یکی باید از خودش خجالت بکشد

نویسنده
سها سیفی

سهاسیفی

‏ بی تا در “کافه تیتر” پست کوتاه اما قشنگ و معناداری دارد:‏

رییس چهاردهمین جشنواره بین المللی مطبوعات در آخرین نشست خبری پیش از جشنواره، صاف توی چشمان ‏خبرنگاران نگاه کرد و گفت: ما روزنامه نگار بیکار نداریم، اگر روزنامه نگاری را می شناسید که بیکار مطلق ‏باشد به ما معرفی کنید!‏

فقط یادم می آید که سرم را پایین انداختم، بالاخره یکی باید توی آن جمع خجالت می کشید!‏


‎ ‎مردم؛ فقط آقازاده ها نیستند‎ ‎

“محمد آقازاده” می نویسد که با خصوصی سازی دروغینی که منافع اش فقط به آقازاده ها تعلق می گیرد باید ‏مخالفت و آن را افشا کرد:‏

شدت گرفتن تورم، جنگ اعلام نشده با مردم است. حاصل این جنگ از قبل مشخص است. تهیدستان در این ستیز ‏به فلاکت می افتند و اقشار میانی جامعه بدون کارت دعوت به صف تهیدستان می پیوندند. در شرایطی که رانت ‏طلبی و زد و بندهای جناحی، فرقه ای و گروهی حاکم است و آزادی بیان و نهادهای مستقل وجود خارجی نداشته ‏باشد؛ هر گونه خصوصی سازی بی ضابطه اعلام جنگ با کارآمدی و کارایی در تولید ثروت است.‏

خصوصی سازی ای که سهمی برای افشار تهی دست، کارکنان و کارشناسان بصیر و کارآفرینان خلاق در آستین ‏نداشته باشد، معنایی جز چپاول و غارت اموال عمومی ندارد. مردم تنها مدیران همیشه مدیر ، آقازاده ها ،خاله ‏زاده ها و… نیستند و اقشار دیگر جامعه را نیز شامل می شود. خصوصی سازی دروغین را باید افشا کرد.‏


‎ ‎گرایش به درویشی علت دارد‏‎ ‎

عطالله مهاجرانی در “مکتوب” و در حاشیه درگیری های بروجرد، راوی همسایگی شان با یکی از قطب های ‏دراویش گنابادی ست. مهاجرانی این پست اش را اینچنین آغاز می کند:‏

درویشان یک لاقبا یکی دو سالی ست که در سایه ی دولت مهر ورزی، حسینیه و خانقاه شان ویران می شود. باز ‏داشت می شوند و تحقیر و توهین.دراویش چه آزاری و یا چه آسیبی برای حکومت دارند؟ آنان فهم خودشان را از ‏دین و شریعت دارند. نه روزنامه دارند و نه رادیو و نه تلویزیون. حکومت چه هراسی از آنان دارد؟‏

اگر جوانان به دراویش اقبال می کنند، چرا در جستجوی علت بر نیاییم؟ وقتی دین ابزار خشونت و قساوت شد، ‏بدیهی ست که جوانان و حتی میان سالان به سوی جایی می روند و گرد چراغی جمع می شوند که از محبت می ‏گوید‎.‎


‎ ‎غرور ملی امریکایی ها را تحریک نکنید‎ ‎

محمد علی ابطحی در “وب نوشته ها” از مسئولان می خواهد دست از تحریک غرور ملی امریکایی ها بردارند:‏

بدترین آفتی که می تواند تمامی نیروهای ضد جنگ را در عرصه سیاسی داخلی آمریکا خلع سلاح کند، این است ‏که حفظ غرور ملی مردم آمریکا در جنگ با ایران تعریف شود. تأکید هر روزه رئیس جمهور ایران بر اینکه ‏آمریکا به دلائل مشکلاتی که دارد، نمی تواند با ایران بجنگد، و یا تعبیراتی که نشانه عدم قدرت آمریکا برای ‏جنگ با ایران است، ومرتب در هر مناسبتی تکرار کردن آن، همه باعث تحریک عواطف مردم مغرور آمریکا ‏خواهد شد و بوش می تواند برای اقناع افکار عمومی و کند کردن چاقوی جریانات ضد جنگ از آن استفاده کند. ‏


‎ ‎رویاهاتان را دست کم نگیرید‎ ‎

هادی صباغ در “بودن و مجازی بودن” از همگان می خواهد که رویاهای شان را دست کم نگیرند و بکوشند تا ‏رویای خوب دیگران نیز محقق شود:‏

زمانی فکر می‌کردم که عامل اصلی پیشرفت بشر چه بوده؟ معمولا افراد تصور می‌کنند که علم و دانش دو بالی ‏هستند که آدمی با آن‌ها اوج گرفته است. اما من به نتیجه دیگری رسیدم؛ تخیل موتور اصلی جلو راندن ماست. هر ‏خلاقیتی، هر ابتکاری، هر محصول راه‌گشایی، هر اثر هنری تکان‌دهنده‌ای از دل تخیلات وحشی و بی‌کران ‏سرچشمه گرفته است. حتی بسیاری از اکتشافات علمی مهم از خیال‌پردازی‌های دانشمندان شروع شده‌‌است. تخیل ‏بی‌کران و مشتاقانه به رویا پهلو می‌زند و برای همین عباراتی مثل «رویاپردازی کردن» مصطلح شده است‎.‎

رویاها و تخیلات خود و دیگران را دست کم نگیرید، به آن‌ها پر و بال بدهید و گام‌های اساسی در جهت به وقوع ‏پیوست‌نشان بردارید. شاید رویاهای محقق شده شما ارمغانی برای همه‌ی آدم‌ها شود‎.‎‏ ‏


‎ ‎چیپس و سینما‎ ‎

حکایت سینما رفتن و فیلم دیدن “زیتون” هم به نوبه خودش خواندنی ست:‏

سالن عین حموم مختلط پر ازهمهمه‌ست. جای ما آخر ردیفی یه که تهش بسته‌ست و باید از سر صندلی‌ها جلوی ‏پای ملت رد شیم. مرد چاقی سر نشسته و حاضر نیست از کیسه‌ی چیپسش دل بکنه و بلند شه که ما رد شیم. زنش ‏با افتخار به اون نگاه می‌کنه که چقدر باحاله و با تحقیر به ما نگاه می‌کنه. ‏

من و سی‌با بهش زل زده‌ایم که یعنی پاشو بذار باد بیاد. تا وقتی پنج شش نفر که جای اون‌ها هم توی اون ردیف ‏ته‌بسته بود نیومدن مرد چاق حاضر نشد بلند شه. یهو احساس کرد زور ما ممکنه بهش بچربه و کوتاه اومد. زنش ‏هم ایشی کرد و با اینکه چاق نبود و اصلا لازم نبود از جاش بلند شه و بره بیرون اما به خاطر همدردی‌با شوهرش ‏این‌کارو کرد‎.‎‏ به سی‌با گفتم اگه اتفاقی بیفته و مثل سینما رکس اینجا آتیش بگیره چطوری مرد چاق رو راضی کنیم ‏پاشه‎.‎


‎ ‎مردانی که خودشان را ساختند نه وطن شان را‏‎ ‎

“سبیل طلا” راوی روزهای سرخوشانه آرمانگرایی های انقلابی ست. وقتی هنوز بچه ای بیشتر نبوده و پدرش و ‏دوستان پدرش عزم شان را جزم می کنند تا کشور انقلابی شان را بسازند. اما زودتر از آن خودشان را ساختند و ‏بنا به روایت سبیل طلا؛ چیزی که اسمش حرمت انسانی بود هم به یغما رفت:‏

چهار سال ام بیشتر نبود که خاطرم هست که پدرم و یک عده از مهندسان انقلابی تصمیم گرفته بودند که باهم بروند ‏خرم آباد پروژه ناتمام کارخانه نخ ریسی پارسیلون را راه اندازی کنند. خیلی هاشان سال ها بود که همدیگر را می ‏شناختند. خیلی هاشان باهوش ترین ها و با سواد ترین ها در تخصص شان بودند. و البته به سبک تمام فرهنگ های ‏مرد سالار دیگر این مردان انقلابی دست زن و بچه هایشان را گرفته بودند و برده بودند شان پشت کوه و کمند ‏های لرستان که برای انقلاب کارخانه راه اندازی کنند.شعار های انقلابی هم کم نمی دادند. ‏

برای من البته بزرگترین تفریح پیدا کردن عقرب در درون کفش های پلاستیکی ام بود و رفتن به کوه نوردی با ‏همکاران بابام. در کوهنوردی احساسات انقلابی و میهن پرستی بیداد می کرد. از همان اولش که راه می افتادیم تا ‏به دشتی پر از شقایق برسیم همه از وطن و شقایق و لاله و خون و شهید و سپیده و امید و امثالهم می خواندند و ‏موی را بر تن من بچه چهار پنج ساله سیخ می کردند. احساس غرور تمام وجود ام را بر می داشت که بر دوش ‏چنین شیر مردانی سوار بودم و مدام به آینده بسیار پر امید وطن ام می اندیشیدم.‏


‎ ‎تفاوت راهبردهای امریکا و اسرائیل‎ ‎

پویا ارجمند در “فهم” ؛ مقاله ای تحت عنوان “به بمب اتمی ایرانی خو کنید!” در هآرتص اسرائیل را دستمایه ‏تحلیل تازه اش از اوضاع ایران قرار داده و در فرازی از آن به نقل از نویسنده مقاله مزبور می نویسد:‏

تمایز عمده در عقیده این دو را می‌توان چنین خلاصه کرد: آمریکایی‌ها مایل به گفت‌و گو با ایران هستند و ‏می‌خواهند که سوریه را ایزوله کنند. حال آنکه اسرائیلی‌ها می‌خواهند، با سوری‌ها گفت‌و گو کنند و به سمت مقابله ‏با ایران حرکت شود. ‏

اسرائیل از در اختیار گرفتن تسلیحات اتمی بوسیله‌ی ایران، هراس دارد و اعتقاد دارد که امکان جلوگیری از ‏محقق شدن آن تنها در بایکوت کردن سفت و سخت ایران و تهدید کردن این کشور به انجام عملیات نظامی است. ‏حکومت آمریکا کمتر نسبت به قدرت هسته‌ای ایران، نگران است و به دنبال درماندگی و اتفاقات ناخوشایندی که ‏اوضاع عراق را رقم زده است، نسبت به بکارگیری نیروی نظامی سست شده است.‏


‎ ‎سهراب کم بود، مریم را هم گرفتند‎ ‎

آمنه شیرافکن در “پنجره ای از آن خود” در باره دستگیری های اخیر فعالان مدنی می نویسد:‏

دستگیری سهراب رزاقی یک ماهه شد. خانواده اش هنوز نگران اند و برخی هم به دنبال جمع آوری امضا برای ‏انتشار بیانیه هستند. خوش بودیم که دست کم حکم دلارام متوقف شده است. خوشحالی این خبر توام شد با نگرانی ‏طولانی شدن حضور رزاقی در اوین. ‏

همین کم بود که مریم حسین خواه روانه اوین شود، که شد. فعالان جامعه مدنی بدجور توی سیبل رفته اند. تصمیم ‏بعدی چیست و قرار است فردا چه کسی برود به زندان معلوم نیست. از مریم 100 میلیون تومان وثیقه خواستند و ‏وثیقه که پرداخت نشده، گفته اند: “برو به بند زنان و آنجا درباره حقوق زنان برایشان صحبت کن.” به ریشخند ‏گرفتنمان گویی. ‏


‎ ‎جای پدران مان خالی که این روزها را ندیدند‎ ‎

دکتر احمد پورنجاتی در “دلتا” وبسایت مشترکی که با فرزندش سعید پورنجاتی دارد، با اشاره به کمک های رئیس ‏جمهور به نویسندگان نامه هایی به شخص او؛ می گوید راز هدایای اخیر رئیس جمهور به جوانان و نوجوانان، در ‏دست و پا کردن محبوبیت برای انتخابات آینده خلاصه می شود:‏

بر خلاف تصور برخی که معتقدند این اقدامات با انگیزه و غرض خاصی صورت می گیرد و فی المثل برای جلب ‏عواطف مردم به ویژه نسل جوان است، بنده اعتقاد دارم قبول همه این زحمت ها صرفاً و صرفاً محض جلب ‏رضای خداوند و به قصد قربت است ولاغیر! و گرنه چرا دولت لایحه کاهش سن رای دهندگان در انتخابات را ‏تقدیم مجلس کرده است؟

جای بسی خوشوقتی است که آنچه را درباره شاهان و سلاطین قدیم و بارعام و صله دادن های آنان شنیده و یا ‏خوانده بودیم، اکنون به رأی العین می بینیم و لذت می بریم و افتخار می کنیم. هرچند دلمان به حال پدرانمان می ‏سوزد که دستشان از دنیا کوتاه شد و توفیق زیارت این روزها را پیدا نکردند!‏


‎ ‎تضاد بین گرسنگی و سیری‎ ‎

“پرسپکتیو ما” عنوان یک وبلاگ طنز سیاسی ست که ققنوس آن را تهیه می کند. ققفنوس آخرین پست اش را این ‏طور آغاز می کند:‏

‏”تضاد” را عامل پیش‌برنده جامعه بشری دانسته‌اند. معتقدند که “تضاد” بین آنچه که هست و آنچه که می‌خواهیم ‏باشد فاصله‌ ایجاد می‌کند و ما برای پر کردن این فاصله حرکت می‌کنیم. می‌خواهیم شام “سوسیس- تخم‌مرغ” ‏بخوریم اما تخم‌مرغ در خانه نداریم. این “تضاد” بین خواست ما و آنچه هست باعث می‌شود که “حرکت” کنیم و ‏برویم دم دکان علی‌آقا و چندتا تخم‌مرغ بخریم برگردیم خانه تا “تضاد” بین گرسنگی و سیری را با “سوسیس-‏تخم‌مرغ” پر کنیم.‏


‎ ‎رمان؛ حماسه طبقه متوسط‎ ‎

فهیمه خضر در “حرفه خبرنگار” در باره چند اثر ادبی منتشر شده در روزهای اخیر و از جمله کتاب تازه مارکز ‏نوشته است:‏

خوب معلوم است که کتاب را “مارکز ‏پیر” نوشته.نثرش شاعرانه است و ماجرا عاشقانه و البته عمیقا دردناک. ‏نوعی تنهایی عمیق انسانی در این داستان ‏هست که خیلی خوب از کار درآمده و جذابیتی دارد که باعث می‌شود در ‏یک نشست و خیلی راحت و روان خوانده ‏شود و البته کاوه میرعباسی هم واقعا معلوم است که روی کارش وقت ‏گذاشته.‏

اما از اول هم چاپ شدن این کتاب در ‏این دوره اختناق باعث تعجب بود و البته خوشحالی و حتی ذوق‌زدگی. کتاب ‏را غیراخلاقی دانستند و چاپ آن نتیجه غفلت! حالا یکی نیست بگوید ‏اصلا نسبت اخلاق با ادبیات، آن هم رمان ‏چیست؟ رمان چکیده زندگی است یا به قولی “حماسه طبقه متوسط” ‏و حالا چطور می‌توان بین آن و اخلاق ـ آن هم ‏با تعریف محدود حضرات ارشادی ـ ارتباط برقرار کرد، من که ‏نمی‌دانم و نمی‌فهمم! ‏


‎ ‎تناقضات خبرسازان امپریالیسم رسانه ای!‏‎ ‎

کورش ضیابری در “ایمان امروز” که هنوز در گیرودار یک بمب گوگلی ست که ساخته و پرت کرده میان فضای ‏مجازی تا نشان بدهد که نسبت به حذف نام ایران در فهرست یاهو معترض است؛ از کشف تازه اش یعنی ‏‏”تناقضات خبرسازان امپریالیسم رسانه ای” خبر می دهد:‏

در روزهای اخیر نامه‌های زیادی از خبرنگاران آمریکایی دریافت کردم که سعی می‌کردند با جانبداری از یاهو، ‏اظهار کنند این سایت یک شرکت خصوصی است و هیچ گونه تضمینی برای اضافه یا حذف کردن نام کشوری نیز ‏ندارد. در حالی که یاهو خود را سایتی دولتی و موظف به اجرای دستورات کاخ سفید می‌داند و این نیز بخشی ‏دیگر از تناقضات خبرسازان امپریالیسم رسانه‌یی است. ‏