عدم مشروعیت بین‌المللی

ارشاد علیجانی
ارشاد علیجانی

» معضل سیاست خارجی ایران

هنوز از زمانی که علی اکبر صالحی بر صندلی وزارت امور خارجه نشسته، سه ماه نگذشته اما چون سکان کشتی وزارت امور خارجه در دستان اوست هدف خوبی برای فرود آمدن تیغ انتقادات از سیاست خارجی نه چندان قدرتمند این روزهای ایران است.

پرویز سروری، عضو کمیسیون امنیت‌ملی و سیاست خارجی مجلس چند روز پیش در این‌باره گفت: “دیپلماسی ما نتوانسته با سرعت، به تحولات منطقه از خود واکنش نشان دهد و از تحولات عقب است. ایران باید فعال ترین دیپلماسی را بکار برد و نمی​تواند صرفا به دیپلماسی رسمی اکتفا کند.” او با طرح این سئوال که آیا دیپلماسی تهران به میزان کافی فعال، اثر گذار و موقعیت شناس است؟، ادامه داد: “دیپلماسی رسمی ایران از تحولات عقب است و قدرت رصد تحولات را به شکل جدی ندارد.”

عسگر جلالیان نماینده چند شهر کوچک جنوبی ایران در استان بوشهر نیز در مجلس گفت: “دیپلماسی ما در این حوزه آنچنان ضعیف است که حتی ماهیگیران بحرینی و اماراتی هم حق ماهیگیران ما را می‌خورند.” و کاظم جلالی سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نیز نقدهایی را به دستگاه سیاست خارجی ایران وارد کرد.

به نظر می‌رسد جدا از آنکه چه کسی بر مسند وزارت خارجه نشسته باشد یا موازی‌کاری در عرصه سیاست خارجی صورت بگیرد یا نه، فراتر از آنکه تصمیم های اساسی در سیاست خارجی در جاهایی خارج از وزارت امورخارجه اتخاذ می‌شود، جدا از آنکه ایران در مورد تحولات جهانی و منطقه‌ای مانند تحولات اخیر جهان عرب، به یک ناظر شگفت‌زده بدل شده، جدا از آنکه نیروهای غیرمتخصص و اکثرا نظامی وزارت خارجه ایران را درنوردیده‌ و کسانی به پست‌های دیپلماتیک رسیده باشند که تنها هزینه‌زایی می‌کنند-ـ اشخاصی همانند حمید بقایی و اظهارات او پیرامون کشتار ارامنه و ترکیه و…-ـ عرصه سیاست خارجی ایران در چند سال اخیر دچار مشکلی است که حل آن به کارهای ساختاری فراوان در اساس سیاست خارجی جمهوری اسلامی و سال‌‍‌ها تلاش نیاز دارد. مشکل اساسی این است که جمهوری اسلامی “مشروعیت” و “قدرت همراه سازی” دیگر کشورهای جهان و حتی منطقه و ایجاد “جریان سازی” بین‌المللی یا منطقه‌ای خود را  بیشتر از گذشته از دست داده است.

شاید کمتر کسی در دنیا به این اصل شک کند که حضور هر کشوری در عرصه بین‌المللی و دخالت در امور جهانی به نوعی “مشروعیت” و قدرت “همراه ساختن دیگر کشورها” و “توانایی جریان سازی” منطقه‌ای یا جهانی برای نیل به نیات خود نیاز دارد. در همین رابطه است که زبیگنیو برژینسکی در کتاب “انتخاب بین رهبری یا سلطه بر جهان”1 به دولتمردان امریکا و روسای جمهور آینده این کشور توصیه می‌کند به جای آنکه به دنبال سلطه بر جهان باشند به دنبال رهبری جمعی آن باشند چرا که حتی امریکا، تنها ابرقدرت حاضر جهان نیز دیگر توانایی پیش بردن روندهای جهانی را به تنهایی ندارد و مجبور است هم به‌خاطر صرفه‌جویی در صرف منابع - دولت فدرال امریکا چیزی حدود 14277 میلیارد دلار بدهکار است- و هم به خاطر مشروعیت بخشی به تحرکات خود در عرصه بین‌المللی، ائتلافی از کشورهای مختلف را در قالب ناتو و یا سازمان ملل با خود همراه سازد.- نمونه این رفتار امریکا را در حمله نیروهای ائتلاف و سیاست‌های نوین باراک اوباما، رییس جمهوری امریکا در وجهه دوباره بخشیدن به واشنگتن شاهد هستیم.-

حال امکان دارد این “مشروعیت” و “قدرت همراه سازی دیگر کشورها” بر پایه قدرت نظامی- اقتصادی باشد که مثال آن را در دخالت‌های ایالات متحده امریکا، در روندهای جهانی پس از جنگ جهانی دوم بارها و بارها در عراق افغانستان، ویتنام، کامبوج و… شاهد بوده و هستیم و یا اینکه مشروعیت، بر پایه نوعی اعتقاد و مرام ایدئولوژیک صورت بسته که می‌توان نماد آن را شوروی سابق دانست. ذکر این نکته اساسی است که به نظر می‌رسد دوران این گونه مشروعیت‌ها در دنیا سرآمده و تنها نمونه نیم‌بند باقی مانده آن را می توان در نوع ارتباط بین چین و کره شمالی یافت[در کره شمالی به چین “برادر بزرگتر” گفته می شود].-

اما گونه‌ای دیگر از مشروعیت و قدرت همراه‌سازی نیز در عرصه بین‌المللی در جهان وجود دارد و یا بهتر است گفته شود تقریبا پس از فروپاشی دیوار برلین، کم‌کم متولد شد ـ-درصحنه عمل و نه علم سیاست- که بیشتر بر پایه هنر دقیق تنظیم رابطه و سیاست گذاری‌های ظریف دیپلماتیک، استفاده از نقاط قوت هرچند محدود اقتصادی و فرهنگی و نقاط ضعف کشورهای مقابل شکل می‌گیرد. نکته اساسی در کسب این‌گونه مشروعیت در این است که کشو‌رها دربرقراری چنین رابطه‌ای به دنبال بازی “برد-برد” و جلوگیری از بالاگرفتن هرگونه تنش با کشورهای دیگر، بخصوص همسایه‌ها و کشورهای منطقه خود هستند و به این سیاق، هر روزه به مشروعیت و قدرت همراه‌سازی-جریان‌سازی خود برای دخالت در عرصه‌های منطقه‌ای و سپس بین‌المللی اضافه می‌کنند. بهترین نمونه و ملموس‌ترین سمبل آن برای ایرانیان در حال حاضر کشور ترکیه است.

آنکارا موفق شده در چند سال اخیر با ساختار سیاست خارجی‌ای، که داوود اغلو وزیر امورخارجه این کشور را معمار آن می‌دانند، و با اتکا به سیاستی که نام آن را سیاست “تنش صفر” گذاشته‌اند و با استفاده از توانایی های  بالقوه خود به عنوان پل جهان غرب و جهان اسلام به یک قدرت منطقه‌ای بدل شوند که دیگر این روزها قادرند خود را در بازی بزرگان وارد کنند. دعوای اعراب و اسراییل، پرونده هسته ای ایران و معضل اخیر در لیبی،و تاثیرگذاری بیش از پیش در ناتو از این جمله هستند.

ترکیه از سویی عضو ناتو و از سویی دیگر مورد اعتماد مقامات مختلف کشورهای جهان بخصوص کشورهای اسلامی است و این اعتماد و البته وابستگی تا آنجا بالا گرفته که مقامات جمهوری اسلامی بخصوص محمود احمدی‌نژاد بارها عنوان کرده‌اند خواستار وارد شدن ترکیه به مذاکرات ایران و غرب پیرامون برنامه هسته‌ای تهران هستند.

 از سوی دیگر ترکیه به میانجی بین نیروهای سیاسی مختلف در لبنان و دیگر کشورهای عرب بدل شده و در تحولات این روزهای جهان عرب، پایتختی که هر کشوری در منطقه سعی می‌کند آن را با سیاست‌های خود برای تاثیر گذاری همراه سازد، آنکارا است. نشانه آن تماس‌های مختلف و دیدارهای اخیر مقامات جمهوری اسلامی و عربستان و بحرین و… با مقامات آنکارا با موضوع تحولات منطقه بوده است.

داووداغلو خود در یادداشتی در نشریه فارین‌پالیسی با تاکید بر آنکه توانایی ترکیه در جریان سازی و دخالت در عرصه بین‌المللی به خاطر دمکراسی و ثبات سیاسی داخلی است به نقش استراتژیک این کشور اشاره و تاکید می‌کند این کشور سه اصل اساسی در سیاست خارجی دارد: اول از همه سیاست “همگرایی” به جای “بحران محوری”، دیگری سیاست “بحران صفر”  و اصل سوم نیز “حرکت فعالانه” به سوی صلح پیش از آنکه بحران متولد شود.2

حال با توجه به این پیش فرض‌ها می‌توان کمی راحت‌تر مشکل اساسی و ریشه‌ای سیاست خارجی جمهوری اسلامی را در سال‌های اخیر بررسی کرد.می‌توان با کمی اغماض گفت: تهران در حال حاضر هیچ کدام از سه فاکتور لازم برای جریان سازی و مشروعیت را در عرصه بین‌المللی و منطقه‌ای ندارد.

تهران همانند ایالات متحده امریکا یک قدرت فائقه نظامی نیست، هرچند که قدرت نظامی ایران در منطقه خاورمیانه مثال‌زدنی است و هر چند جوانان این مرز و بوم ثابت کرده‌اند هرگاه میهن در خطر باشد با جان خود از آن حفاظت می‌کنند(واین البته امر است که بنا بدلایل سیاسی داخلی رو به کاهش بوده است) اما این برای ایجاد یک چتر امنیتی که کشورها با توسل به آن و یا حتی از هراس آن به ایده‌های استراتژیک تهران توجه و پایبندی نشان دهند کافی نیست. رقبای منطقه نیز با توسل به خریدهای کلان نظامی و یا قراردادن پایگاه در اختیار ایالات متحده امریکا در چتر امنیتی امریکا قرار گرفته‌ و این توان را از تهران سلب کرده‌اند که با توسل به برتری نظامی، توانایی پیش بردن اهداف منطقه‌ای خود را داشته باشد. امریکا هم اکنون تقریبا در تمامی کشورهای همسایه آبی و خاکی ایران پایگاه نظامی دارد.

کسب مشروعیت و قدرت جریان سازی “ائدیولوژیک” به نظر می‌رسد تنها دارویی است که تهران توانایی ساخت آن را در این سال‌ها برای درمان دستگاه سیاست خارجی مریض احوال خود فراگرفته و از زمان به قدرت رسیدن محمود احمدی‌نژاد تولید این نوشدارو را افزایش داده است؛- در زمان دولت اصلاحات اقدامات مهم و اساسی در حل این موضوع برداشته شده بود که کم کم درحال میوه دادن بود.-با نگاهی به کشورهایی که رابطه نزدیکی در این سال‌ها با تهران برقرار کرده‌اند به راحتی می‌توان بر این ایده صحه گذاشت.

تهران سعی کرده با استفاده از “پز” ضد امپریالیستی با کشورهای امریکای جنوبی که همچنان جریان‌های چپ قدرتمندی دارند همراه شود. در این زمینه می‌توان به نام کشورهایی همچون ونزوئلا، بولیوی و کوبا اشاره کرد. البته تهران همواره مجبور بوده در همین رابطه‌های ایدئولوژیک نیز حسابی از جیب خرج کند که کمک‌های مالی و سرمایه گذاری‌های هنگفت دراین کشورها، ساخت شهرک‌های مسکونی و بستن قراردادهای تجاری با سود فراوان برای طرف مقابل و… چاشنی همیشگی این اتحادها بوده که به علت نداشتن عمق استراتژیک کافی و عدم آمادگی این کشورها برای همراهی با تهران و اساسا سبک وزنی آنها در عرصه بین الملل، هیچ‌گاه برای تهران منفعت چندانی در منازعات بین‌المللی و منطقه‌ای نداشته است.

دیگر متحد همیشگی تهران که در 6 سال اخیر داستان‌های فراوانی نیز از همکاری استراتژیک آنها در سرکوب جنبش‌های مردمی در ایران و سوریه به گوش می‌رسد حزب‌الله لبنان است. اساسا نوع رابطه تهران و حزب‌الله لبنان از نوع  “برادر بزرگتری” است. -البته نباید منافع اقتصادی حزب‌الله لبنان و منافع ژئوپلتیک تهران در این رابطه را فراموش کرد-

حتی تهران سعی در شیعی سازی نوار غزه دارد تا به “برادر بزرگتر” این منطقه نیز در کنار جنوب لبنان بدل شود.

خبرگزاری فرانسه چند روز پیش در گزارشی به روند تغییر مذهب شماری از افراد سنی مذهب در نوار غزه و شیعه شدن آنها پرداخت و با اعلام ساخت اولین “حسینیه” در این منطقه نوشت: “در سال‌های اخیر گروهی از مردم فلسطین در نوار غزه تغییر مذهب داده و شیعه شده‌اند. این گروه از مردم فلسطین که شیعه شده‌اند خود را امتداد حضور ایران در منطقه می دانند.”

در این میان شاید بتوان از سوریه و ترکیه به عنوان تنها کشورهایی نام برد که وارد یک بازی برد ـ-برد با جمهوری اسلامی شده‌اند.-لازم به ذکر است لزوما این بازی برد-ـ برد به معنای منطبق بودن این اتحادها با منافع ملی ایران نبوده و بیشتر در راستای تحکیم نظام در ایران و سوریه و منافع اقتصادی فراوان و ثبات در منطقه برای ترکیه بوده و تهران نیز از حمایت های گاه‌گاه آنها در تقابل با اسراییل یا حمایت در برنامه هسته‌ای خود بهره برده است.-

اکنون می‌توان با این استدلال، حال و روز “شیر بی‌یال و دم و اشکم” سیاست خارجی جمهوری اسلامی را بهتر مورد تحلیل قرار داد.

به نظر میرسد با اتکا به این استدلال به معضلات امروز سیاست خارجی ایران در مورد پرونده هسته ای، ضعف در مقابل حملات کلامی و دیپلماتیک کشورهای عربی حوزه خلیج فارس بیشتر پی‌برد و حتی برخی رفتارهای دولت  احمدی‌نژاد را در تلاش و اراده عجیب  برای شروع رابطه با قاهره-حتی در زمان حسنی مبارک،- دعوت از شاه اردن، کمک های مالی  گسترده به کشورهای آسیای شرقی و افریقایی برای ایجاد چند کشور متحد خود بیشتر درک کرد.

تهران  قدرت تاثیر‌گذاری و جریان‌سازی خود را از دست داده است که متاسفانه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به راحتی و بی‌پرواتر از همیشه ادعاهای خود را پیرامون جزایر سه‌گانه ایران مطرح می کنند. حتی در مجلس  مشورتی کویت جدیدا ادعاهایی درمورد اهواز نیز به گوش می‌رسد و تهران به علت نداشتن ابزار مناسب و اهرم فشار نمی‌تواند پاسخ و واکنشی مناسب نسبت به این موج روز افزون حملات  نشان دهد.حتی تهران مجبور می شود برای راضی کردن آلمان به پرداخت پول نفت صادراتی خود به هند با این کشور وارد “گروکشی” شود و آزادی دو خبرنگار آلمانی را به همکاری بانکی این کشور منوط کند که آن هم پس از چند روز با فشارهای واشنگتن مختومه شد.

تهران توانایی وادار کردن روسیه و چین برای تایید نام تهران برای ورود به “شورای همکاری شانگهای” را نیز از دست داده و در هربار رای‌گیری، ایران برای عضویت کامل رای نیاورده و تهران سال‌ها است تنها به عنوان یک عضو ناظر در این شورای همکاری منطقه ای درجا می‌زند.

شاید تنها عمق استراتژیکی که تهران تصور می‌کند از آن می‌تواند به عنوان برگی بر سر آن با غرب معامله کند، پرونده هسته‌ای است. تهران سعی دارد منتهی‌علیه امتیاز ممکن را از معامله سر این موضوع به دست آورد.

دکتر کیهان برزگر، از پژوهشگران دانشگاه هاروارد و معاون امور بین‌الملل مرکز مطالعات خاورمیانه در مصاحبه ای با روزنامه شرق دراین رابطه گفته بود: “برنامه هسته‌ای تهران به ایران  ارزش استراتژیک می‌دهد که امریکایی‌ها آن را بپذیرند. برنامه هسته‌ای ایران موضوعی است که اتفاقاً ایران و امریکا را وارد یک خط می‌کند یعنی هر دو طرف به نوعی به جایی می‌رسند که یا باید جنگ کنند یا تعامل کنند.” و در ادامه تاکید کرده بود: “به علت برنامه هسته‌ای تعامل تهران واشنگتن به وجود می‌آید، چون موضوعی مهم و استراتژیک است. داشتن کارت استراتژیک غنی‌سازی در داخل ایران چیزی است که امریکا به آن نیاز دارد و به خاطر آن با ما گفت‌وگو می‌کند. ببینید آنها برای اولین بار برای مذاکره بر سر این مساله حاضر شدند به صورت برابر با ما مذاکره کنند. چنین چیزی به اصطلاح در دیکشنری امریکایی‌ها وجود ندارد که بنشینند با یک قدرت منطقه‌ای که مخالف آنها هم هست در مورد موضوعات مختلف جهانی گفت‌وگو کنند. اتفاقاً کارت برنده ایران همان است که اگر ایران بتواند آن را مدیریت کند، می‌تواند وارد گفت‌وگوی استراتژیک با امریکا شود.”3

این بدان معنا است که تهران به علت کمبود قدرت برای به دست آوردن متحدین قوی منطقه‌ای و بین‌المللی، تنها متحد خود را برنامه هسته‌ای خود می‌بیند و تلاش دارد با استفاده از این اهرم فشار کشورهای دنیا را وادار کند تا به حرف‌هایش گوش دهند، با آن همراه شوند و به آن امتیاز دهند. علت پافشاری تهران در مذاکرات بر این عبارت که گفتگوهای تهران و غرب تنها منحصر به برنامه هسته‌ای نخواهد بود و “موضوعات جهانی” نیز شامل گفتگوها است درست به همین علت است.

در همین راستا است که افرادی همچون “هیلاری مان لورت” عضو سابق شورای روابط خارجی امریکا و “فلینت مان لورت” رییس میز ایران “بنیاد نیوامریکا” وعضو سابق شورای روابط خارجی ایالات متحده امریکا معتقدند، برای مذاکره راحت‌تر با ایران باید بر خلاف شیوه اتخاذ شده جهانی برای اعمال فشار و تحریم، تهران را در بازی‌های جهانی وارد کرد، واشنگتن باید مستقیم با تهران مذاکره کند تا تهران خود را به عنوان یک عضو موثر جهانی که برگ‌های دیگری غیر از برنامه هسته‌ای خود برای مذاکره و معامله با غرب در دست دارد بشناسد و غرب اصطلاحا دست به معامله بزرگ با تهران بزند.4

متاسفانه تهران در این 6 سال اخیر قدم در راهی گذاشته که تنها قدرت چانه ‌زنی اش را پیرامون برنامه هسته‌ای می‌یابد و سعی دارد با تبادل امتیاز حول آن، به خود قدرت و اعتبار جهانی ببخشد که همانند اقتصادهای تک‌محصولی ریسک بزرگی است و می‌تواند تهران را در تله‌ای که خود برای کشورهای غربی طراحی کرده گرفتار کند.

 

پی نوشت:

1(انتشارات صمدیه، ترجمه: لطف الله میثمی /1384)

2(foreign policy: Turkey’s Zero-Problems Foreign Policy| BY AHMET DAVUTOGLU | MAY 20, 2010)

3 - لینک

4 نمونه ای از آرای هیلاری و فلینت لورت در این مورد، لینک اول و لینک دوم