فردا روز انتخابات امریکاست. من هم، مثل ۸۵ در صد مردم خاورمیانه، در یک انتخاب مجازی به باراک اوباما رای خواهم داد. دوست ندارم میت رومنی رئیس جمهور کشوری شود که بیشترین ذخائر نظامی دنیا را کنترل می کند. نمی خواهم رومنی انتخاب شود چون او فکر می کند که کسانی خوبست در خاورمیانه حاکم باشند که به امریکا نزدیک ترند و قبول ندارد که کسانی که با ملت خود نزدیک ترند ممکن است حتی منافع امریکا را هم، در منطقه، بهتر پاس بدارند. رومنی حس می کند می توان با تقویت بنیه نظامی امریکا از حکومت هایی که با امریکا نزدیک ترند، - حتی وقتی ملت هایشان با آن ها مخالف اند - دفاع کرد. با رومنی مخالفم چون این باور او حکومت ها را از تکیه بر ملت هاشان دور می کند و به تکیه بر قدرت نظامی و امنیتی امریکا مطمئن و این می تواند آغاز فاجعه باشد. ایران ما در انقلاب بهمن با گوشت و پوست خود زیانباری این سیاست را احساس کرد و تا سال ها بعد نیز از وجود بارقه های این باور در ذهن برخی کنشگران سیاسی صدمه دید.
همه میدانیم که بخشی از اپوزیسیون رادیکال ایرانی با محافلی نزدیک ترین رابطه را دارند که نامزد مطلوبشان میت رومنی است.
اما این تنها اولین دلیل رای دادن من به اوباماست. این اولین بار در تاریخ امریکاست که انتخابات امریکا به بارزترین عرصه نبرد طبقات اجتماعی تبدیل شده است. اوباما در میان تمام گروه های فرودست امریکا، با هر معیاری، از حمایتی قوی تر برخوردار است. در میان زنان، جوانان، رنگین پوست ها، کارگران و خرده پاهای شهری، روشنفکران، اقلیت های مذهبی (حتی در میان یهودیان)، میزان حمایت از اوباما، همه جا بیشتر از رومنی است. و صاحبان سرمایه های بزرگ مالی، گروه های طبقه بالا و مرفه تر، گروه های فشار و لابی خارجی، مثل حامیان دولت اسرائیل یا عرب های نفتی، دلالان اسلحه، محافلی که جنبش ضد تخریب محیط زیست و گرمایش زمین را توطئه ضد سرمایه داری می دادند، متعصبین مذهبی و گرایش های ضد لیبرال همه، از رومنی حمایت می کنند. دوست ندارم او رئیس جمهور امریکا شود. چون به نظر می رسد احساس ملتی تحقیر شده وستم کشیده را نمی فهمد آنها را شایسته داشتن کشوری برای خود نمی بیند.
صف آرایی - از نظر مبانی ارزشی عدالت خواهانه - بسیار شفاف و بی خدشه است و کمک می کند که هرکس که برای این ارزش ها اهمیت قائل است به راحتی بتواند تصمیم بگیرد از کدام طرف حمایت کند و با کدام طرف موافقت نکند.
سومین دلیل: استراتژی سیاسی. کسانی هستند که در زمینه ارزش ها با من همسو و هم فکر هستند ولی می گویند امیدی ندارند که نظام حاکم بر ایلات متحده پاسدار واقعی ارزش هایی باشد که او پاس می دارد. می گویند اوباما اگر هم بخواهد نمی گذارند با این روش ها کاری از پیش ببرد. از دید آنان نظام سرمایه داری نیاز به تحولاتی دارد که از آنچه اوباما پیش می برد بسیار رادیکال تر است. آنها به جریان اشغال وال استریت اشاره می کنند و به این که بخش بزرگی از حامیان این جنبش بر این عقیده اند که رای دادن به اوباما گرهی را باز نمی کند.
پاسخ من این است که اولا وزن نیروهای راست و محافظه کاری که ستم اجتماعی را گسترش می دهند، بس بیشتر از آن است که بتوان بخش خیلی بزرگی از موقعیت ها را پس گرفت. اگر اوباما یا نیروهای صاحب نفوذ اصلی در امریکا چند درجه بیش از این به چپ بگرایند، بعید نیست چند برابر بیشتر حمایت اجتماعی را از دست بدهند. به نظر من می توان با اوباما در زمینه چالش های اجتماعی بحث داشت که کم پیش رفته است یا به حد کافی شتاب نداشته اما قطعا نمی توان گفت اگر رویکرد کسانی که در جامعه امریکایی رایی نه چندان جدی دارند توسط اوباما پذیرفته شود، پیروزی بر محافظه کاران را تسهیل می کند. هر استراتژی سیاسی اگر برای پیروزی در انتخابات طراحی شود باید بتواند مطالبات گروه های میانی و پائینی جامعه امریکا را با هم همسو و یگانه کند. در غیر این حالت، یکی شدن قشرهای بالایی و آن ها که امید به پیوستن به طبقه بالاست، راه را برای انتخاب محافظه کاران خواهد گشود. در وضع فعلی رای ندادن به اوباما بهره ی بیشتری برای جبهه محافظه کاران خواهد داشت.
دوست دارم روز چهار شنبه وقتی از خواب بر میخیزم، خبر پیروزی اوباما لبخندی بر گونه های همه اصلاح طلبان ایران و همه مردم زجر کشیده ی خاورمیانه گذاشته باشد. اگر چنین شود، آنگاه با اطمینان باید گفت که دورانی بسیار حساس و سرنوشت ساز برای میهن ما ایران هم آغاز خواهد شد.
تاثیر انتخابات ایران بر امریکا و تاثیر انتخابات امریکا بر ایران خیلی بیش از آنست که برخی تصور می کنند. میزان این تاثیرات اما این بار تنها با ۱۹۸۰ و زمانی قابل مقایسه است که انتخاب بین ریگان و کارتر بود. انتخاباتی که تاثیر ایران در آن تعیین کننده بود و تاثیر آن بر سرنوشت جهان معاصر تعیین کننده شد.
تا این جا می توان گفت خوشبختانه همه نقشه های اسرائیلی و نفتی برای به آتش کشیدن منطقه و یا حمله به ایران با هدف تاثیر گذاری بر نتایج انتخابات امریکا شکست خورد و بر خلاف انتخابات ۱۹۸۰، جنگ طلبان موفق نشدند چنان اوضاع را بگردانند که وضع به سود تندروها به هم بخورد.
به یاد آوریم وضع جهان و ایران را در مقطع انتخابات ریگان-کارتر. وضعی که در آن ما ایرانیان فریاد زدیم که فرقی نمی کند کارتر باشد یا ریگان، هر دو “امپریالیسم امریکا” هستند و یکی با پنبه سر می برد و دیگری با چاقو.
و باز به یاد آوریم صحبت های آقایان حسین شریعتمداری و ابراهیم اصغرزاده را که چند شب پیش از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. آقای شریعتمداری همان حرف های اول انقلاب مردم ایران را می زد و می گفت بین اوباما و رومنی از نظر منافع ایران فرقی نیست. صدایی که وقتی به میان مردم ایران میرود - درست مثل هرجای دیگری در خاورمیانه - با ۸۵ درصدی روبرو می شود که او خواهند گفت چرا می خواهی رومنی به پیروزی برسد؟
خوشحالم از این تحول عمیقی که در خاورمیانه - و شفاف تر از آن در ذهن ما ایرانیان - در مسایل بین المللی پدید آمده است. امروز که روی دکه روزنامه فروشی های تهران می گردی کمتر می بینی تیترهایی را که نگاه حسین شریعتمداری را بازتاب دهد و این تازه میز روزنامه فروشی هاییست که همه به نوعی مجوز از حکومت دارند.
سی سال پیش شعار ایرانیان کمک کرد که ریگان بر کارتر پیروز شود و ریگان کمک کرد که تعرض سرمایه مالی و نظامی بر همه شئون جامعه امریکایی و جهان معاصر به ثمر برسد و جهان تا ۳ دهه بعد از نتایج همان انتخابات تاثیر داشت. اکنون اعتقاد ندارم که اگر رومنی انتخاب شود باز جهان تا ۳ دهه دیگر سرگردان خواهد ماند. نه. فقط امریکا تا دو سه دهه دیگر از تحولی که نیازمند آنست عقب خواهد ماند. ۲۴ ساعت به راما مانده است. هنوز شب آبستن است تا چه زاید سحر. اما من شرط کرده ام که امریکا پس نخواهد رفت. انگار همان ۹ ساعت به راماست. اما دیگر فقط سروان دس نیست که می داند ناتورام کیست و کجا می رود.