نگاهی به کتاب “تابوتهای دستساز” نوشته ترومن کاپوتی
صفحهی چاپ آخر به نقد و بررسی آثار ادبی اختصاص دارد
تابوتهای دستساز نوشته ترومن کاپوتی (۱۹۲۴-۱۹۸۴) مانند دیگر اثر این نویسنده به «خونسردی» خارج از قاعده متعارف داستانهایی است که تابهحال خواندهاید. او در نگارش این دو اثر از روشی بهره برده که منجر به سبکی در ادبیات داستانی شده که کاپوتی خود آنرا ادبیات non-fiction مینامد. داستان هایی که همه عناصر وحوادث آن برگرفته واقعیت محض هستند و براستی اتفاق افتاده اند. مشخصه دیگر این سبک شیوه نگارشی سرراست و خالی از ترکیبات و توصیفات ادبی، صنایع لفظی و نزدیک به گزارش های ژورنالیستی است.
کاپوتی در تابوت های دست ساز با عنوان فرعی گزارش واقعی از یک جنایت آمریکایی، نه فقط به عنوان روای بلکه شخصیتی از شخصیت های شکل دهنده داستان است. او در دنیای داستان حضور دارد همانطور که در قضیه حقیقی که کتاب برای مخاطب تعریف می کند، نیز حضور دارد. کاپوتی برای روایت از شیوه ای ظریف و هوشمندانه ای از گزارش/ داستانگویی استفاده می کند. او این شیوه را در دیگر اثرش به خونسردی نیز استفاده کرده بود ولی در آن رمان او شخصیت خودش را از داستان حذف کرده و صرفا به روایتی گزارش گونه از ماجرای واقعی دست زده بود.
در تابوت های دست ساز ظاهرا ما با داستانی پلیسی طرف هستیم و داستان با روایتی گزارشی از یک ماجرای جنایی و چگونگی ارتباط کاپوتی با آن شروع می شود. اما در ادامه برخلاف قاعده آثار پلیسی، نویسنده در صفحات ابتدایی قاتل را به ما معرفی می کند و مهمترین برگ برنده هر نویسنده ای را برای همراه کردن خواننده اش را آگاهانه از دست وا می نهد.
اینکه اشتیاق شناختن قاتل که مهمترین ساز وکار برای ایجاد تعلیق است به کناری نهاده شود و داستان را بدون آن پیش برد چالش بسیارخطرناکی برای هر نویسنده ای است. کتاب مثل هر داستان کارآگاهی معمولی آغاز می شود. جک پپر کارآگاهی در شهری بسیار کوچک در یکی از ایالت های غربی آمریکا اصرار دارد که هشت قتلی که هرکدام به شیوه ای متفاوت اتفاق افتاده اند به هم مرتبط اند و نهمین قتل هم اتفاق خواهد افتاد. او از کاپوتی مشورت می خواهد تا هم مانع از انجام قتل دیگری شوند و هم قاتل را به دام بیاندازند.
در ساختار کلی داستان ما با این چهارچوب به ظاهر پلیسی روبرو هستیم اما نکته اصلی اینست که جذابیت اصلی نه فقط تعلیق ناشی از گره افکنی های مدام که به خاطر تکنیک روایی منحصربفرد نویسنده است.
روایت و افشای اطلاعات به طور عمده از طریق سوال و جواب ترومن کاپوتی با جک پپر، گفتگو های بدون تصنع دونفره و یا چند نفره که همیشه خود کاپوتی یک طرف آن است شکل می گیرد. غیر از آن خود کاپوتی است که داستان را روایت می کند و گاهی با وقفه هایی در سیر کلی داستان -مثل مسافرت رفتن کاپوتی و یا قهر کردنش با کارآگاه- مخاطب کاملا از پیگیری روند موضوع قتل ها باز می ماند و به خاطر این دور افتادن از قضایای اصلی دچار کنجکاوی شده و این خود تکنیکی روایی می شود برای ایجاد تعلیق.
این روایت متکی برگفتگو و فلاش بک هایی، که از طریق تعریف کردن خاطرات و ماجرا ها توسط شخصیت ها همراه با شرح موجز و در عین حال قدرتمند مکانها و آدمها و توصیفات ذهنی اندک ساخته می شود، ساختار اثر را بسیار شبیه به یک فیلم سینمایی کرده است. فضای کلی اثر بیشتر با سلسله حوادثی شکل می گیرد و شرح حوادث چنانکه واقع شده و کوچکترین نکتهای از واقعیت ازچشم دور نمانده است، باعث عینی شدن آن می شود و مخاطب را با ذهنیت گرایی بیش از حد و مطول خسته نمی کند. خلاقیت نویسنده در شخصیت پردازی از طریق گفتگو-به جای توصیف مستقیم- و اشارات ظریف به رفتارهای هر شخصیت از لابه لای اتفاقات باعث شده، کاراکترهای داستان کاملا درست و باورپذیر شکل بگیرند. اینگونه است که خواننده نه فقط از طریق جذابیت های معمول داستانهای پلیسی بلکه به دلیل شخصیت پردازی و فضای انسانی اثر مشتاق می شود داستان را پی بگیرد.
کاپوتی به واسطه سابقه ژورنالیستی اش مهارت بسیاری برای نقل حوادث و حذف حشو و زوائد رایج در ادبیات داستانی دارد. او از راه سادگی اعجابآور و مستقیم و کوبنده، کلمههای محاورهای، جملههای کوتاه و یا مثلا توصیف مختصر یک معاشرت ساده همراه با گفتگو های آن، چنان فضای انسانی قابل لمسی می سازد که خواننده گاهی خشونت جاری در اثر را فراموش می کند. اینها همه شباهت سبکی ظریفی بین کاپوتی و نویسنده ای چون همینگوی را به دست می دهد.
هرچند باید اشاره کرد که آنجا که نویسنده وارد فضای توصیف ذهنی می شود داستان دچار نقصان و سکته در ریتم می شود به عنوان مثال باید به ماجرای ماورالطبیعه تعمید دهنده و دوران کودکی کاپوتی و انگیزههای باپتیستی قاتل ویا نقل رویاهای شبانه اش اشاره کرد.
در یک اثر معمول داستانی، کارآگاه بالاخره معمای قتل را حل می کند اما در این داستان این اتفاق نمی افتدو در پایان قاتل و انگیزه هایش در هاله ای از ابهام رها می شود. در اساس کاپوتی از ژانر پلیسی بهره می برد تا احساس عدم امنیت ناشی از تنهایی و ناتوانی از اثبانیت حقانیت و تناقض موجود بین واقعیت و حقیقت را که دلمشغولی ابدی و ازلی آدمی ست را به زیبایی تصویرکند.
کاپوتی در جریان تعریف کردن داستانش از تصویر کردن لحظات زیبای انسانی و ستایش زندگی در عین فضای خشن اثر غافل نمی شود.
جایی پس از نقل حادثه مشکوک مرگ دردآور یکی از شخصیت ها، از زبان شخصیت دیگری می گوید: «مادر بزرگم میسن هیچ وقت کلمه ی مرگ به زبونش نمی اومد. وقتی کسی می مرد، به خصوص کسی که براش مهم بود، همیشه می گفت دوباره صدا شده منظورش این بود که نرفته زیر خاک، بار همیشه گم گور نشده؛ بیلکه برعکس آدمه دوباره صدا شده که برگرده به سرزمین کودکی خوش و خوشحالی، به دنیایی که توش همه چی زنده س… »
تابوت های دست ساز از آن دست کتاب هایی است که ترغیبت می کند که یک نفس بخوانیش و تا تمامش نکنی آرام نگیری. ترومن کاپوتی نویسنده ای است که برای کتابدوستان ایرانی به اندازه دیگر نویسندگان آمریکایی همچون فاکنر، همینگوی، براتیگان و یا کارور شناخته شده نیست، اما با توجه به در دسترس بودن ترجمه کتاب های دیگر از کاپوتی همچون «بهخونسردی» ترجمهی باهره راسخ، «درخت شب» ترجمهی امید نیکفرجام، و «خاطرهای از کریسمس »ترجمهی مهدی فاتحی به نظر می رسد زمان آن رسیده کتابخوانهای ایرانی آشنایی بیشتری با این نویسنده صاحب سبک آمریکایی پیدا کنند. کتاب تابوت های دست ساز با ترجمه روان و خواندنی بهرنگ رجبی توسط نشر چشمه با قیمت ۴۲۰۰ تومان به بازار نشر عرضه شده است.