اعدام در ملأ عام

حسین باقرزاده
حسین باقرزاده

کاربرد مجازات اعدام در ایران جمهوری اسلامی از چند جهت بی‌نظیر یا کم نظیر است.

اول این که تعداد اعدام‌ها به نسبت جمعیت، ایران را در صدر کشورهای اعدام‌کننده جهان قرار داده است، و این موقعیت برای سالیان زیادی از آغاز حکومت اسلامی وجود داشته و ادامه یافته است. همین دیر وز عفو بینالملل از اجرای ۴۰ اعدام تنها در دو هفته اول سال جدید میلادی خبر داد.

دوم، طیف وسیع جرایم یا کردارها و رفتارهایی که به موجب قوانین مکتوب جمهوری اسلامی مستوجب اعدام بشمار میروند تقریبا در هر کشور دیگر دنیا بینظیر است. این طیف، از قتل و آدمکشی و دست داشتن در مواد مخدر گرفته تا زنای افراد همسردار، دزدی و شرابخواری و زنا (در نوبت سوم) و محاربه با خدا، فساد فیالارض ( با معانی کشداری که این عبارات دارند)، سبّ پیامبر، ارتداد و موارد دیگری را در بر میگیرد.

سوم، غالب احکام اعدام در دادگاههایی صادر میشوند که از حد اقل موازین حقوقی و قانونی بیبهرهاند، و نه تنها فاقد استانداردهای بینالمللی دادرسی عادلانه هستند و بلکه مقررات و قوانین خود جمهوری اسلامی نیز در آنها رعایت نمیشود. این بیتوجهی به رعایت قانونهای خود حکومت، آن هم در مواردی که جان یک انسان در خطر است، در کشورهای معدودی در جهان در شرایط حاد به چشم میخورد. در واقع به سختی میتوان یک نظام قضایی دیگر را در جهان پیدا کرد که گروه گروه آدمها را تحت عناوین “اراذل و اوباش” یا عناوین دیگر بدون رعایت قوانین خود آن کشور مرتبا «قتل عام» کند. (این جا قتل عام دقیقا به مفهوم حقوقی و جنایی آن به کار رفته است، چرا که اجرای هر اعدامی که حکم آن بدون رعایت قانون صادر شود در حکم قتل عمد است و یک جنایت بشمار میرود، و اعمال آن به صورت گروهغ چیزی جز قتل عام نیست.)

و چهارم، جمهوری اسلامی در ماهها و سالهای اخیر عطش زیادی به اجرای نمایش وحشیانه و وقیح اعدام در معابر و اماکن عمومی پیدا کرده است. البته کشورهای دیگری هم هستند که در ملأ عام حکم اعدام را اجرا میکنند. ولی معمولا در این کشورها (هم چنان که در ایران قدیم مرسوم بود) نقاط خاصی را (مثلا میدانی در شهر، و یا حتی استادیوم ورزشی کابل در دوران طالبان در افغانستان) به این امر اختصاص میدهند. و به این ترتیب، کسانی که علاقه دارند به تماشای این صحنه بنشینند به اختیار خود در آن جا جمع میشوند. جمهوری اسلامی، اما، همه جای کشور را “میدان اعدام” میداند و به خود اجازه میدهد که در اماکن مسکونی، محیطهای اداری یا تجاری، و بالاخره هر جا که بخواهد بساط اعدامش را پهن کند، و سکنه یا کارکنان محل (اعم از زن و مرد و کودک) به ناگهان در مسیر رفت و آمد یا از پنجره ساختمان خود شاهد صحنه فجیعی میشوند که هرگز تصور آن را نمیتوانستند بکنند و به آنان تحمیل شده است. به عبارت دیگر، در سایر کشورها حکومتها نمایش اعدام را برای مردمی که به تماشای آن علاقه دارند ترتیب میدهند، ولی در جمهوری اسلامی، حکومت تماشای این صحنه آدمکشی را به مردمی هم که از آن متنفرند و از جمله کودکانی که در آن محیط هستند تحمیل میکند.

متأسفانه در برابر این واقعیات وحشتناک، واکنش متناسبی از جامعه مدنی ایران و نخبگان فرهنگی آن دیده نشده است. و اصولا، در مقایسه با همتایانشان در بسیاری از جوامع دیگر، این نخبگان در برابر مجازات اعدام واکنش بسیار ضعیفی نشان ندادهاند. مثلا همان طور که در بالا اشاره شد، مدتها است که در زندانهای جمهوری اسلامی قتل عامهایی صورت میگیرد وبسیاری از افراد بینام و نشان تحت عنوانهایی مانند “اراذل و اوباش”، “قاچاقچی مواد مخدر”، “تروریست و محارب با خدا” و مانند اینها سر به نیست میشوند، ولی کمتر صدایی در اعتراض از جامعه مدنی بر میخیزد. و یا فعالیتها و نهادهایی مانند “انجمن پاسداران حق حیات” که در یک دهه گذشته به همت عماد الدین باقی و همکاران او فعالند از حمایت چندانی از جامعه مدنی و نخبگان فرهنگی جامعه برخوردار نشدهاند.

اعدام در ملأ عام البته پدیده جدیدی نیست و میتوان گفت قدمت آن به قدمت خود اعدام بر میگردد. یعنی از هنگامی که مقولهای به نام اعدام در جامعه بشری تعریف و شناخته شد اجرای آن طبیعتاً در ملأ عام صورت میگرفته است. دلایل امر را باید در دلایل توجیه یا واقعی خود اعدام دید. اگر هدف از اعدام، مجازات مجرم و عبرت مردم و تسکین خاطر آنان از تکرار جرم باشد، این هدفها وقتی بیشتر تأمین میشود که مردم صحنه کشتن مجرم را به چشم خود ببینند و آن را باور کنند. و اگر هدف، ارعاب مردم است تا مردم قدرت قاهره و خشن حکومت را به چشم خود ببینند و برای این که سر خود را بر دار نبینند راه حکومت را پیش گیرند و اندیشه تمرّد را در سر نپرورانند.

از این رو، در همه جوامعی که سنت اعدام یا سایر مجازاتهای فیزیکی جریان داشته این اعمال در ملآ عام صورت میگرفته، محلات یا نقاطی برای اجرای آنها اختصاص مییافته و مراسم از قبل اعلام میشده تا مردمان جمع شوند و صحنه را از نزدیک تماشا کنند. در سدههای ۱۸ و ۱۹ در اروپا این مراسم گاه با برخورد شعفآمیز تماشاگران روبرو میشد و این امر ناقض خواسته حکومت بود که میخواست مردم از این مراسم عبرت گیرند و بترسند. از سوی دیگر، در این دوره که جامعه مدرن در اروپا شکل میگرفت، و فردیت و کرامت انسان منزلت بیشتری مییافت این صحنهها بسیاری از نخبگان جامعه را تحت تأثیر قرار میداد و آنان نفس این عمل یا علنی بودن آن را ضد انسانی دانستند و تقبیح کردند. این تحولات از یک سو به پیدایش و رشد اندیشههای ضد اعدام در اروپا منجر شد و از سوی دیگر باعث شد که حکومتها به تدریج مراسم اعدام در ملأ عام را به کنار بگذارند و آن را به درون چهار دیواری زندانها منتقل کنند. تغییر اخیر بعدها در کشورهای دیگر هم شکل گرفت و تا نیمه اول قرن بیستم در غالب کشورها (از جمله ایران) اعدام در ملأ عام متروک شد و از “میدان اعدام” در شهرها فقط نامی باقی ماند.

جمهوری اسلامی که در اعمال خشونت “نوآوری”های زیادی کرده است این سنت متروک و زننده را هم باز به جامعه ایران باز گردانده است. “نوآوری”های جمهوری اسلامی البته چیزی جز احیای خشنترین، ضد انسانیترین و فجیعترین سنتهای بدوی نبوده، و در اعمال این سنتها رژیم از حمایت و تأیید بخشی از جامعه که از فرهنگ غالب حکومت تغذیه میکنند و تأثیر میپذیرند، برخوردار بوده است. از جمله، نمایش اعدامهای در ملأ عام نیز معمولا با استقبال بخشی از مردم روبرو شده است. در عین حال، برای بخشی دیگر (و احتمالا بزرگتر) از جامعه، و به خصوص در بین نخبگان، نمایشهای خیابانی اعدام بسیار آزار دهنده است و واقعیت وحشتناک و ضد انسانی آن را به صورت عریان در برابر چشم آنان قرار میدهد - و این امر میتواند وجدانهای بسیاری را به تکان آورد. بسیاری از این افراد که خبر اعدامها را کمتر میشنوند و یا از کنار آن به سادگی میگذرند، با دیدن صحنه اعدام به واقعیت تلخ و دردناک این سنت ضد انسانی پی میبرند و دیگر نمیتوانند در برابر آن بیتفاوت بمانند.

برای درک تأثیر اعدامهای در ملأ عام بر این بخش از جامعه میتوان یک مثال زد. بسیاری از گوشتخواران کمتر به این میاندیشند که گوشت گاو و گوسفند یا مرغی که در بستههای بهداشتی از مغازهها میگیرند و مصرف میکنند چگونه تولید شده و حیوانی که منبع این گوشت است چگونه و در چه شرایطی سر به نیست شده است. برخی از اینان اگر سری به سلاخخانه بزنند و صحنه کشتن حیوان (و احیانا دست و پا زدن آن) و خونی را که بر زمین ریخته ببینند ممکن است آن قدر ناراحت شوند که از گوشتخواری دست بکشند. گوشتی که آنان مصرف میکردند با حذف این صحنه ها و به صورت بهداشتی به آنان عرضه میشده و در این فرایند اثری از خشونتهای به کار رفته باقی نمانده است. اکنون که این حیواندوستها سلاخخانه را دیدهاند تمام آن واقعیتهای پنهان در برابر آنان قرار میگیرد و بار دیگر که گوشت بهداشتی و بستهبندی شده را در یخچالهای سوپرمارکت میبینند تصور دیگری از آن پیدا میکنند که ممکن است بر عادت گوشتخواری آنان تأثیر بگذارد.

اعدام در ملأ عام نیز تأثیر مشابهی بر بسیاری از انساندوستها میگذارد، و همچنان که در اروپای سدههای ۱۸ و ۱۹ رخ داد میتواند به گسترش فرهنگ ضد اعدام کمک کند. در ایران، وقتی حکومت اعلام میکند که مثلا ۲۰ نفر از “اراذل و اوباش” بی نام و نشان در زندان اوین اعدام شدند، بسیاری از کنار آن میگذرند و واکنشی نشان نمیدهند. برای غالب مردم، این خبر هیچ احساس انسانی را بر نمیانگیزد. این افراد حد اکثر یک “عدد” بشمار میروند. کمتر کسی به این اندیشه میافتد که نام و نشان این افراد چه بوده، آنان چه کرده بودند که سزاوار مرگ شدند، “رذل و اوباش” بودن به چه معنا است و بر اساس کدام قانون مجازات مرگ را میطلبد، و اگر هر کدام از اینان جنایت خاصی را مرتکب شدهاند چرا به خاطر آن جنایت محکوم نشدند و جرم و جنایت فرضی آنان با چه شواهد و مدارکی در چگونه دادگاهی با چه روندی ثابت شده و هزار سؤال ناپرسیده دیگر. و یا کمتر کسی میاندیشد که هر یک از این افراد انسانی بوده با همه احساسات و خواستهها و آرزوهای خوب و بد یک انسان، و در خارج زندان پدر و مادری، همسری یا فرزندی که در غم فقدان او میسوزند و میسازند و چه بسا که برخی از آنان به همان دلایلی که عزیزشان “رذل و اوباش” شده به همان راه بروند و با همین سرنوشت… تمام این سؤالات و اندیشه ها در ورای یک خبر کوتاه چند سطری دفن میشود و از دید اکثریت مردم مخفی میماند.

ولی وقتی اعدام به صحنه عمومی میآید، اعدامی دیگر فقط یک “عدد” نیست. انسانی است که نفس میکشد، و هر نگاهش به جمع حاوی یک سؤال است - سؤالی که جواب نمیگیرد ولی در خاطرهها میماند، و انسانی را که به اختیار یا به ناچار به تماشا ایستاده است به اندیشه وامیدارد. بسیاری سعی میکنند این اندیشه را از خود دور کنند و سؤالها را نادیده بگیرند. ولی کسانی هم هستند که نمیتوانند شاهد نمایش فجیع یک آدمکشی عمدی باشند و از خود و جامعهشان سرافکنده نشوند. اینان دیگر فقط خبر بهداشتی و ضد عفونی شده اعدام ۲۰ عدد در زندان را در روزنامه نمی-خوانند و بلکه شاهد قتل عمد یک انسان اسیر هستند با همه تشریفات و مقدمات و مؤخرات آن. آنان آخرین تکانهای یک انسان را بر سر دار میبینند و طبیعت ضد انسانی این سنت را درک میکنند، و ممکن است از این عمل متنفر شوند و آن را محکوم کنند. و این تأثیری از اعدام در ملأ عام است که مطلوب حکومت نیست. حکومت هدف ارعاب را از اعدام در ملأ عام دنبال میکند (و تا حدی در این کار موفق میشود) و در مقابل با نمایش این صحنههای ضد انسانی به گرایش ضد اعدام ناخواسته کمک میرساند.

با شروع و توسعه اعدامهای در ملأ عام در ایران، بسیاری از فعالان حقوق بشر و جامعه مدنی این اقدام را تقبیح کردند. از دید بسیاری (به شمول این نویسنده)، اما، اعدام در هر صورت محکوم بوده و تفاوت ماهوی در مخفی یا علنی بودن آن وجود ندارد. در واقع، من شخصا از اقدام رژیم در این زمینه نوعی احساس “رضایت” کردم: بگذار حکومت بساط اعدام خود را از پستوی زندانها بیرون بیاورد و در برابر چشمان مردم قرار دهد تا شاید جامعه آگاهی بیشتری در این باره پیدا کند و احساسات انسانی آنان بیدار شود. به روشنی، با این کار، اعدام از حالت بهداشتی “عددی” آن بیرون میآید و نمایش عریان این سنت ضد انسانی میتواند وجدان بخشی از جامعه مدنی را تکان دهد و آنان را به مخالفت با این سنت بکشاند. اکنون شواهد قرینهای در دست است که این کار دقیقا صورت گرفته است، و تشکیل کارزار “لغو گام به گام اعدام” (“لگام”) را میتوان یکی از نمونههای آن دانست.

لگام اعلام کرده است که مبارزه خود را از مخالفت با اعدامهای در ملأ عام شروع کرده و آن را تا لغو اعدام به صورت گام به گام دنبال میکند. این کارزار که با استقبال و حمایت طیف وسیعی از فعالان جامعه مدنی روبه رو شده، عملا بسیاری را به مبارزه علیه اعدام کشانده است. علاوه بر این، در نظامی که حتی گفتگو در باره اعدام جرم شناخته شده بود (و از جمله نویسنده این سطور به خاطر طرح لزوم لغو اعدام در سال ۱۳۷۸ به قتل و اعدام تهدید شد)، اکنون کارزاری عملی و علنی علیه آن به راه افتاده است. این که جامعه مدنی و نخبگان فرهنگی ایران در برابر قتل عامهایی که در زندانهای ایران در جریان است حساسیت لازم را نشان نداده، و یا فعالیتهای ضد مجازات اعدام از حمایت چندانی برخوردار نشدهاند، البته مایه تأسف است. ولی اکنون که به یمن حرکت رژیم جمهوری اسلامی در کشاندن نمایش ضد انسانی اعدام به خیابانهای شهر، گرایشهای ضد اعدام تقویت شده است باید از آن استقبال کرد و به تقویت آن پرداخت.

نمایشهای خیابانی اعدام جمهوری اسلامی به شدت از سوی جامعه جهانی مورد انتقاد قرار گرفته است و به نظر میرسد که رژیم سعی دارد به تدریج از ادامه این سیاست دست بکشد. در طول یکی دو ماه گشته که از تشکیل لگام میگذرد این صحنهها دست کم در تهران رو به کاهش نهاده، و ممکن است این تقارن اتفاقی نباشد.  در عین حال، اعدامهای گروهی و قتل عامها در زندانها همچنان ادامه دارد و خبری که در صدر این نوشته آمد دقیقا آن را منعکس میکند. نگرانی آن است که با کاهش نسبی اعدامهای در ملأ عام، حساسیت جامعه مدنی نسبت به اعدام‌های پشت دیوارهای زندان کاهش یابد و رژیم بدون واهمه از واکنش جامعه مدنی هم‌چنان به قصابی خود ادامه دهد. در این شرایطـ جامعه مدنی و کارزارهایی مانند “لگام” باید نشان دهند که نسبت به اعدامها و قتل عامهایی که پشت درهای بسته در زندانهای جمهوری اسلامی میگذرد بیاعتنا نیستند و به همان شدت که خواهان برچیدن بساط دار در شوارع و میدانهای شهر بودهاند خواهان برچیدن آن در زندانها نیز هستند - و تا تحقق کامل آن از پا نخواهد نشست.

پانویس: این نوشته به دعوت ‎کنفرانس “حق حیات و مجازات مرگ” انجمن پژوهشگران ایران، ۲۸ و ۲۹ دی ماه ۱۳۹۲ کلن، تهیه شده است