دیالوگ: جامعه شناسی خودشانی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

من: بخشی از جامعه ایران دچار توهم دائمی توطئه است

خان بالاخان: غلط کردی! فقط شماها که از وزارت اطلاعات پول می گیرید توهم توطئه دارید، وگرنه 98 درصد ملت ایران با این حکومتی که فقط سه نفر طرفدارش هستند توهم توطئه ندارند. ما توهم توطئه داریم یا شما که سعید امامی توطئه کرد و شما را تربیت کرد تا به اروپا بیایید و علیه انقلابیون توطئه کنید.

اشرف طلا: ای دجال پلید پاسدارصفت کثیف، توطئه شما بود که در دهه شصت تا بن دندان مسلح علیه انقلابیون و فرزندان زیر هفت سال را اعدام نمودید. ای دجال!

هزارپایان: خان بالاخان راست می گه، تو رو به عنوان طنزنویس مطرح کردند که با این توطئه از طریق هجو انگیزه مردم رو از بین ببری تا اونها با رژیم مبارزه نکنند.

مهسا خانوم: مردم ایران توهم توطئه ندارند، این تو و مسعود بهنود هستید که در واشنگتن و لندن نشستید و دارید از میلیونها دلار پولی که اصلاح طلبان در 22 سال حکومت شان در ایران به دست آوردند، استفاده می کنید و علیه سکولاریست توطئه می کنید.

ارغنون: مهسا جون! ولش کن، این هم از فرانسه پول می گیره هم از سفارت، اصلا بیخودی سربه سرش نذار. آدم نیست.

حنیف: مردم ایران توهم توطئه ندارند، بلکه وزارت اطلاعات از طریق میرحسین موسوی و خاتمی و کروبی خائن توطئه می کند که آنها را به خیابان کشیده و انگیزه انقلاب را بزداید. اگر راست می گوئی تو و بهنود و سایر کارکنان وزارت اطلاعات که در نمک خوابانده شدید چرا در این لحظه که تا نیم ساعت دیگر مردم می خواهند بساط آخوندی جلاد دجال صفت پلید منش را به هم بریزند، توطئه تان را اجرا می کنید.

نتیجه اول: ما توهم توطئه نداریم، اما همه دارند توطئه می کنند.

 

من: برخی از مردم ایران میل به خشونت و قانون گریزی دارند

خان بالاخان: برخلاف نظرت مردم ما میل به خشونت ندارند، هرگز فراموش نکن که بزودی وقتی انقلاب مان پیروز شود، آنوقت این ملت کاری می کنند که تکه بزرگت گوش ات باشد، به ملت ایران می گویی خشونت طلب؟ خشونت طلب خودت هستی و پدر و مادرت.

اشرف طلا: ملت ایران هرگز خشونت طلب نبوده و نیست، از همان 30 خرداد سال 60 که ملت ایران روبروی پاسداران سیاهی ایستادند و آنها را با اعدام انقلابی به سزای اعمال شان رساندند، نشان دادند که خشونت طلبی در این ملت و بخصوص سازمانی نیست.

هزارپایان: خشونت طلب تویی که فقط اگر آدرس ات را داشتم ترا به سزای اهانتی که به ما کردی می رساندم، ما خشونت طلبیم؟ تو خشونت طلبی؟ دلقک مسخره دربار آخوندی.

مهساخانوم: مردم ما هرگز خشونت طلب نیستند، شما اگر آن نظریه مسخره اسب تروا را نداده بودی، همان روز مردم به صدا و سیما و مراکز رژیم حمله می کردند و آخوندها را از درخت آویزان می کردند و سزای اعمال پاسدارها و بسیجی های قاتل را هم می دادند. ما نیستیم که خشونت طلبیم، ما هرگز خشونت طلب نیستیم.

فریدام: خشونت طلبی خصلت اصلاح طلبان و هاشمی رفسنجانی است و عوامل مزدور او، بهوش باش تا مادرت را به عزایت ننشانده ام.

ارغنون: خاک به سرت، ایگنورت می کنم بمیری، خشونت طلب خودتی ایکبیری.

حنیف: خشونت طلبان آنهایند که به گلوله دهان کودکان را در اشرف بستند، آنهایند که هزاران روزنامه را به بهانه حمایت شان از اشرف تعطیل کردند، بهائیان عزیزی هستند که همسایه شان مادرانی بودند که فرزندان شان در اشرف بودند، دولت عراق است که می خواهد به اشرف حمله کند. این نبوی و بهنود و هاشمی و خاتمی و موسوی و کروبی و زیدآبادی و شیرین عبادی و شجریان و مهران مدیری و آن هفتاد میلیون خائنی که در بیرون از پادگان اشرف زندگی می کنند، خشونت طلب اند و بزودی در دادگاه خشم توده ها محاکمه خواهند شد.

نتیجه دوم: ما خشونت طلب نیستیم، ولی تیکه تیکه ات می کنیم.

 

من: ما جامعه ای دیکتاتورپرور داریم

خان بالاخان: خفه شو، ما هرگز جامعه دیکتاتور نداریم. نه اعلیحضرت رضاشاه دیکتاتور بودند نه اعلیحضرت محمدرضا شاه، نه آیت الله خمینی نه این ولی فعلی با همه مشکلاتی که با او داریم گیرم یک چند احمدشاه دیکتاتوری کرد این که دلیل نمیشود.

اشرف طلا: تو یکی دیگه حرف نزن، بمیر! ما دیکتاتوریم؟ خودت دیکتاتوری عوضی!

هزارپایان: بچه ها بزنین این مرتیکه رو جر بدین تا دیگه حرف نزنه.

مهساخانوم: تو اصلا غلط می کنی نظری می دی که من قبول ندارم.

فریدام: این مردک یک سال قبل هم نوشت “ من داشتم راه می رفتم” و هفت ماه قبل هم نوشت “ فیلم مادر حاتمی فیلم خوبی بود”. آیا کسی می تواند قبول کند، فردی با این سابقه حق حرف زدن داشته باشد؟

ارغنون: بچه ها! این قدر بهش منفی بدین که دیده نشه و اینقدر نگه ما دیکتاتوریم.

حنیف: خفه شو، حرف نزن!

کافر: به چه حقی به مردم ما می گوئی دیکتاتور؟ اگر دیکتاتور بودیم به تو می گفتیم خفه شو.

نتیجه سوم: ما دیکتاتورپرور نیستیم، خفه شو!

 

من: دروغ خصلت تاریخی ایرانیان است.

خان بالاخان: دروغگو تویی که در لندن نشستی و پشت سر مردم حرف می زنی. 

اشرف طلا: تو بودی که در زندان اهواز همرزمان ما را شکنجه دادی. تیترخلاص های لاجوردی را کی می زد.

هزارپایان: دروغگو خودت هستی که در پاریس می خوری و می گردی.

مهساخانوم: چهره سلطنت طلبانی که دست در دست مجاهدین دارند افشا می کنیم.

فریدام: این دو سال قبل در آلمان با سفارت همکاری می کرد.

ارغنون: من می شناسمش، در سوئد جلوی 320 نفر از اعدام کردها دفاع کرد.

حنیف: من عکس اش رو با شاه دارم، ایناهاش، همین که عمامه سفید گذاشته.

کافر: تو که سیدی بدبخت، باید عمامه سیاه بگذاری، مرتیکه آخوند عرق خور!

نتیجه چهارم: ما دروغ نمی گوئیم، تو که در لندن و پاریس و نیویورک و کلن برای موساد و آمریکا و جمهوری اسلامی همزمان کار می کنی دروغ می گوئی.

نتیجه گیری اخلاقی: اتفاقا منظورم دقیقا همین بود.

نتیجه گیری منطقی: بسیاری از نظرات ما وقتی ثابت می شود که افراد سعی می کنند آن را رد کنند.