ایرج میرزا، شاعر طنز و زیبایی

نویسنده

محمد صفریان

کانون ایرانیان لندن، روز جمعه با سخنرانی دکتر محمد علی همایون کاتوزیان، پیرامون شعر ایرج میرزا شاعر معاصر، جمعی از ایرانیان علاقه مند به ادبیات را گرد هم آورد.

قبل از آغاز سخنرانی، علی افشار، ویلونیست ایرانی به همراهی تمبک، قطعاتی را به یاد بانو الهه اجرا کرد.

سپس دکتر کاتوزیان سخنانش را با عنوان “ایرج میرزا، شاعر طنز و زیبائی” با معرفی او و دیگر شاعران همدوره اش آغاز کرد.

وی در بخش بعدی سخنان خود به تاثیر انقلاب مشروطیت در شعر ایرج اشاره کرد و آن را همچون خط فاصلی در شعر شاعر دانست که اشعار قبل و بعد از انقلاب او را از هم متمایز می کند: “ایرج میرزا مانند بسیاری از شاعران هم دوره اش مانند ملک الشعرا و علی اکبر دهخدا و جوانترهایی همچون میرزاده عشقی و ابوالقاسم لاهوتی و… اگر چه شاعران مدرنیستی نبوده اند- زیرا مدرنیسم توسط نیما درحدود بیست سال پس از انقلاب مشروطه وارد شعر ایران شد- اما همگی شعرای مدرنی بودند. یعنی با اینکه همگی ساختارهای شعر کلاسیک را حفظ کردند، اما بسیار بعید به نظر میرسد که خواننده پس از خواندن شعر آنها گمان کند، این شعر قدیمی یا همان کلاسیک ایران است. یعنی شعر آنها در بیان بدایع، استعارات و تصاویر، بسیار نو و مدرن است. در واقع انقلاب مشروطه دو ویژگی اساسی در شعر زمان خود دارد. اول اینکه اکثر شاعران را تبدیل به شاعران سیاسی کرده و دوم هم چاپ بلافاصله شعر در روزنامه ها که زیستن شعر در بستر جامعه را مهیا کرده است که شاعر تاثیر شعر را در جامعه می بیند و لمس می کند و خود این موضوع تغییرات بنیادین در شعر را به وجود می آورد. قبل از آن شعرا سالها شعر میگفتند و تازه گاهی در آخر عمر، اشعار را به قول خودشان به زیور طبع می آراستند”.

دکتر کاتوزیان ادامه داد: “ایرج، شاعری است که اساسا سیاسی نیست و همین سیاسی نبودن مشخصه متمایز کننده اش از دیگر هم دوره ای هایش است. طنز نیز از دیگر ویژگی های شعر مشروطه است و این طنز و سیاست به طریقی با هم در ارتباط اند. اما از آنجا که فحاشی و تهمت و افترا و.. از ویژگی های جامعه سیاسی ایران بوده و هست، در نتیجه فضای طنز، بیشتر به سوی هجو و به کار بردن کلمات رکیک متمایل شده است. یکی دیگر از مشخصه های شعر ایرج، همین استفاده از طنز برای بیان موضوعات اجتماعی و نه سیاسی است. اما به کار گیری الفاظ رکیک در شعر ایرج، گاه آنقدر زیاد میشود که با وجود ساختار عالی و موضوع پر قدرت، نمیتوانیم آنها را در مدارس عالی یا مجالس محترم، بخوانیم.”

سخنران در بخش آخرسخنانش به سراغ سه منظومه اصلی ایرج رفت و در باب هر یک به اختصار توضیحاتی ارائه داد. وی کلامش را با صحبت در باره عارف نامه ادامه داد: “عارف نامه تنها یک هجو در باره عارف قزوینی نیست و همچون قصاید قدیمی موضوعات متفاوت و متعددی را بیان میکند. یکی از مشخصه های شعر، وجود اخوانیات قوی و پرشمار در شعر است. اخوانیات به گونه ای از شعر گفته میشود که در آن شاعر یا به ابتکار خود و یا در پاسخ به شاعر دیگراز دوستیها و موضوعات داخلی بین دوستان سخن میگوید. در اواقع اخوانیه همان طور که از نامش پیداست به شعر برادرانه اطلاق میشود. کما اینکه در همین عارف نامه شاعر پس از استفاده از رکیک ترین الفاظ برای بیان دلخوریش از عارف، از وی دلجوئی هم می کند.”

شنیدم تا شدی عارف کلاهی گرفته حسنت از مه تا به ماهی

زن و مرد ار برایت غش نمایند برایت نعل در آتش نمایند

گرت یک نکته گویم دوستانه به خرجت میرود آن نکته یا نه

من و تو گر به سر مشعل فروزیم به آن جفت سیبیلت هر دو […]یم

و سپس در ادامه شعر، سخن از محمد تقی خان پسیان- دوست مشترک هر دو- و دیگر دوستان و نزدیکان میاورد و احوال آنان را جویا می شود.”

دکتر کاتوزیان در ادامه بررسی سه منظومه اصلی ایرج به سراغ منظومه انقلاب ادبی رفت و انقلاب ادبی را نوعی حسب حال و درد دل خواند: “منظومه انقلاب ادبی تمام ویژگیهای طنز ایرج را دارد.این منظومه در واقع نوعی حسب حال و اتوبیوگرافی ایرج است. اساسا در شعر ایرج به ندرت به شکوه و یا به اصطلاح ننه من غریبم بر میخوریم و اگر گه گداری درد دل میکند و از شرایط سخت دوران سخن میگوید، در بین کلام محزون، یک شوخی و یا نکته طنز هم میگذارد تا روحیه نویسنده و خواننده را عوض کند.”

بخش آخر سخن نیز به منظومه زهره و منوچهر اختصاص داشت: “زهره و منوچهر اگر آخرین کار شاعر نباشد، بی شک آخرین کار مهم اوست. ایده زهره و منوچهر، ماخوذ از داستان ونوس و آدنیس شکسپیراست که آن هم اقتباسی از اساطیر یونان است. قصه روایت میکند که ونوس، رب النوع عشق و زیبایی [که البته به قول این جدیدیها، ایزد بانوی زیبایی که من ترجیح میدهم همان قدیمی باشم و بگویم، رب النوع] به زمین می رسد وچشمش به آدنیس می افتد و دل در عشقش مینهد. آدنیس نیز سمبل زیبایی و اعتدال مردانه است. ایرج، تنها ایده ی کار را از شکسپییر گرفته است و باقی تماما کار خودش است. زهره همان ونوس است و منوچهر جوانی نظامی و رعنا. منوچهر در ابتدا عشق زهره را نمی پذیرد و این موضوع موجب بر انگیخته شدن خشم زهره می شود.”

گفت ز من رخ ز چه بر تافتی بلکه ز من خوبتری یافتی

دل به هوای دگری داشتی؟ یا لب من بی نمک انگاشتی؟

بر رخم ار آخته بودی تو تیغ به که ز من بوسه نمایی دریغ

زهره این نکته را که منوچهر او را دست کم گرفته، بر نمی تابد و در وصف خویش سخن گفتن آغاز میکند. و خلقت هر چه ادب و زیبایی در جهان است را به خودش نسبت میدهد. و در پی همین ممارست، منوچهر تسلیم میشود وبه عشق زهره سر فرود می آورد. صحنه آخر وصف هم آغوشی و لطافت عشق آن دوست که به زیبایی تمام سروده شده است.

زهره پی بوسه چو رخصت گرفت بوسه خود از سر فرصت گرفت

داد سرش را به دل سینه جا به به از آن متکی و متکا

دست به زیر زنخش جای داد دست دگر بر سر دوشش نهاد

تار دو گیسوش کشیدن گرفت لب به لبش هشت و مکیدن گرفت

زهره یکی بوسه ز لعلش ربود بوسه مگو آتش سوزنده بود

هوش ز هم برده و مدهوش هم هر دو فتادند در آغوش هم

دکتر کاتوزیان سخنانش را با همین ابیات به پایان برد.