ابوسعید ابوالخیر بازداشت شد

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

در پی اقدامات دشمنانه و اسلام ستیزانه گروهی از دراویش مساله دار که در راستای اهداف ‏استکباری اقدام به برخی تحرکات مشکوک علیه نظام اسلامی و دولت همیشه در سفر نموده اند، ‏شخص موسوم به باصطلاح « شیخ ابوسعید ابو الخیر» با زحمات شبانه روزی سربازان گمنام ‏امام زمان بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفته، متن آن جهت تنویر افکار عمومی منتشر می ‏گردد.‏

النجاه فی الصدق

بازجو: نام؟

ابوسعید: ابوسعید.‏

بازجو: نام واقعی تان را بگوئید، ابوسعید نام تشکیلاتی شماست؟

ابوسعید: نه، نام واقعی من ابوسعید است. ‏

بازجو: بصورت دقیق بگوئید بوسعید مهنه کیست؟ و به کدام تشکیلات وابسته است و از کجا پول ‏گرفته و از چه زمانی قصد براندازی نظام را داشته است؟

ابوسعید: بوسعید مهنه اسم خود من است، ولی من با هیچ تشکیلاتی رابطه نداشتم.‏

بازجو: نام پدرتان را دقیقا بگوئید؟ ‏

ابوسعید: نام پدرم ابوالخیر بود و شغل عطاری داشت.‏

بازجو: آیا پدرتان زیر پوشش عطاری به جاسوسی هم می پرداخت یا فقط از معاندین نظام و ‏مرفهین بی درد بود؟

ابوسعید: پدرم وضع مالی خوبی داشت و طرفدار سلطان محمود غزنوی بود…‏

بازجو: کلیه روابط خود را با کلیه سلاطین و پادشاهان و روسای جمهور و نخست وزیران از قرن ‏پنجم تا بعد از نشست دیروز 5+1 را بیان کنید و ارتباطات خود را با دفتر فرح پهلوی و سلطنت ‏طلبان و مشروطه خواهان بگوئید و اعلام کنید که از چه زمانی با سیامک پورزند و مسعود بهنود ‏و شخص موسوم به احسان نراقی آشنا شده و از آنها پول گرفته یا به آنها پول دادید؟‏

ابوسعید: من با پدرم مخالف بودم و افرادی را که گفتید نمی شناسم.‏

بازجو: دلایل مخالفت تان را با پدرتان بگوئید و اعلام کنید که به تحریک کدام سازمان اطلاعاتی ‏با پدرتان قطع رابطه کرده و پس از قطع رابطه با ایشان به کدام تشکیلات وصل شدید؟

ابوسعید: من از اینکه پدرم پولدار بود، احساس می کردم که مطاع دنیوی جلوی دیدن حقیقت را ‏گرفته و با او مخالف بودم. با هیچ تشکیلاتی هم رابطه نداشتم.‏

بازجو: با توجه به اینکه اعتراف کردید پدرتان پولدار بود، کلیه روابط خود را با کارگزاران و ‏مفسدین اقتصادی و شهرام جزایری بیان کرده و بگوئید که از این فرد خائن و مفسد چقدر پول ‏گرفتید؟ و آن پول کجاست؟ و به چه کسانی رشوه دادید؟

ابوسعید: من با کارگزاران رابطه ندارم و آنها را نمی شناسم، و شهرام جزایری هم نمی دانم ‏کیست و از کسی هم رشوه نگرفتم و به کسی هم رشوه ندادم و فقط برای خدا کار می کردم.‏

بازجو: با توجه به اینکه اکثر همکارانی که رشوه می گیرند، برای خدا کار می کنند، موضوع ‏بحث را منحرف نکنید. و بگوئید شخص موسوم به عطار نیشابوری، آقا فرید، با شما چه رابطه ‏ای داشت؟

ابوسعید: من ایشان را هم نمی شناسم، البته شنیدم در یک کتاب چیزهایی درباره من نوشته، ولی ‏من دقیقا خبر ندارم. ‏

بازجو: با توجه به چاپ مجدد این کتاب توسط وزارت ارشاد اسلامی که نشان می دهد اظهارات ‏آقا فرید، معروف به عطار صحت دارد، دقیقا بگوئید که ایشان این جمله را برای چی نوشته است؟ ‏‏« نقل است که رئیس بچه یی را به مجلس او گذر افتاد. سخن وی شنید. درد این حدیث دامنش ‏گرفت. توبه کرد و زر و سیم و اسباب مبلغ هرچه داشت همه در راه شیخ نهاد، تا شیخ هم در آن ‏روز همه را صرف درویشان کرد.» این رئیس بچه چه کسی بود؟ آیا منظور آقا محسن یا آقا ‏مهدی هاشمی یا شهرام جزایری است؟ و بگوئید که چقدر از این رئیس بچه گرفتید و آیا از شرکت ‏توتال و نروژی ها هم پولی گرفتید یا نه؟ و اینکه گفته شده این رئیس بچه در مجلس او گذر می ‏کرد، آیا منظور همان رشوه شهرام جزایری به مجلس ششم است؟ و چقدر؟

ابوسعید: من ایشان را نمی شناختم، ولی مطمئنم که اسم ایشان شبیه شهرام نبود، افرادی که نام ‏بردید را هم نمی شناسم، ولی ایشان خودش هرچه سیم و زر داشت به من داد و رفت…‏

بازجو: به همین راحتی؟ دقیقا اقرار کنید چقدر پول گرفتید؟ و در مقابل پولی که گرفتید در ارتباط ‏با مجلس چه کاری برای این رئیس بچه کردید؟

ابوسعید: من پولی را که ایشان گذاشته بود نشمردم، ولی هر چه بود، که به صورت سیم و زر بود ‏به درویشان دادم؟

بازجو: دقیقا بگوئید که پولی که به شما داده شد سیم بود یا زر؟ اگر سیم بود چند متر بود؟ و اگر ‏زر بود تعداد سکه را مشخص کنید و آیا با دادن این سکه ها قصد افزایش قیمت سکه را در بازار ‏داشتید؟ و میزان سکه تزریق شده به بازار برای افزایش قیمت مسکن و ضربه زدن به دولت ‏یکدست چقدر بود؟ و دقیقا بگوئید که علت حمایت مالی تان از دراویش مساله دار چه بود؟

ابوسعید: من همان یک روز به درویشان پول دادم. بقیه را خبر ندارم.‏

بازجو: کلیه کمک های مالی خود را به دراویش استکباری اعلام کنید و بگوئید که اظهارات آقا ‏فرید در مورد شما که گفته است شخص موسوم به « حسن مودب» که باصطلاح خادم خاص شما ‏بود و اقرار کرده است که « هر مال که داشتیم همه در راه شیخ نهادم و به خادمی او کمر بستم.» ‏به چه دلیل گفته شده، این حسن مودب چه کسی بود؟ و رابط شما با کدام سرویس اطلاعاتی بود؟ ‏کلیه حقایق را در مورد این شخص بگوئید.‏

ابوسعید: من نمی دانم چرا آقای فرید این مسائل شخصی که بین حسن مودب و قادر متعال بود، ‏نوشته است….‏

بازجو: پس اعتراف می کنید که شخص موسوم به « حسن مودب» با شخصی به نام قادر متعال ‏رابطه داشته است، آیا قادر متعال در جریان پول های داده شده به دراویش برای ضربه زدن به ‏نظام بوده و اصولا بین شخص نامبرده و سرویس های اطلاعاتی چه رابطه ای وجود دارد؟ ‏

ابوسعید: قادر متعال نه تنها در مورد این پول ها بلکه در همه موارد کلیه اطلاعات را دارد، هیچ ‏چیزی نیست که قادر متعال نداند.‏

بازجو: کلیه اطلاعاتی را که در مورد شخص موسوم به قادر متعال دارید، و ارتباطات او با ‏دراویش را دقیقا بیان کنید، آیا قادر متعال با استکبار جهانی هم رابطه داشته است؟

ابوسعید: قادر متعال همه چیز را می داند…. ‏

بازجو: ببینم، نکنه شما منظورت از قادر متعال همون خداونده؟

ابوسعید: بله، منظورم حضرت حق است.‏

بازجو: ما رو سرکار گذاشتی؟ ‏

ابوسعید: نه، من فقط حقایق را بیان کردم.‏

بازجو: با توجه به اینکه آقای فرید موسوم به عطار نیشابوری، در مورد رابطه شما با اراذل و ‏اوباش گفته است که روزی « شیخ مستی را دید افتاده، گفت: « دست به من ده». گفت: « ای ‏شیخ! برو که دستگیری کار تو نیست. دستگیر بیچارگان خداست.» شیخ را وقت خوش شد.» دقیقا ‏توضیح بدهید که این شخصی که مشروبات الکلی مصرف کرده بود چه کسی بود؟ آیا ویسکی ‏خورده بود یا ودکای ابسولوت یا عرق سگی؟ و شما به چه دلیل می خواستید اقدام به دستگیری این ‏متهم کنید؟ و چرا بعد از اینکه این شخص از اراذل که از مخالفان طرح امنیت اجتماعی بود و باید ‏توسط نیروی انتظامی دستگیر شود، اعلام کردید که وقت شما خوش شد؟

ابوسعید: من می خواستم از یک بنده خدا دستگیری کنم…‏

بازجو: مجوز این دستگیری را چه کسی به شما داده بود؟ آیا با وزارت روابط ویژه داشتید؟ و یا ‏از طرف بازرسی ریاست جمهوری می خواستید اقدام به دستگیری اراذل و اوباش کنید؟

ابوسعید: من می خواستم به حکم وظیفه الهی اقدام به دستگیری از این شخص بی خبر کنم.‏

بازجو: آقای فرید در مورد شما اقرار کرده است که « در این مدت یکی پیراهن داشتی. هر وقتی ‏که بدریدی پاره یی بروی دوختی، تا بیست من شده بود؛ و صائم الدهر بودی، هر شب به یک نان ‏روزه گشادی و در این مدت شب و روز نخفت و به هر نماز غسلی کرد. رو به صحرا نهادی و ‏گیاه می خوردی. پدرش او را طلبیدی و به خانه آوردی و او باز گریختی و رو به صحرا می ‏نهادی.» با توجه به اقرار نامبرده که مورد تائید وزارت محترم ارشاد هم قرار گرفته، بنا براین به ‏عنوان اعترافات خود متهم یعنی شما هم تلقی می شود، دقیقا بگوئید که علت فرار شما از خانه ‏پدرتان چه بود و آیا برای تدارک مبارزه با نظام و یا فرار غیرقانونی به صحرا می رفتید، یا قصد ‏انجام تماس با عوامل مخرب ضدانقلاب را داشتید؟

ابوسعید: من به صحرا می رفتم تا از خلق بگریزم و به مجالست با حضرت حق بپردازم. ‏

بازجو: در این مجالست شما در مورد چه مسائلی گفتگو می شد و آیا اطلاعاتی هم به دشمنان نظام ‏می دادید؟ حضرت حق نام مستعار و تشکیلاتی کدام یک از اعضای گروهک شماست؟

ابوسعید: شما ایشان را نمی شناسید. من در صحرا عبادت خدا را می کردم…‏

بازجو: دقیقا توضیح بدهید که برای چه به جای اینکه برای عبادت خداوند به دانشگاه تهران یا ‏میدان ولی عصر یا خیابان های اطراف دانشگاه بروید به بیابان می رفتید؟

ابوسعید: اگر برای عبادت به دانشگاه می رفتم همه مرا می دیدند، به همین دلیل به صحرا می ‏رفتم. ‏

بازجو: شخص موسوم به ابوالقاسم قشیری در اعترافات خودش در مورد شما گفته است که « هر ‏که به مجلس ابوسعید رود مهجوری یا مطرودی بود….» دلایل این موضوع را بیان کرده و علت ‏ارتکاب جرائمی که منجر به اعلام این نظرات از سوی مشارالیه شد، بیان کنید؟

ابوسعید: آقای ابوالقاسم قشیری اوایل با من اختلاف داشتند، تا اینکه تشریف اوردند و خودشان ‏کرامات من را دیدند و این اختلافات حل شد، آقا فرید خودش در همان کتاب این مسائل را نوشته ‏است. لطفا خودتان بخوانید. ‏

بازجو: همین آقای ابوالقاسم قشیری گفته است که « سماع را معتقد نبود و یک روز به در خانقاه ‏شیخ می گذشت و در خانقاه سماعی بود…» با توجه به اظهارات نامبرده دقیقا بگوئید که اولا در ‏خانقاه می رفتید، ثانیا چرا می رقصیدید و آیا زن و مرد با هم بودند و در پارتی خانقاه اکس هم ‏مصرف می شد یا اینکه فقط رقص بود و چه نوعی بود؟ آیا باباکرم بود یا سالسا هم می رقصیدید؟

ابوسعید: سماع را درویشان در لحظات جذبه انجام می دادند. و فقط برای خدا بود.‏

بازجو: آیا اعتراف می کنید که به اسم خداوند و برای فریب افراد ساده لوح و کشاندن آنان به ‏مجالس لهو و لعب و رقص به جذب اطلاعات برای سرویس های اطلاعاتی اجانب می پرداختید؟

ابوسعید: مجالس ما فقط برای خدا بود، اطلاعاتی هم در آن رد و بدل نمی شد، اصلا کسی در این ‏موارد حرفی نمی زد؟

بازجو: پس قبول دارید که بدون اطلاع شما و با سوء استفاده از خداوند به دائر کردن مجالس لهو ‏و لعب می پرداختید و در آن بدون اینکه مطلع باشید، اجازه می دادید عوامل دشمن به انتقال ‏اطلاعات هسته ای در مورد غنی سازی اورانیوم نطنز پرداخته و با سفارت انگلیس رابطه ‏داشتید؟ آیا این موارد را کاملا تائید می کنید؟

ابوسعید: من اصلا نمی دانم که شما از چه چیزی حرف می زنید. ولی شیخی را از نطنز دیده بودم ‏که از فقرا بود و هرگز غنی نشده بود.‏

بازجو: دقیقا شرح بدهید که شیخ مورد نظر به چه دلیل غنی نشده بود و به چه دلیل با غنی سازی ‏که حق مسلم ایران بوده و مورد پذیرش اکثر کشورهای جهان نیز قرار گرفت، مخالف بود؟

ابوسعید: ما فقرا اصولا با غنی سازی مخالفیم، ‏

بازجو: آقای فرید معروف به عطار در مورد شما نوشته است که « آن فانی مطلق، آن باقی ‏برحق، آن محبوب الهی، آن معشوق نامتناهی، آن نازنین مملکت، آن بستان معرفت، آن عرش ‏فلک سیر، قطب عالم ابوسعید ابی الخیر…» به کلیه این موارد اتهامی پاسخ دهید و بگوئید که ‏ارتباطتان با عماد الدین باقی که او را برحق می دانید چیست؟ و با توجه به این که وی شما را « ‏نازنین مملکت» نامیده است، بگوئید که به چه دلیل قصد سوء استفاده از ریاست محبوب جمهوری ‏را داشتید؟

ابوسعید: من در جریان این نوشته نبودم و آقای فرید را هم نمی شناسم، گفته های ایشان را هم تائید ‏نمی کنم.‏

بازجو: آیا قبول دارید که این القاب مربوط به ریاست محبوب جمهوری اسلامی بوده است و باید ‏توسط خواهر فاطمه رجبی برای رئیس جمهور نوشته می شد؟

ابوسعید: من خواهر نامبرده و رئیس جمهور شما را نمی شناسم و نمی دانم.‏

بازجو: با توجه به اینکه شما در مورد یکی از اعضای فرقه مساله دار دراویش گفته اید که « پیر ‏گفت به مهنه آمدم و سی سال در کنجی بنشستم، پنبه در گوش نهادم و می گفتم: الله الله» علت اینکه ‏این درویش پیر به مدت سی سال زندگی مخفی اختیار کرده و در این مدت با گروهکهای مساله ‏دار در تماس بوده و با استفاده از پنبه سعی می کرد تا با رسالت صدا و سیمای جمهوری اسلامی ‏مخالف آشکار نماید، وی را معرفی و هر چه در مورد او می دانید بگوئید.‏

ابوسعید: چیزی از او نمی دانم. شیخی بود و مرد.‏

بازجو: علت قتل این پیرمرد بیچاره را توسط موساد و سیا بیان کنید؟

ابوسعید: خبری ندارم.‏

بازجو: شما در جایی گفته اید که « در دیده به جای خواب آب است مرا، زیرا که بدیدنت شتاب ‏است مرا، گویند بخواب تا بخوابش بینی، ای بیخبران، چه جای خواب است مرا» دقیقا بگوئید که ‏نام این خانم که برای دیدنش شتاب داشتید، چه بود و برای چه با استفاده از واژه « بی خبران» ‏سعی کردید به نظام اهانت کنید؟

‏…. در همین لحظه، شخص موسوم به ابوسعید ابوالخیر عصبانی شده و از جایش بلند شد، کلماتی ‏زیر لب آورد که در نوار ضیط شده مشخص نیست که دقیقا چه بوده، اما به نظر می رسد بازجو ‏را نفرین کرده باشد، یک دقیقه بعد ماموران به اتاق بازجویی مراجعه کردند و دیدند بازجو( برادر ‏موسوی با نام مستعار برادر حسینی) تبدیل به خاکستر شده و وقتی از پنجره بیرون را نگاه کردند ‏دیدند متهم در حال پرواز است…‏

مسوول پرونده: جواد ابوالفتحیان

رونوشت: به اداره اول و دوم و سوم و ناجا، نزاجا، نماجا، نهاجا و جاهای دیگر