در جست و جوی” چهل کلید” - نامی که از کتاب شعر سیاوش کسرائی آمده است - رازهای شعریم. هر شماره شعر یا شعرهائی از شاعران ایرانی را می خوانید. سپس نگاهی به شعر ویادداشتی بر زندگی اش.
1- شعرها
3 شعر تازه از مفتون امینی
یک
بادبان
تا شده در پاکتی ضخیم
وانهاده در قفسه ای بالاتر از روزانگی
غم زده ی کساد
یا کهنگی اش
انتظار او، امید خسته ی او
زنده است هنوز،
با تشنگی اش به نفس شور دریا
که هوای روح است
تا کی
صاحب یک قایق بیاید و ببردش
و بر افرازدش
غریب تر از غرور خویش می گوید
هم قدیمی ام و
هم قیمتی!
کاش
فقط
یکی از این ها بودم
یا تنها
یک آغوش سفید
برای هر باد که می آید…
دو
فصل ها
وقتی که بهار، “یعنی نام تو چیست؟”
تابستان
یعنی که “دوستت دارم”
پاییز یعنی
که آیا برای یک تن تنها، این شب ها زیاد نیست؟!
و زمستان یعنی
باید که روی این برف و یخ، تنها برویم
اما در هر فاصله ای
مواظب هم
…
و خوب شد که خدا فصل دیگری نیافرید
تا درماورای عشق ما
مرگ منتظر زندگی باشد
نه زندگی منتظر مرگ…
سه
من- و دو فاصله
می رفتم سر کوه
می دیدم که از شهر دور شده ام
اما که آن را می بینم
می آمدم از کوه و دامنه پایین
می دانستم
که به شهر نزدیک شده ام
ولی آن را نمی بینم
شاید چنین بود
یا چنین می نمود
فاصله با “او”
که من داشتم
و بازی با فاصله
که او می خواست…
2- نگاه
با شعر شکستنی نیست
هیوا مسیح
مفتون امینی از دایره محدود تقلید کلاسیک، به بی کرانی خلاقیت شعر راستین معاصر بیراهه می زند و در بعضی موارد چنان موفق است که شعرش برای بسیاری از شاعران معاصر رشک انگیز می تواند بود. راه مفتون، راه پیام و اشراق است و خاک باروری که او بر روی آن گام می زند، می تواند الهام بخش پیام و اشراقی باشد که با بیانی استعاری، زبان روح آدمی است. مفتون، دید اجتماعی عمیقی دارد که در چند قطعه از اشعار طنزآلود و جدی اش دیده می شود و شخصا شاعری است مجهز به فروتنی که در حد خود کافی است تا هر مبتکر بادکرده را خلع سلاح کند و علاوه بر این او نهنگ است و حاکم آب های اقلیم خود؛ نه موج، تا نیازی به تایید و تصویب بادبزن “سخن” وران معاصر داشته باشد و باز علاوه بر این: خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟ (طلادر مس، صص 585 - 593)
مفتون امینی از آن دست شاعران و انسان هایی است که وقتی به زندگی و حیات در شعرش نگاه می کنی، درمی یابی که مرگ نمی تواند او را غافلگیر کند. چرا که او هم حساب زندگی را دارد، هم حساب مرگ را. در شعر گران بخشی می سراید: آفتاب را به تو نمی دهم / تا خرده خرده بشکانی اش و از آن هزار ستاره بسازی / ماه را به تو نمی دهم / تا به خاطر کوه نور، دریای مروارید را انکار کنی / ستاره ها را به تو نمی دهم / تا بگویی خوشا شب های بی مهتاب / آسمان را به تو می دهم / تا ندانی که چه باید کرد.
این، به این معناست که شاعر ما به زندگی اش چنان معنایی می دهد که مرگ نتواند آن را بگیرد. از این رو او را همچون سرداری می بینم با سینه ای ستبر. با این همه او را در هیچ قیل وقال شعری نمی یابی. گوشه خویش را دارد و شخصیت خویش را، شخصیتی که پرورده خود اوست و نتیجه زندگی و اندیشه ای است خاص، حتی شکل معینی از تمدن انسانی است. چرا که نه. ما در این سرزمین، حتی در همین “بسیار اندک” شاعران بزرگی داریم، بزرگ تر از آنچه که تصورش را بکنید. اما خاک بر ما، که نه تحمل دیدن یکدیگر را داریم، نه توان و جان شناختن و نه جسارت گفتن اینکه “او” شاعر بزرگی است. حتی اگر کسی این عبارت را در حق شاعران این سرزمین به کار نبرد، خوب می دانیم که شاعر، حقیقت انکارناپذیری بر دلیل هستی این جهان است. هستی شاعر به این دلیل است که: “دنیا قفسی باشکوه خواهد شد برای حیوانات که اصلاانسانیت ندارند.” انسانیت عظیم شاعر هرگز اجازه شکل گیری چنین شکوه سیاهی را نخواهد داد. حتی اگر کسانی حاضر نباشند بگویند ما در این سرزمین شاعران بسیار بزرگی داریم که آسمان به وجودشان فخر می فروشد. و مفتون امینی، یکی از آن بسیار اندک های حقیقی است.
3- در باره شاعر
یدالله مفتون امینی: “انسانیت عظیم شاعر”
یدالله مفتون امینی به سال ۱۳۰۵ در شاهین دژ زاده شد. می گوید پدرم شناسنامه ام را به سال ۱۳۰۲ گرفت. در آن روزگار شناسنامه پسرها را بزرگ تر می گرفتند تا زودتر رییس اداره شوند. آن موقع مامور دولت ارج و قربی داشت بیش از دکتر و تاجر و مهندس. هر سطر از اشعار یک شاعر زندگی و حرف ها و عقایدش درباره هرچیزی است که فکر می کنیم و می خواهیم بپرسیم از او. پاسخ پرسش ها از مفتون را هم می توان در لابه لای صفحات مجموعه اشعارش جست.
آثار او به ۲ دوره مشخص تقسیم شده است: دوران اول با دریاچه در سال ۱۳۳۶ آغاز شد و به آثار زیر رسید: کولاک (۱۳۴۴)، انارستان (۱۳۴۶)، عاشقلی کروان (۱۳۵۸) و دوران دوم که با فصل پنهان در سال ۱۳۷۰ آغاز می شود و با یک تاکستان احتمال (۱۳۷۶) و سپیدخوانی روز (۱۳۷۸) ادامه می یابد و به عصرانه در باغ رصدخانه (۱۳۸۳) می رسد.