جناب لاریجانی! نگران ثبت نام سه برادر در صدر صفحات تلخ تاریخ نیستید؟
این روزها فقر و فساد و فحشا دیگر سوژه فیلم ده نمکی نیست، در گوشه گوشه شهر، مردم دارند دروغ های حاکمان را برای هم بازگو می کنند و هنوز این همه سخت جانی خویش در برابر حاکمانی که به نام دین دروغ می گویند را باور نکرده اند. این روزها مقابل اوین صف بلند خانواده های زندانیانی است که اگر فقرشان اجازه پرداخت وثیقه های سنگین تعیین شده برای مرخصی چند روزه دربندان شان را نمی دهد اما از فقر ایمان حاکمان شان بیشتر رنج می برند. این روزها از هر گوشه کشور، فریاد داد خواهی بلند است که در این میان نام شما نیز کم بر زبان دردمندان جاری نیست.
رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه!
این روزها، مردم جان به لب آمده، لاری جانی ها را صدا می زنند تا شاید جان دوباره بیابند در این وانفسایی که جمع زیادی از شهروندان تنها برای دست یافتن به حقوق اولیه خود در راهروهای نهادهای تصمیم گیر کشور از نفس افتاده اند. یکی رییس قوه مقننه را صدا می کند و از او یاری می طلبد تا در کسوت قانونگذار به داد قوانین معلق مانده در نهادهای اجرایی برسد. یکی رییس قوه قضاییه را صدا می کند تا به داد آمار بالای زندانیان پس از انتخابات و وثیقه های سنگین برای رهایی دربندان و اجرای عدالت در مورد اعدامیان و خلاصه رعایت انصاف در صدور احکام برسد. یکی هم شما را در کسوت رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه مورد عتاب و خطاب قرار می دهد تا به داد پرونده های گم شده در هزارتوی دستگاه قضایی برسید تا شاید چشم در چشم دنیا ندوزید و حبس هفتاد روزنامه نگار به جرم نوشتن را انکار نکنید و نگویید معترضان به انتخابات در زندان نیستند بلکه تخریب گران به بند شده اند.
جناب جواد لاریجانی!
جمعی که به نام روزنامه نگار در زندان هستند به تعبیر بازجوی ژیلا بنی یعقوب، عرضه به آتش کشیدن شهر را ندارند. در حکم صادر شده برای روزنامه نگاران در بند، استناد به مقاله ها و مصاحبه ها و نوشته ها و فعالیت های آنان در سایت های خبری، مشهود است. حکمی که زیر نظر صادق شما در قوه قضاییه جاری شده است و مورد تایید علی شما در قوه مقننه است، که اگر نه، حداقل در راستای ایفای وظیفه نظارتی مجلس، صدایی از پارلمان ایران در اعتراض به روند زندانی کردن خبرنگاران پارلمانی بلند می شد. حال محافل حقوق بشری جهان شاهد است که احکام صادر شده و تایید شده توسط دو برادر، توسط برادر سوم در گوشه ای از دنیا انکار می شود.
آقای لاریجانی!
معترضان و منتقدان و مخالفان را اگر باور ندارید، حکم و نظارت دو برادر نسبی خود را که باور دارید. فرض را هم بر این بگذاریم که مسولیت انکار کار دو برادر به شما واگذار شد و ناگزیر بودید که جرم روزنامه نگاران زندانی و آمار بلندشان را انکار کنید. آیا تنها شیوه انکار این بود که روزنامه نگاران و دربندان شناخته شده را در محضر ناظران بین المللی تخریب گر و خشونت طلب بخوانید؟
اصلا جهان را بی خیال شوید، بگویید آخر هفته ها که سه برادر راهی خانه پدری می شوید مهمترین بحث های خانگی تان چیست؟ خیلی ها این روزها مایل اند بدانند، جواد و علی و محمد صادق لاریجانی وقتی تنها می شوند آیا به همین قدرتمندی و به همین اعتماد به نفس از پر شدن زندان های کشور دفاع می کنند؟ این روزها در محافل خانوادگی خیلی از ایرانیان پرسش های جدی در گرفته است، آیا فرزندان شما از شما نمی پرسند وقتی فصل فساد و فقر چنین در ایران مفصل شده است که هشت ماه، نزدیک به هشتاد کشه و هزاران زندانی و زخمی و مهاجر محصول این روند بیمار کشور است، چگونه شما سه برادر می توانید بحران را انکار کنید؟
نگران امروز اگر نیستید از تاریخی که نام سه برادر را در راس بحران این روزهای ایران قرار می دهد هم نگران نخواهید شد؟ نگران این نیستید که فردا نوادگان شما نام سه برادر را در صدر صفحات تلخ تاریخ ببیند و سرافکنده شوند؟ در قاموس خانواده شما اگر تخریب و خشونت جرم است و روزنامه نگاران را به جرم تخریب و خشونت زندانی کرده اید، پس چرا خشونت گران و تخریب گران کوی دانشگاه هنوز آزاد هستند ؟ چگونه ممکن است نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و نظامی قدرتمندی که این روزها تک تک روزنامه نگاران و دانشجویان و حتی جوانان شهرستان های ایران را هم شناسایی و به نام تخریب گر و خشونت گر احضار و زندانی کرده اند، قادر به شناسایی تخریب گران و خشونت گران کوی دانشگاه واقع در پایتخت کشور نیستید؟
جناب آقای لاریجانی!
بیایید فرض را هم بر این بگذاریم که مردم باور کرده اند، بهمن احمدی امویی و ژیلا بنی یعقوب زوج روزنامه نگاری هستند که برای به آتش کشیدن بانک ها به خیابان آمده بودند، مسعود باستانی و همسرش نیز برای شکستن شیشه های اتوبوس در یک روز گرم تابستانی به خیابان آمده بودند، مهمتر از همه سعید لیلاز و شمس الواعطین و خانم مفیدی و زید آبادی و کیوان صمیمی و عمادالدین باقی و باقی روزنامه نگاران پیشکسوت هم در خیابان آتش درست کرده بودند و مردم بی گناه را بی هوا هل می دادند میان آتش و از طرفی تاجزاده و صفایی فراهانی و عرب سرخی و میردامادی و باقی فعالان سیاسی هم با روزنامه نگاران دست شان در یک کاسه بوده است و بنا به گفته شما آنها هم به دلیل اعتراض، در زندان نیستند بلکه آنها هم در حال آتش زدن تاکسی ها و خودروهای مردم و تخریب اموال عمومی، توسط خادمان ملت دستگیر شده اند، فرض کنید ملت باور کرد که عبدلله مومنی و علی ملیحی و رشید و دانشجویان رشید دیگر نیز برای پایین کشیدن عکس احمدی نژاد و اعتراض به حاکمیت در زندان نیستند و ملت باور کرد که آنها در یک نیمه شب پاییزی مست و خراب و آوار در کوچه های شهر آواز می خواندند و و بر دیوارهای شهر شعار می نوشتند و خانه ها و خودروهای مردم را تخریب می کردند و اصلا هم روشنفکر و اهل اندیشه نبودند و فرض کنید جهان هم پذیرفت که ایران پرچمدار دموکراسی در کشور است، خودتان چطور؟ هیچ با خود فکر کرده اید کشوری که شما فخر دموکراسی اش را به جهان می فروشید چرا ناگهان این همه تخریب گر و ناراضی دارد که آوازه اش در دنیا هم پیچید و هرجا که می روید سئوال پیچ تان می کنند؟ چرا ناگهان شناخته شده ترین آدم هایش به خیابان می آیند و نه برای اعتراض بلکه به همان دلیلی که خودتان گفته اید دست به کار می شوند و اموال عمومی را تخریب می کنند؟
جناب رییس!
شاید وقت آن رسیده که اینبار وقتی به اتفاق باقی روسا، مسافر جاده های سبز شما به مقصد خانه پدری شده اید، به اتفاق برادران تان، بعد از این همه خدمت، کمی خلوت کنید تا دریابید اگر تخریب گران دربند، بنا بر گفته خودتان به اموال مردم آسیب زده اند، شما دارید تمام آمال و آرمان های یک ملت را تخریب می کنید. چشم باز کنید و ببینید این نارضایتی عمومی در کشور که رفته رفته دامنه گسترده تری هم می یابد، ریشه در چه عواملی دارد. اگرچه شما در خلوت خود خوب می دانید که ممکن نیست در یک جامعه سالم ناگهان مردم خوشی زیر دلشان را بزند و دست به تخریب بزنند اما خوب است این را هم بدانید که این روزها نا رضایتی مردم دیگر معطوف به دغدغه های سیاسی نیست و جامعه از فقر ایمان و رواج دروغ به یک فروپاشی عظیم رسیده است. اگر امروز چشم بر ریشه ها و عوامل نارضایتی یک ملت ببندید و تنها دل خوش بدارید که قدرت امنیتی و نظامی تان خیابان های شهر را تا حدودی خلوت نگاه داشته است، این قوم زخمی، قصه تلخ تخریب باورهای خود توسط سه برادر را به این آسانی ها فراموش نمی کند. با این روندی که شما در پیش گرفته اید که خوش نام های شناسنامه دار را به نام تخریب گر به زندان کرده اید و از سوی دیگر تخریب گران بدنام را به نام لباس شخصی های ناشناس در کشور رها گذارده اید، دیر یا زود حتی فرزندان خود شما نیز تخریبگران دربند را به تخریبگران آزاد ترجیح می دهند و روبروی پدران خویش خواهند ایستاد تا بپرسند: اگر روزنامه نگاران و زنان و دانشجویان و فعالان سیاسی و فرهنگی و مدنی به جرم تخریب در زندان هستند، این تخریب گران برازنده تر اند از حاکمیتی که با قاتلان مردم در خیابان و له کنندگان مردم در راهپیمایی و حمله کنندگان به کوی دانشگاه و شکنجه کنندگان در کهریزک و ترورکنندگان و تخریب گران و برهم زنندگان واقعی امنیت ملت، رفاقت و شفقت می کند.