میرمجلس و جامعه مندرس

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

من که دقیقا نمی دانم در دوره حافظ کی به کی بوده و اصولا چطوری شده که حافظ به این حال و روز افتاده و کلا مجلسی که در زمان حافظ بوده، شبیه همین مجلس شورای اسلامی ما بود، یا فرق می کرد. ولی این که “گدای شهر میر مجلس” شده احتمالا نشان می دهد که در آن دوره هم رفتارهای انقلابی سوابق زیادی داشته و بعید هم نیست که کمابیش مجلس شان هم شبیه مجلس ما بوده. حالا اولش گدا بودند، لابد بعدش هکتار هکتار زمین های ورامین را می گرفتند و داداششان هم مثل ستاره می درخشید و ماه مجلس می شد. اما این که “نگار” قرن هشتم با غمزه مسئله آموز صد “مدرس” می شد، نشان می دهد که اولا اعضای مدرسین آن موقع صد نفر بودند، و دوم اینکه “نگار” شان مسئله آموز آن مدرسین می شد. احتمالا این مدرسین آن دوره هنوز مندرس نشده بودند و شبیه “جامعه مندرسین حوزه علمیه قم” ما نبودند که نگارشان مسئله ساز باشد نه مسئله آموز. حالا یک روز این نگار با ساپورت مسئله ساز یا مسئله دار می شود، یک روز دیگر هم با شلوار لی و چکمه متبرج و زمانی دیگر هم با تماشای والیبال و تک خوانی در کنسرت موسیقی.

دیروز آقای رضا استادی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفته است: “مردم مجالسی را که در آن علیه مراجع تقلید سخن گفته می شود ترک کنند.“، خب! فرض کنید شما به یک مجلسی وارد می شوید، در آن مجلس هم پارتی است و بزن و بکوب، خدای ناکرده یکی از افراد وسط بگو و بخندش حرفی از سیاست می زند و طبیعتا اولین اتفاقی که می افتد همین است که در عرض اوچ ثانیه تمام اعضای مونث خاندان فلان مرجع تقلید را ملت می فرستند به زیارت امام رضا و یک به یک از آنان یاد می کنند. شما هم ناراحت می شوید و از آن مجلس خارج می شوید و وارد یک مجلس دیگر می شوید که تصادفا دادگاه است و در آن یکی دارد به دلیل اختلاس یا فساد مالی محاکمه می شود و معلوم می شود فلان مرجع تقلید که علاوه بر نوشتن کتب فقهی معامله شکر و لاستیک هم می کند، در جریان این اختلاس نه کمی بلکه خیلی دست داشته. شما هم که دوست ندارید به مراجع تقلید توهین شود می روید به فلان مجلس که کنسرت موسیقی است، می بینید یک مشت آدم بلیت به دست، کنسرت شان لغو شده و همه دارند به آیت الله مکارم شیرازی مرجع سابقا محترم تقلید دعا می کنند و گاهی در میانش الفاظی هم به کار می برند، برای چی؟ برای اینکه فتوا داده که موسیقی و تک خوانی زنان حرام است، فرض کنیم چهار تا فحش و بد و بیراه هم آنها می گویند و شما از مجلس شان بیرون می روید.

بعد هم می روید به تماشای والیبال می بینید یک عالمه خواهر و مادر منتظر هستند که مسابقه تمام شود و معترض که چرا ما را برای دیدن والیبال راه ندادند و دارند یکی یکی خواهر و مادر مراجع را به نیکی یاد می کنند. بعد که اعتراض می کنی که “بابا! مراجع تقلید اشتباه کردند، چرا به خواهر و مادرشان توهین می کنی؟” می بینی خواهر و مادر این مراجع هم همسر یا دختر بقیه مراجع هستند و خودشان هم از این خواهران بگیر و ببیند که در بریدن نفس خواهران اگر بیشتر از شوهرشان نقش نداشته باشند، کم از آنان ندارند. از آنجا می روی به اعتراض بیرون و وارد یک جمع حزب اللهی توپ طرفدار رهبری می شوی و می بینی دارند برادران امت ویزویز پشت سر مراجع حرف می زنند که این حضرت آقا مخالف مقام معظم رهبری است و پس و پیش طرف را مورد عنایات خاصه قرار می دهند. از آنجا هم می روی بیرون و برای اینکه در مجلسی نباشی که به مراجع تقلید اهانت نشود، سر به بیابان می گذاری که حداقل در بیابان کسی به مراجع تقلید بد و بیراه نگوید. می بینی چهار تا درویش وسط بیابان اطراق کرده اند و هو می کشند و نماز می خوانند. تا دو کلمه با درویش حرف می زنی فورا سیصد و هفتاد و هشت تا فحش آب کشیده و نکشیده به مراجع تقلید می دهند که اینها دراویش اهل حق را هم حرام گفته اند و مسجدشان را خراب کردند و زندگی شان را به باد دادند. آخر! آدم با درویش بی سروصدای عزلت جوی گوشه نشین هم دعوا می کند؟

بعد آقای استادی گفته “مردم مجالسی را که در آن علیه مراجع تقلید سخن گفته می شود ترک کنند.” اصلا شما به من یک مجلس نشان بده که در آن علیه مراجع تقلید کسی سخن نگوید. اصلا مگر مراجع یک تپه زندگی مردم را گلکاری نکرده باقی گذاشتند که مردم با احترام از آنها حرف بزنند؟ طرف می گفت پا روی دم من نگذار، مرد حسابی! این دم شما اینقدر دراز است، که ما پا هر جا بگذاریم روی دم شما می آید، تقصیر پای ما نیست، تقصیر دم شماست. این مراجع کله شان را تا گردن فرو کردند توی زندگی مردم و از پاچه شلوار تا موسیقی و والیبال و قلیان و نوشیدنی و پوشیدنی مردم را دخالت می کنند، ملت هم چکار می توانند بکنند، جز اینکه در همین مجالس شان چهار تا جوک بگویند یا چهار تا متلک، البته خوب است که علاقمندان به این مراجع از مجلس بروند بیرون، حداقل دو ساعت بی سرخر نفس بکشیم.

 

وعده های الهی و دروغ های نامتناهی

یکی از وعده های الهی این است که “ظالم سرانجام به عقوبت اعمالش می رسد.” ما هم هی نگاه می کنیم می بینیم هی طرف ظلم می کند، هی پدر ملت در می آید و آخرش ملت به عقوبت کارهای نکرده می رسند و ظالم هی گردن کلفت تر می شود. یکی دیگر از وعده های الهی این است که “بعد از هر سختی آسانی است.” ملت هم سختی جنگ را تحمل می کنند، بعدش سختی گرانی می رسد، سختی گرانی را تحمل می کنند، بعدش سختی اعتیاد و فساد و کابینه دزدان می رسد، این را تحمل می کنند، محاصره اقتصادی می رسد، این را تحمل می کنند، بر سر تقلب انتخاباتی هزار هزار مردم را می اندازند زندان، هی طرف دعای خلاصی از زندان می خواند، دوره زندانش طولانی تر می شود. طرف جلوی چشم مردم ده سال دروغ می گوید، خداوند هم وعده داده که سرانجام “اسرار آشکار می شود” بعد می بینی ده تا دروغ جدید برای ملت می سازند، گنده تر از دروغ قبلی.

خداوند گفته که “آیا نادانان با دانایان برابرند؟” و یک جوری هم گفته که خداوند ارزش خردمندان و دانایان را محفوظ می دارد، بعد هر سال ضریب هوشی حاکمان ده درجه پائین تر می آید. یعنی این خداوند یک وعده نداده که ما نتیجه اش را دیده باشم، شاید در فرانسه یا ژاپن یا انگلیس یا بورکینافاسو وعده های خداوند عملی شده باشد، ولی ما در ایران چیزی ندیدیم، وگرنه بقول آقای مصباح که دو روز قبل گفته “برخی در ایران وعده های الهی را دروغ می دانند.” ما که مرض نداریم، اتفاقا ما عاشق وعده های خدا هستیم، تا حالا که چیزی اش درست در نیامده، نه که ما بگوئیم دروغ است، استغفرالله، اصلا، من مطمئنم خداوند به مصباح یزدی هر چه وعده داده حالا خدا هم به آن وعده عمل نکرده باشد، رهبری عمل کرده، ولی ما از وعده های خداوند چیزی ندیدیم.