گریز از جنگ

نویسنده

جلال یعقوبی

تلاش بنیادگرایان برای ایجاد جنگ با افغانستان از چند جهت قابل بررسی است. شاید توجه به فشار غیرمتعارف سپاه پاسداران بعنوان قدرت پشت صحنه بنیادگرایی در ایران برای جنگ حتی دلیل ادامه جنگ ایران و عراق پس از فتح خرمشهر را نیز توجیه کند. این سخن تازه‌ای نیست که بخش مهمی از حاکمیت ایران پس از انقلاب و سرکوبهای اوایل دهه شصت آموخت که با ایجاد بحران می‌تواند حیات سیاسی خود را نیز تداوم بخشد به شرط آنکه این بحران چنان دامن‌گستر نشود که امکان مدیریت و کنترل آن از دست برود.

چنین سیاستی حداقل دو دستاورد مشخص دارد. اول آنکه به بهانه بحران جنگ امکان بسته شدن فضای سیاسی و سرکوب فراهم می‌گردد تا امکان ساخته شدن آلترناتیو جدی برای حاکمیت وجود نداشته باشد. از طرفی ناکارآمدی حکومت نیز به چشم نمی‌آید و ندانم‌کاری‌ها و اشتباهات مهلک کشورداری نیز با این توجیه که دشمن خارجی مشترکی وجود دارد نادیده گرفته می‌شود.

با این تجربه بنیادگرایان کوشیدند تا جنگی جدید را در مرزهای شرقی ایران آغاز کنند و اولین نشانه‌های سرکوب داخلی نیز با توقیف مطبوعات و دستگیری برخشی از روزنامه‌نگاران دیده شد. در این میان دولت رفورمیست خاتمی کوشید تا از بوجود آمدن جنگی بزرگ جلوگیری کند. تلاش دولت آن بود که همه را به سوی راهی دیپلماتیک هدایت کند.

اواخر شهریورماه77، حسن حبیبی، معاون اول رئیس جمهور در جمع فرماندهان و مسئولان سپاه پاسداران - که پیش از آن به دیدار رهبر ایران رفته و آماده‌باش گرفته بودند-تاکید کرد توطئه ای بسیار پیچیده در پشت جریان افغانستان در حال شکل گیری است و ما نباید بدون برنامه و ناآگاه خود را درگیر بحران افغانستان کنیم. او گفت:«استکبار جهانی قصد دارد با ایجاد ناامنی در شرق کشور در بعد امنیت ملی حلقه محاصره را بدور ایران تنگتر کند و محلی برای آشوب فراهم آورد.» [روزنامه همشهری – بیست‌وهشتم شهریور 1377]

در همان ایام خاتمی، در سفری تاریخی به سازمان ملل رفت و در جمع رهبران جهان سخنرانی نمود. او برای شرکت در پنجاه و سومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک رفت و در آنجا بار دیگر از گفتگوی تمدنها و صلح جهانی سخن گفت. این سفر حواشی قابل توجهی داشت. از جمله آنکه رئیس جمهور امریکا برای شنیدن سخنرانی خاتمی در جلسه ماند و پس از آن ساختمان اجلاس را ترک کرد. گفته می‌شد که خاتمی در این اجلاس با سران کشورهای دیگر عکس یادگاری نگرفته است. گویا او نباید با بیل کلینتون، روبرو شده و با او مصافحه می‌کرد. این خواسته از سوی رهبرایران آیت‌الله خامنه‌ای به وی ابلاغ شده بود. البته چند سال بعد که احمدی‌نژاد به سازمان ملل رفت عکس یادگاری هم گرفت اما این عکس نه اهمیتی در سطح جهانی داشت و نه اینکه در داخل ایران اعتراضی برانگیخت.

خاتمی پس از بازگشت از این سفر، دستاورد سفرش را مناسب خواند و سپس با اشاره به مسئله افغانستان که یکی از مهمترین مسائل مطرح شده در پنجاه و سومین نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد بود، گفت:« درباره مسئله افغانستان تقریباً همگی کشورها نظر واحدی داشتند و بر همین اساس و به دنبال پیگیری‌های هیأت ایرانی به زودی هیأتی از سازمان ملل متحد برای بررسی جنایات گروه طالبان به بامیان خواهد رفت.» او خبر داد که این هیأت مسئله شهادت دیپلماتها و خبرنگار ایرانی را نیز در دستور کار خود قرار داده است. خاتمی افزود:« تهران از جنگ استقبال نمی‌کند و امیدوار است که مسئله افغانستان از راه‌های مسالمت آمیز حل و فصل شود.» [روزنامه ایران- دوم مهر 1377]

خاتمی در جریان سخنرانی خود در سازمان ملل، پیشنهاد کرده بود که به عنوان گام اول در تحقق عدالت و آزادی جهانی، سال 2001، از سوی سازمان ملل، سال گفتگوی‌تمدنها نامیده شود. این پیشنهاد به عنوان موضوع شماره 168 در دستور کار اجلاس مجمع قرار گرفت و روز چهارشنبه 13 آبان 1377 به تصویب رسید. تصویب پیشنهاد خاتمی، به عنوان پیروزی بزرگی برای سیاست خارجی او به شمار آمد. مهم آنکه طرح رئیس جمهور ایران در سازمان ملل هیچ مخالفی نداشت. این پیروزی مهم در داخل ایران به مسخره گرفته شد و بنیادگرایان بارها طرح خاتمی را مضحک خواندند و حتی برخی از آنها صریحا این سیاست را خروج از راه آیت‌الله خمینی عنوان کردند.

تغییر نگرش جهانی به ایران در سال 1378 نیز تداوم داشت. در فروردین 1378 اوضاع بین المللی به دلیل حوادث فاجعه آمیز یوگسلاوی و نسل‌کشی در بالکان و کشتار مسلمانان کوزوو بحرانی بود. در این زمان و به دنبال یک دوره قتل‌عام مسلمانان بالاخره کشورهای اروپایی تصمیم به جلوگیری از این فاجعه گرفتند. رهبری این اقدام را نیز آمریکا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو بر عهده داشت. اعضای ناتو بی آنکه مصوبه‌ای از سازمان ملل متحد مبنی بر حمله نظامی به صربستان داشته باشند حملات خود را توسط نیروهای هوایی ناتو و یا با موشکهای دوربرد به صربها آغاز کردند و این جنگ به سرعت گسترش یافته و به بلگراد، پایتخت یوگسلاوی نیز کشیده شد. این جنگ هفته ها طول کشید و بالاخره از اواخر خرداد 1378 (ژوئن1999) خروج نیروهای مسلح یوگسلاوی از کوزوو آغاز شد. بعدها میلوسوویچ رئیس جمهور صرب یوگسلاوی با شورش‌های گسترده مردم سقوط کرد و به عنوان جنایتکار جنگی تحت تعقیب قرار گرفت. این جنگ را باید سرآغاز حملات نظامی امریکا و متحدانش به مناطقی از جهان دانست که به گفته آنان نقض حقوق بشر یا خطر تروریسم در آن مناطق وجود دارد.

در آن زمان کشورهای اسلامی از حمله امریکا به یوگوسلاوی استقبال کردند و حتی ایران نیز جزء همان استقبال کنندگان بود. بر اساس یک رویه حقوقی بین‌المللی هرگاه رفتاری از سوی کشوری که قدرت هژمونیک جهانی دارد بروز می‌کند و این رفتار مورد پذیرش جامعه جهانی قرار می‌گیرد پس از آن دیگر تبدیل به رویه‌ای حقوقی خواهد شد. حمله امریکا به یوگوسلاوی پیش از ماجرای یازدهم سپتامبر است اما باید تاکید کرد که سیاست نوین هجومی امریکا از همان زمان آغاز شده بود.