سیوماس میلنه
پس از فاجعه جنگ عراق، باورنکردنی بنظر می رسد اما علائم و نشانه های پی در پی حاکی است دولت بوش یک بار دیگر می خواهد این داستان را تکرار کند، این بار با ایران. درست مانند زمان قبل از هجوم نظامی آمریکا به عراق، فضای واشنگتن مملو از ادعاهای بی اساس در مورد سلاح های کشتار جمعی است؛ شیطان جلوه دادن رئیس جمهوری ایران از حد فراتر رفته است.
درز اطلاعات در مورد ارتباط با القاعده و حمله به اهداف انگلیسی و آمریکایی تکراری شده، تقاضاهای مصرانه پیشکسوتان نومحافظه کار دولت بوش برای راه اندازی جنگی دیگر بیش از پیش به گوش می رسد؛ اظهارات جرج بوش و معاون او دیک چنی خصمانه تر شده اند و منابع دولتی مدعی هستند که دولت بریتانیا هم به طور پنهانی آماده است این بازی را آغاز کند.
این در حالی است که سخنگوی دولت بریتانیا روز گذشته اعلام کرد،” نخست وزیر و رئیس جمهور آمریکا هیچگونه مذاکره ای در مورد حمله به ایران نداشته اند و دولت انگلیس بدنبال یک راه حل دیپلماتیک است.” با این وجود، نمی توان انکارهای مشابه را در آستانه جنگ عراق نادیده گرفت. همانگونه که ژنرال پتریوس اخیرا ً به کنگره آمریکا گفت، هم اکنون نظامیان آمریکایی و بریتانیائی خود را درگیر جنگ نیابتی با ایران در عراق می بینند.
آنچه که آشکارتر شده این است که بهانه احتمالی برای تجاوز به ایران از احتمال ساخت تسلیحات اتمی توسط تهران به نقش ایران در حمایت و تجهیز نیروهای مقاومت در عراق و افغانستان تغییر یافته است. دولت آمریکا متقاعد شده که آسان تر است قانع کردن مردم آمریکا به جنگ با ایران به خاطر حمایت از نظامیان آمریکایی است تا ایجاد رعب و وحشت هسته ای از سوی این کشور. بنابراین، هسته طرح های نظامی تغییر یافته: از بمباران گسترده سایت های شناخته شده و مشکوک هسته ای ایران به حملات “دقیق و حساب شده” به سپاه پاسداران که به ادعای آمریکا از حملات مسلحانه بر علیه نیروهای اشغالگر حمایت می کند.
در واقع مقابله روزافزون میان ایران و آمریکا کمتر با موضوع تسلیحات اتمی ایران و مقاومت در خاک عراق و بیشتر با این واقعیت که ایران ذینفع اصلی استراتژیک هجوم نظامی آمریکا به عراق و افغانستان بوده، در ارتباط است. ایران و متحدانش هم اکنون تنها چالش موثر در برابر سلطه آمریکا بر خاورمیانه و منابع این منطقه هستند. تعجب آور نیست که نفوذ فزاینده یک کشور ضدامپریالیستی که بر روی دریای نفت خوابیده و هم اکنون هدف مشترکی با سایر رژیم های تندرو و مستقل آمریکای لاتین دارد، برای آمریکا تکان دهنده است. البته این موضوع نتیجه مستقیم سیاست های خود بوش است که نمایش هدفمندی از فواید دارا بودن تسلیحات اتمی را به تصویر کشیده اند، گرچه هنوز هیچ مدرکی دال بر اینکه ایران واقعا ً خواهان دستیابی به این تسلیحات است، وجود ندارد.
از سه کشوری که بوش از آغاز به عنوان محور شرارت معرفی کرد، عراق هیچگونه تسلیحات اتمی در اختیار نداشت و به موقع نابود شد. کره شمالی موفق شد به بخشی از قابلیت هسته ای دست پیدا کند و در هفته جاری از مزایای کمک و مذاکره بهره مند می شود. ایران نیز کشوری است که توسط نظامیان آمریکایی محاصره شده و در میان دو متحد هسته ای آمریکا یعنی پاکستان و اسرائیل گرفتار شده است. به رغم اظهارات شنیع محمود احمدی نژاد در مورد هولوکاست، این آمریکا و اسرائیل هسته ای هستند که هم اکنون تهدید می کنند و قابلیت حمله به ایران را دارند نه ایران.
آنچه که مسلم هست این است که نتایج حمله به ایران هم در منطقه و هم فراسوی آن ویران گر خواهد بود. ایران می تواند واکنش مسلحانه و غیرمتعارف خود را در عراق، افغانستان، لبنان، اسرائیل، عربستان سعودی، خلیج فارس و همچنین در خیابان های لندن به نمایش بگذارد. با توجه به اینکه 20 درصد از ذخائر نفتی جهان که از طریق تنگه هرمز انتقال داده می شوند در اختیار ایران است، تأثیرات اقتصادی حمله به ایران حتی می تواند شدیدتر باشد و در عین حال قطعا ً علت تحولات پیشرو در ایران را به تعویق خواهد انداخت.
سران ایران تهدید حمله به این کشور را یک “جنگ روانی” تلقی می کنند و شکی نیست که آمریکا ترجیح می دهد به جای زور، اغتشاش های سیاسی در تهران، ایران را به زانو درآورد. اما بعید بنظر می رسد تلاش های بی ثبات کننده فعلی موفقیتی بدنبال داشته باشند. بنابراین، با وجود استقبال آمریکا از مذاکرات با ایران، شانس وقوع جنگ قبل از آنکه بوش از مقام ریاست جمهوری کنار برود، بالا بنظر می رسد. پس از فروپاشی عراق نیز احتمال اینکه دولت گردون براون به طور مستقیم در حمله به ایران شرکت کند، کم است، اما احتمال پشتیبانی لجستیک و سیاسی جدی تر است.
منبع: گاردین، 5 اکتبر