نام واقعی من ابوسعید است.
بازجو: بصورت دقیق بگوئید بوسعید مهنه کیست؟ و به کدام تشکیلات وابسته است و از کجا پول گرفته و از چه زمانی قصد براندازی نظام را داشته است؟
ابوسعید: بوسعید مهنه اسم خود من است، ولی من با هیچ تشکیلاتی رابطه نداشتم.
بازجو: نام پدرتان را دقیقا بگوئید؟
ابوسعید: نام پدرم ابوالخیر بود و شغل عطاری داشت.
بازجو: آیا پدرتان زیر پوشش عطاری به جاسوسی هم می پرداخت یا فقط از معاندین نظام و مرفهین بی درد بود؟
ابوسعید: پدرم وضع مالی خوبی داشت و طرفدار سلطان محمود غزنوی بود…
بازجو: کلیه روابط خود را با کلیه سلاطین و پادشاهان و روسای جمهور و نخست وزیران از قرن پنجم تا بعد از نشست دیروز 5+1 را بیان کنید و ارتباطات خود را با دفتر فرح پهلوی و سلطنت طلبان و مشروطه خواهان بگوئید و اعلام کنید که از چه زمانی با سیامک پورزند و مسعود بهنود و شخص موسوم به احسان نراقی آشنا شده و از آنها پول گرفته یا به آنها پول دادید؟
ابوسعید: من با پدرم مخالف بودم و افرادی را که گفتید نمی شناسم.
بازجو: دلایل مخالفت تان را با پدرتان بگوئید و اعلام کنید که به تحریک کدام سازمان اطلاعاتی با پدرتان قطع رابطه کرده و پس از قطع رابطه با ایشان به کدام تشکیلات وصل شدید؟
ابوسعید: من از اینکه پدرم پولدار بود، احساس می کردم که مطاع دنیوی جلوی دیدن حقیقت را گرفته و با او مخالف بودم. با هیچ تشکیلاتی هم رابطه نداشتم.
بازجو: با توجه به اینکه اعتراف کردید پدرتان پولدار بود، کلیه روابط خود را با کارگزاران و مفسدین اقتصادی و شهرام جزایری بیان کرده و بگوئید که از این فرد خائن و مفسد چقدر پول گرفتید؟ و آن پول کجاست؟ و به چه کسانی رشوه دادید؟
ابوسعید: من با کارگزاران رابطه ندارم و آنها را نمی شناسم، و شهرام جزایری هم نمی دانم کیست و از کسی هم رشوه نگرفتم و به کسی هم رشوه ندادم و فقط برای خدا کار می کردم.
بازجو: با توجه به اینکه اکثر همکارانی که رشوه می گیرند، برای خدا کار می کنند، موضوع بحث را منحرف نکنید. و بگوئید شخص موسوم به عطار نیشابوری، آقا فرید، با شما چه رابطه ای داشت؟
ابوسعید: من ایشان را هم نمی شناسم، البته شنیدم در یک کتاب چیزهایی درباره من نوشته، ولی من دقیقا خبر ندارم.
بازجو: با توجه به چاپ مجدد این کتاب توسط وزارت ارشاد اسلامی که نشان می دهد اظهارات آقا فرید، معروف به عطار صحت دارد، دقیقا بگوئید که ایشان این جمله را برای چی نوشته است؟ « نقل است که رئیس بچه یی را به مجلس او گذر افتاد. سخن وی شنید. درد این حدیث دامنش گرفت. توبه کرد و زر و سیم و اسباب مبلغ هرچه داشت همه در راه شیخ نهاد، تا شیخ هم در آن روز همه را صرف درویشان کرد.» این رئیس بچه چه کسی بود؟ آیا منظور آقا محسن یا آقا مهدی هاشمی یا شهرام جزایری است؟ و بگوئید که چقدر از این رئیس بچه گرفتید و آیا از شرکت توتال و نروژی ها هم پولی گرفتید یا نه؟ و اینکه گفته شده این رئیس بچه در مجلس او گذر می کرد، آیا منظور همان رشوه شهرام جزایری به مجلس ششم است؟ و چقدر؟
ابوسعید: من ایشان را نمی شناختم، ولی مطمئنم که اسم ایشان شبیه شهرام نبود، افرادی که نام بردید را هم نمی شناسم، ولی ایشان خودش هرچه سیم و زر داشت به من داد و رفت…
بازجو: به همین راحتی؟ دقیقا اقرار کنید چقدر پول گرفتید؟ و در مقابل پولی که گرفتید در ارتباط با مجلس چه کاری برای این رئیس بچه کردید؟
ابوسعید: من پولی را که ایشان گذاشته بود نشمردم، ولی هر چه بود، که به صورت سیم و زر بود به درویشان دادم؟
بازجو: دقیقا بگوئید که پولی که به شما داده شد سیم بود یا زر؟ اگر سیم بود چند متر بود؟ و اگر زر بود تعداد سکه را مشخص کنید و آیا با دادن این سکه ها قصد افزایش قیمت سکه را در بازار داشتید؟ و میزان سکه تزریق شده به بازار برای افزایش قیمت مسکن و ضربه زدن به دولت یکدست چقدر بود؟ و دقیقا بگوئید که علت حمایت مالی تان از دراویش مساله دار چه بود؟
ابوسعید: من همان یک روز به درویشان پول دادم. بقیه را خبر ندارم.
بازجو: کلیه کمک های مالی خود را به دراویش استکباری اعلام کنید و بگوئید که اظهارات آقا فرید در مورد شما که گفته است شخص موسوم به « حسن مودب» که باصطلاح خادم خاص شما بود و اقرار کرده است که « هر مال که داشتیم همه در راه شیخ نهادم و به خادمی او کمر بستم.» به چه دلیل گفته شده، این حسن مودب چه کسی بود؟ و رابط شما با کدام سرویس اطلاعاتی بود؟ کلیه حقایق را در مورد این شخص بگوئید.
ابوسعید: من نمی دانم چرا آقای فرید این مسائل شخصی که بین حسن مودب و قادر متعال بود، نوشته است….
بازجو: پس اعتراف می کنید که شخص موسوم به « حسن مودب» با شخصی به نام قادر متعال رابطه داشته است، آیا قادر متعال در جریان پول های داده شده به دراویش برای ضربه زدن به نظام بوده و اصولا بین شخص نامبرده و سرویس های اطلاعاتی چه رابطه ای وجود دارد؟
ابوسعید: قادر متعال نه تنها در مورد این پول ها بلکه در همه موارد کلیه اطلاعات را دارد، هیچ چیزی نیست که قادر متعال نداند.
بازجو: کلیه اطلاعاتی را که در مورد شخص موسوم به قادر متعال دارید، و ارتباطات او با دراویش را دقیقا بیان کنید، آیا قادر متعال با استکبار جهانی هم رابطه داشته است؟
ابوسعید: قادر متعال همه چیز را می داند….
بازجو: ببینم، نکنه شما منظورت از قادر متعال همون خداونده؟
ابوسعید: بله، منظورم حضرت حق است.
بازجو: ما رو سرکار گذاشتی؟
ابوسعید: نه، من فقط حقایق را بیان کردم.
بازجو: با توجه به اینکه آقای فرید موسوم به عطار نیشابوری، در مورد رابطه شما با اراذل و اوباش گفته است که روزی « شیخ مستی را دید افتاده، گفت: « دست به من ده». گفت: « ای شیخ! برو که دستگیری کار تو نیست. دستگیر بیچارگان خداست.» شیخ را وقت خوش شد.» دقیقا توضیح بدهید که این شخصی که مشروبات الکلی مصرف کرده بود چه کسی بود؟ آیا ویسکی خورده بود یا ودکای ابسولوت یا عرق سگی؟ و شما به چه دلیل می خواستید اقدام به دستگیری این متهم کنید؟ و چرا بعد از اینکه این شخص از اراذل که از مخالفان طرح امنیت اجتماعی بود و باید توسط نیروی انتظامی دستگیر شود، اعلام کردید که وقت شما خوش شد؟
ابوسعید: من می خواستم از یک بنده خدا دستگیری کنم…
بازجو: مجوز این دستگیری را چه کسی به شما داده بود؟ آیا با وزارت روابط ویژه داشتید؟ و یا از طرف بازرسی ریاست جمهوری می خواستید اقدام به دستگیری اراذل و اوباش کنید؟
ابوسعید: من می خواستم به حکم وظیفه الهی اقدام به دستگیری از این شخص بی خبر کنم.
بازجو: آقای فرید در مورد شما اقرار کرده است که « در این مدت یکی پیراهن داشتی. هر وقتی که بدریدی پاره یی بروی دوختی، تا بیست من شده بود؛ و صائم الدهر بودی، هر شب به یک نان روزه گشادی و در این مدت شب و روز نخفت و به هر نماز غسلی کرد. رو به صحرا نهادی و گیاه می خوردی. پدرش او را طلبیدی و به خانه آوردی و او باز گریختی و رو به صحرا می نهادی.» با توجه به اقرار نامبرده که مورد تائید وزارت محترم ارشاد هم قرار گرفته، بنا براین به عنوان اعترافات خود متهم یعنی شما هم تلقی می شود، دقیقا بگوئید که علت فرار شما از خانه پدرتان چه بود و آیا برای تدارک مبارزه با نظام و یا فرار غیرقانونی به صحرا می رفتید، یا قصد انجام تماس با عوامل مخرب ضدانقلاب را داشتید؟
ابوسعید: من به صحرا می رفتم تا از خلق بگریزم و به مجالست با حضرت حق بپردازم.
بازجو: در این مجالست شما در مورد چه مسائلی گفتگو می شد و آیا اطلاعاتی هم به دشمنان نظام می دادید؟ حضرت حق نام مستعار و تشکیلاتی کدام یک از اعضای گروهک شماست؟
ابوسعید: شما ایشان را نمی شناسید. من در صحرا عبادت خدا را می کردم…
بازجو: دقیقا توضیح بدهید که برای چه به جای اینکه برای عبادت خداوند به دانشگاه تهران یا میدان ولی عصر یا خیابان های اطراف دانشگاه بروید به بیابان می رفتید؟
ابوسعید: اگر برای عبادت به دانشگاه می رفتم همه مرا می دیدند، به همین دلیل به صحرا می رفتم.
بازجو: شخص موسوم به ابوالقاسم قشیری در اعترافات خودش در مورد شما گفته است که « هر که به مجلس ابوسعید رود مهجوری یا مطرودی بود….» دلایل این موضوع را بیان کرده و علت ارتکاب جرائمی که منجر به اعلام این نظرات از سوی مشارالیه شد، بیان کنید؟
ابوسعید: آقای ابوالقاسم قشیری اوایل با من اختلاف داشتند، تا اینکه تشریف اوردند و خودشان کرامات من را دیدند و این اختلافات حل شد، آقا فرید خودش در همان کتاب این مسائل را نوشته است. لطفا خودتان بخوانید.
بازجو: همین آقای ابوالقاسم قشیری گفته است که « سماع را معتقد نبود و یک روز به در خانقاه شیخ می گذشت و در خانقاه سماعی بود…» با توجه به اظهارات نامبرده دقیقا بگوئید که اولا در خانقاه می رفتید، ثانیا چرا می رقصیدید و آیا زن و مرد با هم بودند و در پارتی خانقاه اکس هم مصرف می شد یا اینکه فقط رقص بود و چه نوعی بود؟ آیا باباکرم بود یا سالسا هم می رقصیدید؟
ابوسعید: سماع را درویشان در لحظات جذبه انجام می دادند. و فقط برای خدا بود.
بازجو: آیا اعتراف می کنید که به اسم خداوند و برای فریب افراد ساده لوح و کشاندن آنان به مجالس لهو و لعب و رقص به جذب اطلاعات برای سرویس های اطلاعاتی اجانب می پرداختید؟
ابوسعید: مجالس ما فقط برای خدا بود، اطلاعاتی هم در آن رد و بدل نمی شد، اصلا کسی در این موارد حرفی نمی زد؟
بازجو: پس قبول دارید که بدون اطلاع شما و با سوء استفاده از خداوند به دائر کردن مجالس لهو و لعب می پرداختید و در آن بدون اینکه مطلع باشید، اجازه می دادید عوامل دشمن به انتقال اطلاعات هسته ای در مورد غنی سازی اورانیوم نطنز پرداخته و با سفارت انگلیس رابطه داشتید؟ آیا این موارد را کاملا تائید می کنید؟
ابوسعید: من اصلا نمی دانم که شما از چه چیزی حرف می زنید. ولی شیخی را از نطنز دیده بودم که از فقرا بود و هرگز غنی نشده بود.
بازجو: دقیقا شرح بدهید که شیخ مورد نظر به چه دلیل غنی نشده بود و به چه دلیل با غنی سازی که حق مسلم ایران بوده و مورد پذیرش اکثر کشورهای جهان نیز قرار گرفت، مخالف بود؟
ابوسعید: ما فقرا اصولا با غنی سازی مخالفیم،
بازجو: آقای فرید معروف به عطار در مورد شما نوشته است که « آن فانی مطلق، آن باقی برحق، آن محبوب الهی، آن معشوق نامتناهی، آن نازنین مملکت، آن بستان معرفت، آن عرش فلک سیر، قطب عالم ابوسعید ابی الخیر…» به کلیه این موارد اتهامی پاسخ دهید و بگوئید که ارتباطتان با عماد الدین باقی که او را برحق می دانید چیست؟ و با توجه به این که وی شما را « نازنین مملکت» نامیده است، بگوئید که به چه دلیل قصد سوء استفاده از ریاست محبوب جمهوری را داشتید؟
ابوسعید: من در جریان این نوشته نبودم و آقای فرید را هم نمی شناسم، گفته های ایشان را هم تائید نمی کنم.
بازجو: آیا قبول دارید که این القاب مربوط به ریاست محبوب جمهوری اسلامی بوده است و باید توسط خواهر فاطمه رجبی برای رئیس جمهور نوشته می شد؟
ابوسعید: من خواهر نامبرده و رئیس جمهور شما را نمی شناسم و نمی دانم.
بازجو: با توجه به اینکه شما در مورد یکی از اعضای فرقه مساله دار دراویش گفته اید که « پیر گفت به مهنه آمدم و سی سال در کنجی بنشستم، پنبه در گوش نهادم و می گفتم: الله الله» علت اینکه این درویش پیر به مدت سی سال زندگی مخفی اختیار کرده و در این مدت با گروهکهای مساله دار در تماس بوده و با استفاده از پنبه سعی می کرد تا با رسالت صدا و سیمای جمهوری اسلامی مخالف آشکار نماید، وی را معرفی و هر چه در مورد او می دانید بگوئید.
ابوسعید: چیزی از او نمی دانم. شیخی بود و مرد.
بازجو: علت قتل این پیرمرد بیچاره را توسط موساد و سیا بیان کنید؟
ابوسعید: خبری ندارم.
بازجو: شما در جایی گفته اید که « در دیده به جای خواب آب است مرا، زیرا که بدیدنت شتاب است مرا، گویند بخواب تا بخوابش بینی، ای بیخبران، چه جای خواب است مرا» دقیقا بگوئید که نام این خانم که برای دیدنش شتاب داشتید، چه بود و برای چه با استفاده از واژه « بی خبران» سعی کردید به نظام اهانت کنید؟
…. در همین لحظه، شخص موسوم به ابوسعید ابوالخیر عصبانی شده و از جایش بلند شد، کلماتی زیر لب آورد که در نوار ضیط شده مشخص نیست که دقیقا چه بوده، اما به نظر می رسد بازجو را نفرین کرده باشد، یک دقیقه بعد ماموران به اتاق بازجویی مراجعه کردند و دیدند بازجو( برادر موسوی با نام مستعار برادر حسینی) تبدیل به خاکستر شده و وقتی از پنجره بیرون را نگاه کردند دیدند متهم در حال پرواز است…
مسوول پرونده: جواد ابوالفتحیان
رونوشت: به اداره اول و دوم و سوم و ناجا، نزاجا، نماجا، نهاجا و جاهای دیگر