الهی من بمیرم برای این دل سوخته رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران که این همه به فکر نخبگان ایرانی هستند. حالا نه اینکه ما خودمان را نخبه بدانیم و بخواهیم بگوئیم در این ده سال هر وقت خواستیم به ایران برگردیم، همه گفتند ای نخبه برگرد، بعد که خواستیم بلیت بخریم، گفتند فقط یک خطر وجود دارد، گفتیم چه خطری؟ گفتند: فقط آقا مخالف است. یعنی چی فقط؟ مگر غیراز آقا هم کسی هست که می گویند یک نفر؟ همان یک نفر برای هفت پشت و سه تا جلوی مان کافی است. حالا شنیدیم که همین دیروز، آقا فرموده که “نخبه های عزیز! ایران را ترک نکنید.” البته دستش درد نکند، ولی این نخبه های عزیز اگر بخواهند هم نمی توانند ایران را ترک کنند،
یکی اش همین امید کوکبی، نخبه فیزیک، ایشان چطوری می خواهد ایران را ترک کند؟ بخواهد هم ترک کند، اول باید از زندان بیرون بیاید، آدمی که زندانی است، چطوری می تواند ایران را ترک کند؟
دومی اش همین احسان عبده تبریزی، نخبه علوم سیاسی، این احسان در دانشگاه دورهام انگلستان درس می خواند، بعد به ایران برگشت، حالا برای هفت سال زندانی شده، احسان حتی اگر دلش بخواهد هم نمی تواند ایران را ترک کند.
سومی اش همین امین تیایی فر، نخبه مکانیک، ایشان بخاطر توهین به احمدی نژاد شلاق خورد، و همین شد که جای ترک کردن ایرانش درد می کند، چطوری ایران را با این همه درد ترک کند؟
چهارمی اش همین آرمان رضاخانی، نخبه ریاضی، مکتشف قانون مربعات و مثلثات رضا خانی، نصف عمرش را مشغول کشفیات در ریاضی بوده، و نصف دیگرش را هی بازداشت شده، البته این آرمان بالاخره از ایران رفته، ولی فرض کن برگردد، وقتی برگردد که دیگر نمی تواند ایران را ترک کند.
پنجمی اش همین محمدرضا جلایی پور، هم نخبه جامعه شناسی بوده، هم شاگرد اول آزمون سراسری بوده، هم بعد از ورود به دانشگاه بازداشت شده، هم بعد از انتخابات بازداشت شده، هم زنش مجبور شده از شوهرش طلاق بگیرد، حالا هم که رفته فرنگ، اصلا نمی تواند به ایران برگردد که بخواهد ایران را ترک نکند، اصلا مگر نخبه ای مانده که زندانی نباشد، شلاق نخورده باشد، و ممنوع الخروج و ممنوع الورود نباشد.
ششمی اش، همین فاطمه اختصاری و مهدی موسوی، نخبه شعر و غزل پست مدرن، یعنی تمام غزل جدید ایران را جمع کنید، خلاصه می شود در همین دو تا، جفت شان به بیست سال زندان محکوم شدند، یعنی سعدی بعد از شنیدن خبر زندان فاطمه اختصاری و مهدی موسوی آمده به خواب خواجوی کرمانی و گفته “واقعا شانس آوردیم چند قرن قبل مردیم، وگرنه الآن بخاطر همین گلستان و بوستان باید دو سال حساب پس می دادیم.” حالا همین دو تا نخبه غزل مدرن ایران، اینها چطوری می توانند از زندان بیرون بیایند و ایران را ترک کنند؟
هفتمی اش همین سروش ثابت، رتبه سوم المپیاد کامپیوتر، دوم المپیاد خوارزمی، رتبه اول کارشناسی ارشد ۱۳۸۸ طرف بخاطر اینکه در همه جوانب نخبه بوده به دو سال زندان محکوم شده، حالا فرض کن از ایران هم رفته باشد و بگویند برگرد، بعد آقا بگوید ای نخبه من! شما ایران را ترک نکن، تا صدای آقا بگوشش برسد، توی هفت تا سلول انفرادی پوسیده و رفته پی کارش.
هشتمی اش همین هادی حیدری نخبه کاریکاتور که خیلی هم آدم شناخته شده ای است، هر روز هم که بیکار شود یکی دو تا جایزه بین المللی یا داخلی می گیرد، زندان هم رفته، حالا این بدبخت اصلا بخواهد از کشور خارج شود، مگر با خروجش موافقت می کنند؟ خیال تان راحت، اصلا نمی تواند از کشور خارج شود.
نهمی اش همین نیلوفر اردلان، نخبه ورزش فوتبال ایران، قهرمان آسیا، این نخبه هم نمی تواند از ایران خارج شود، یعنی شوهرش گفته شما نمی خواهد نخبه باشی، به بچه ات برس، این یکی هم که نمی تواند از ایران خارج شود.
دهمی اش، همین جعفر پناهی، نخبه سینمای ایران، بیشتر از همه کارگردان های سینمای ایران افتخار بین المللی کسب کرده، به همین دلیل هم بیشتر از همه رفته زندان، جایزه بین المللی هم گرفته و برای همین به جای اینکه از ایران خارج بشود و جایزه بین المللی اش را بگیرد، اکبر عبدی از ایران خارج شده که برود آنتالیا علیه مردم عرب تولید مثل شکلاتی بکند، حالا اصلا جعفر پناهی نخبه بخواهد برود به خارج، مگر می تواند.
یازدهمی اش، اصلا فرض کن همان امید کردستانی، همان پیر امیدوار، همان آرش کمانگر، همان سارا تبریزی، همان بابک فردوسی نابغه هوافضا که الآن رفتند به فرنگستان و نخبه های مهمی هستند که در ای بی و توئیتر و ناسا و گوگل دارند کار می کنند، فرض کنید اینها از ایران خارج نشده بودند، کلی کار نکرده بودند، الآن هم اگر برگردند ایران، لابد می روند لای دست امید کوکبی.
اصلا همین مریم میرزاخانی که انشاء الله قدش سر چشم همه آنهایی که نمی توانند ببینند در بیاید، این بدبخت تا قبل از اینکه از ایران بیاید بیرون، ممکن بود با همان اتوبوس سفرهای سیاحتی مدرسه برود ته دره که مثل خیلی از آن نخبه ها از آن بیرون نیاید، یا اگر قبل از بیرون آمدن از ایران یک دفعه می رفت توی خیابان، و تصادفا دستگیر می شد و می فهمیدند که نخبه است، الآن داشت به جای هذلولی و از این چیزها حجم سلول انفرادی اش را محاسبه می کرد. یا اصلا قصد می کرد برگردد ایران و برود محله قدیمی اش لواشک و قره قوروت و شیرینی بی بی بخورد، لابد مثل امید کوکبی الآن داشت فعالیت های نخبه گرایانه در زندان اوین می کرد.
یعنی من نمی فهمم که این آقا چرا اینقدر نگران است. اصلا نخبه های ایرانی اگر بخواهند از ایران بروند هم نمی توانند بروند. بالاخره برای اینکه نخبه ای از ایران برود، اولین شرط لازم این است که یکی در زندان را باز کند، وقتی درش قفل است و کلید رئیس جمهور هم به همه دری می خورد غیر از در زندان، چطوری می خواهند از زندان بیرون بروند؟