ایران در تمامی ماههای پس از کودتای 22 خرداد درگیر جنبشی سراسری بوده است، این “جنبش واقعی و مردمی” اگر چه به جنبش سبز معروف شده اما رنگین کمانی از نیروهای سیاسی و اجتماعی را درون خود جای داده است، نیروهایی که شاید در شرایط عادی و با ثبات سیاسی نه تنها در کنار هم قرار نگیرند بلکه در برابر هم صف آرایی کنند.
هدف این جنبش آنگونه که رهبران و سخنگویان آن در داخل و خارج از کشور می گویند استقرار بخشی از حقوق دموکراتیک مردم نظیر آزادی عقیده و بیان، آزادی احزاب، سندیکاها وانجمنها،آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات و آزادی اجتماعات است. مسلما این دسته از حقوق دموکراتیک حداقلهای مورد نیاز برای زیست مدنی همه نیروهای سیاسی و اجتماعی هستند به همین دلیل این “حداقلها” توانسته اند و همچنان می توانند اساس یک ائتلاف موثر سیاسی- ولو موقت- باشند.
جنبش اخیر مردم ایران اگر چه تفاوتهای بارزی با تجربه انقلاب بهمن 57 دارد اما بر زیربنای تاریخ تلخ سی ساله اخیر برافراشته شده است، آنچه در این سه دهه گذشته است بی گمان یکی از تلخ ترین فصلهای تاریخ این سرزمین بوده، تجربه ای که ناخودآگاه “مار گزیده را از ریسمان سیاه و سفید” می ترساند. طی سه دهه اخیر “اعدام” یکی از پر بسامدترین واژگان ادبیات سیاسی ایران به شمار می آمده و در این سی سال جمهوری اسلامی رکورد دار “اعدام سیاسی” نه تنها در تاریخ ایران بلکه در کل منطقه خاورمیانه شد،”اعدام باید گردد” از شعارهای اصلی پس از انقلاب بهمن 57 بود، شعاری که آهسته آهسته دامان بسیاری از سر دهندگان خودش را نیز گرفت، نکته اینجاست که رهبران و سخنگویان انقلاب 57 هم وعدۀ آزادی همه “حتی مارکسیستها” را داده بودند اما دیدیم که بعدها مارکسیستها به بزرگترین قربانیان انقلابی تبدیل شدند که فداکارانه برای پیروزیش مبارزه کرده بودند. هزاران تن از آنها به زندان رفتند، شکنجه شدند و به جوخه های اعدام سپرده شدند.
جنبش سبز اکنون با این تجربه تاریخی رو در روست. به راستی جنبشی که برای ساختن فردا برپا شده است چگونه باید از آسیبهای تلخ گذشته احتراز کند؟
این جنبش باید پیروز شود، شکی نیست. اما ضمن اینکه در حال حاضر بر “پیروز شدن” تمرکز کرده ایم از همین اکنون باید نسبت به آسیبها و انحرافات احتمالی حساس باشیم. البته همین که “اعدام باید گردد” از لیست شعارهای مردم حذف شده است جای امیدواری بسیار است با این حال ما برای “فردا های پیش رو” محتاج تضمین های بیشتری هستیم.
به عنوان مثال هنوز نظر بسیاری از نیروهای سیاسی حاضر در این جنبش در مورد دو مسئله مهم مبهم است:
اولا مجازات اعدام
ثانیا حجاب اجباری
نمی توان مبارزات فعلی را بهانه ای کرد برای نادیده انگاشتن این دو مسئله و مسائل مشابهی که به حقوق بنیادین بشر مربوط می شود، به نظر می رسد نحوه پاسخ نیروهای فکری و سیاسی به این دو پرسش بتواند محک خوبی برای پایبندی عملی آنها به حقوق انسانی باشد، نیروهای حاضر در این جنبش از منتها الیه راست تا منتهی الیه چپ، از نو اندیش دینی و لیبرال تا ملی-مذهبی و مارکسیست باید صراحتا به این پرسش پاسخ گویند که دیدگاهشان در مورد لغو مجازات اعدام چیست؟ آنها همچنین باید مشخص کنند که در مورد “حجاب اجباری” زنان چه نظری دارند؟ آیا حکومت همچنان حق دارد زنان را نسبت به نحوه پوشش شان ارشاد کند؟ پاسخ به این پرسشها خصوصا از جانب نیروهایی که اصطلاحا در این جنبش دست بالا را دارند ضروری تر است، شخص آقایان موسوی و کروبی و افرادی که در داخل و خارج از کشور عملا به عنوان سخنگوی آنان عمل می کنند و در این زمینه ادعاهایی دارند باید صراحتا در این دو مورد خاص نظر خود را بیان کنند تا ما “مردمان بارها مار گزیده” بتوانیم اندکی آرام گیریم و اعتماد کنیم. فعلا همین!