اسلامی که دروغگویی را ترویج می کند

نویسنده
سها سیفی

عباس عبدی در “آینده” می نویسد که خواننده متنی در یک روزنامه محافظه کار بوده که لازم دیده مطلبی در ‏حاشیه آن بنویسد. در فرازی از این مطلب که به شکل گرایی به عنوان یکی از آفات دینی پرداخته، آمده است:‏

مسأله نویسنده محترم این است که چرا رییس دولت از محدودیت ماهواره در ایران با افتخار دفاع نکرده است؟ اما ‏ابتدا باید پرسید که وضعیت ماهواره در ایران چگونه است، یا آزاد است یا غیر قانونی! اگر آزاد است، چرا رییس ‏دولت باید از ممنوعیت وجود نداشته آن، آن هم با افتخار دفاع کند؟ و اگر ممنوع است، پرسش بنیادی و مهم این ‏است که چرا چیزی را که در کشور ممنوع است، برخلاف واقع آزاد معرفی کرده‌اند؟ ‏

استدلال نویسنده در نقد سخنان مذکور از یکی از دو حالت خارج نیست، یا دیگران را ترغیب به دروغگویی ‏می‌کند، یا در برابر دروغگویی رخ داده، از حیث دروغ بودن مطلب بیان شده سکوت کرده است. و منتقدی که در ‏برابر بیان دروغ چنین موضعی داشته باشد، هیچگاه نمی‌تواند خود را در برابر اخلاق جامعه مسئول معرفی کند. ‏زیرا دروغ گناه کبیره است. اسلامی که دروغ را ترویج کند یا در برابر آن سکوت کند، و فقط به ظاهر، آن هم به ‏صورت گزینشی و افراطی اکتفا کند، نتیجه‌ای بهتر از آنچه که می‌بینیم نخواهد داشت. ‏


‎ ‎لزوم انگیزش ملی در عرصه کنش سیاسی‎ ‎

دکتر احمد پورنجاتی در “دلتا” منتشر کننده مصاحبه اخیر خود با سایت تابناک است که در بخشی از آن و درباره ‏پدیده بی تفاوتی سیاسی حال حاضر در جامعه ایرانی، چنین می خوانیم:‏

وقتی اختلال در سیستم کنش و فیدبک یا بازخورد جامعه پدید می‌آید، احساس می‌شود نوعی “بی‌حسی” یا ‏‏”بی‌تحرکی” در ارگانیسم هست. بنابر برخی نشانه‌ها، تحرکات به ظاهر سیاسی از سوی مردم که عمدتا جنبه ‏‏”آیینی” پیدا کرده، به طور واقعی دچار نوعی بی‌تفاوتی سیاسی است.بی‌تفاوتی سیاسی، نقطه آغازین چرخه ‏انحطاط در جامعه است و حتی می‌توان گفت، انفعال، مقدمه تلقی “این‌همانی” در سرنوشت سیاسی و ترجیح بیگانه ‏بر خودی است.‏

برای پیشگیری جامعه از ورود به آستانه بی‌تفاوتی، استفاده از فرصت‌های استثنایی و طلایی انگیزش، بسیار مهم ‏است؛ مثلا همین دوم خرداد ۷۶، یک فرصت طلایی بود. ما از دوم خرداد ۷۶، ‌صرف‌نظر از همه جناح‌بندی‌های ‏و گرایش‌های سیاسی و صرفا از دید “ملی” با یک موهبت تاریخی روبه‌رو شدیم و آن ظهور یک انگیزش ملی در ‏عرصه کنش سیاسی بود، اما باید ببینیم چقدر از آن استفاده شد.‏


‎ ‎این همه وقار برای مجمع روحانیون‎ ‎

محمد علی ابطحی در “وب نوشته ها” از برگزاری کنگره حزب اسلامی جوانان خبر می دهد اما در نقدی به این ‏کنگره می نویسد:‏

در کنگره حزب، جوانان می بایست از مسائل جوانان بیشتر می گفتند و از نامزدی افراد جوان برای کاندیداتوری ‏حمایت بیشتری می کردند. فضای جلسه می بایست جوانانه تر باشد. خیلی خشک و رسمی بود. اگر مجمع ‏روحانیون مبارز جلسه داشت، این همه وقار خوب بود ولی اینکه حزب جوانان این همه وقار داشته باشد و همه ـ ‏حتی دبیر کل آن ـ این همه رسمی حرف زدند و کسی دستی نزد و شعری نخواند و موزیکی نشنید، خیلی جوانی ‏نبود و معنایش عدم نمایندگی حزب از واقعیت نسل جوان کشور می وانست تلقی شود؛ اما این به معنای عدم تقدیر ‏از تلاش این جوانان در فضای یخ زده سیاسی کشور نیست. دستشان درد نکند که هنوز انگیزه ی سیاسی دارند و ‏حزب تشکیل داده اند. وب سایت نواندیش را هم راه اندازی کرده اند. خدا قوت.‏


‎ ‎مرگ در برابر مرگ‎ ‎

مرتضی کریمی در وبلاگ شخصی محمد جواد کاشی یعنی “زاویه دید” مطلبی در حاشیه نوشته ای از حسن ‏ریاضی منتشر کرده که در بخشی از آن و با اشاره تلویحی به ماجرای ترور بوتو می نویسد:‏

ترورشونده (اندیشه ترور شونده) نه تنها با ایجاد هژمونی فرهنگی و اقتصادی، هویت، شخصیت و فرهنگ ‏‏(گذشته) ترورکننده را از بین برده است، بلکه هرگونه امید و آرزو برای آنکه ترورگر بتواند به “خویشتن»” خود ‏بازگردد، یا اساسا خویشتنی از برای خود داشته باشد (آینده) را محو و “سر”نگون کرده است. ‏

این است که می گویم؛ ترورشونده یعنی دموکراسی (اندیشه ترورشونده) پیش از ترورگر یعنی فوندامنتالیسم ‏‏(اندیشه ترورگر) دست به قتل زده و تمامی هستی و حتی آینده ترورکننده (هویت و فرهنگ او را) را نابود کرده ‏است. و تنها چیزی که برای ترورگر باقی گذاشته یک “جسم” بی روح، افسرده، کنترل شده، و بی فایده است، که ‏در خاک آن سربازان دشمن با پیشرفته رین تجهیزات رژه می روند و بر آسمان آن هواپیماهای اشغالگران در ‏پروازند. و ترورگر به ناگزیر تنها چیزی که در اختیار دارد؛ یعنی “جسم مرده”اش را بر می دارد و بر ترورگر ‏می کوبد؛ مرگ در برابر مرگ!‏

‏/‏

‎ ‎دختر، حالا چه وقت خواب است؟!‏‎ ‎

‏”منیرو روانی پور” زادروز استاد بهرام بیضایی را چنین گرامی داشته:‏

سالها پیش اوائل دهه شصت یک روز ساعت دو بعد ازظهر به بهرام بیضایی زنگ زدم. یادم می آید که گفتم: ‏خواب که نبودید آقای بیضایی؟ گفت دختر چه وقت خواب است. گفت آنقدر کار دارد که وقتی برای خوابیدن و ‏چرت زدن در روز راندارد.‏

یادم نیست تلفنش را از کی گرفته بودم اما همان جمله که چه وقت خواب است؛ برای من بس بود. سالهای سال بعد ‏هر وقت می خواستم وسط روز چرتی بزنم یا تنبلی کنم می گفتم: دختر چه وقت خواب است؟!‏

به یادمی آورم سالهایی را که مورد هجوم کسانی بود که پرکاری و هوشمندی استاد عذابشان می داد. نه! هیچ ‏صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد.اقیانوس باید باشی. مثل بهرام ‏بیضایی و صخره ای چنان عظیم که زمانه در برابرت سر خم کند. استاد سپاسگزارخداوندم که شما را درمیان ما ‏آفرید.‏


‎ ‎این دستگاه قضایی نمی تواند حقیقت یاب باشد‎ ‎

در حالی که یک کمیته حقیقت یاب در مورد قتل خانم گاندی و توسط اسکاتلندیارد و به درخواست پرویز مشرف ‏تشکیل شده است؛ با این حال جمیله کدیور در “مکتوب” موافق یک کمیته حقیقت یاب بین المللی ست و چنین می ‏نویسد:‏

شاید یک گروه تحقیق بین المللی می توانست حادثه قتل بوتو را حقیقت یابی کند اما از آنجا که مشرف خودی است ‏و امریکا و غرب مشکلی با او ندارند، حتما چنین گروهی تشکیل نمی شود. اساسا به بهانه شرایط ویژه، مشرف ‏نهاد قضایی و دادگاه عالی پاکستان را ویران کرد. قاضی محمد چودری را که افتخار دستگاه قضایی پاکستان بود ‏خانه نشین کرد و قضاتی گوش به فرمان مشرف منصوب شدند. این دستگاه قضایی چطور می تواند حقیقت یاب ‏باشد؟


‎ ‎ماه هاست که این داستان موراکامی، مرا گرفته‎ ‎

عطالله مهاجرانی در “مکتوب” راوی داستانی از یک نویسنده ژاپنی ست کهاو را چنین معرفی می کند:‏

هاروکی موراکامی یک داستان نویس حقیقی ست. داستانسراست. مثل چشمه ی داستان می جوشد. کمترین نشانه ‏ای از تقلای نویسنده در داستان هایش پدیدار نیست. داستان همان جان رنگین نویسنده است. در رمان آخرش که با ‏عنوان “ پس از تاریکی” به انگلیسی منتشر شده است، یک افسانه ی هاوایی را نقل کرده است. این همان داستانی ‏ست که گفتم؛ ماه هاست مرا گرفته.‏


‎ ‎ملتفت شدید؟‎ ‎

معصومه ابتکار در “ابتکار سبز” و در حاشیه انحلال مرکز گفتگوی تمدن ها معتقد است که می توانند این مرکز ‏را منحل کنند؛ اما اندیشه نظریه پردازان این مرکز را هرگز:‏

حالا دیگر خبری از قالب دولتی موسسه گفت و گوی تمدن ها نیست. چیزی که با توجه به شرایط موجود قابل پیش ‏بینی بود. به خاطر همین هم از حدود 2 سال پیش، نظریه پردازش آن را به صورت موسسه ای غیردولتی با نام ‏مرکز بین المللی گفت و گوی تمدن ها و فرهنگ ها ایجاد کرد که من هم افتخار عضویت در هیات امنای آن را ‏دارم. اما حتی اگر چنین نشده بود، این انحلال به اصل و ماهیت موضوع لطمه ای وارد نمی ساخت. کما اینکه ‏امروز این مرکز در مسیر نظریه مبتکرانه و جهانی گفت و گوی تمدن ها راهی روشن در پیش دارد و موسسه ‏وابسته ای به آن نیز در ژنو پا گرفته و فعال است. ‏

جمله معروفی است از… این شب سال نویی نمی دانم چرا فراموشکار شده ام، هر چه فکر می کنم نامش را به یاد ‏نمی آورم. حتما یکی از انقلابیون بوده است دیگر… شما به اسمش چکار دارید. همان را می گویم که گفته «جسم و ‏جانم را می توانی منحل کنی، نه ببخشید، نابود کنی ولی اندیشه ام را هرگز». ملتفت شدید؟ ‏


‎ ‎نیروهای که کاری به این انتخابات ندارند‎ ‎

پیش بینی “محمدآقازاده” در مورد انتخابات مجلس هشتم هم این چنین است:‏

انتخابات دوره هشتم مجلس شورای اسلامی بر گشت به دوران قبل از انتخابات مجلس پنجم است. انتخاباتی فاقد ‏روح و محافظه کار. همه چیز در محافل در بسته می گذرد. چانه زنی در محافل سمت و سوی این انتخابات را ‏تعیین می کند. کوچکترین ریسکی را از سوی احزاب و گروهها شاهد نخواهیم بود. جوانگرایی در این انتخابات به ‏پایان می رسد و هیچ شعار تازه ای به گوش نخواهد رسید.‏

امتحان داده ها و موسفید کرده ها فاتحانه بازخواهند گشت. آنها می آیند عادت شده ها را تداوم بخشند. هیچکس ‏حرف جدید نخواهد زد. نتیجه کار از هم اکنون مشخص است. کسانی وارد مجلس خواهند شد که نه حرف تازه ای ‏دارند و نه چراغ امیدی را روشن خواهند کرد. بسیاری از نیروهای شایسته که طرد شده اندبه هیچ عنوان بر ‏نخواهند گشت. ‏

برای اولین بار نیروهای مفهوم ساز و نو آور همچنان در مرخصی بسر خواهند برد. بدون آنکه کارت دعوتی از ‏کسی برای شور انداختن در انتخابات دریافت کنند و یا خود به صورت انگیخته تمایلی برای این ماموریت داشته ‏باشد.‏