چهل کلید ♦ شعر

نویسنده
مرضیه حسینی

در جست و جوی” چهل کلید” - نامی که از کتاب شعر سیاوش کسرائی آمده است - رازهای شعریم. هر ‏شماره شعر یا شعرهائی از شاعران ایرانی را می خوانید. سپس نگاهی به شعر ویادداشتی بر زندگی اش. ‏

hoghoghi1.jpg


‏1- شعرها

‎ ‎‏3 شعر تازه از مفتون امینی‎ ‎

یک

‎ ‎بادبان‎ ‎

تا شده در پاکتی ضخیم

وانهاده در قفسه ای بالاتر از روزانگی

غم زده ی کساد‏

یا کهنگی اش‏

انتظار او، امید خسته ی او‏

‏ زنده است هنوز،‏

با تشنگی اش به نفس شور دریا

که هوای روح است‏

تا کی

صاحب یک قایق بیاید و ببردش

و بر افرازدش

غریب تر از غرور خویش می گوید

هم قدیمی ام و‏

هم قیمتی!‏

کاش ‏

فقط

یکی از این ها بودم

یا تنها

یک آغوش سفید

برای هر باد که می آید…‏

دو

‎ ‎فصل ها‎ ‎

وقتی که بهار، “یعنی نام تو چیست؟”‏

تابستان

یعنی که “دوستت دارم”‏

پاییز یعنی

که آیا برای یک تن تنها، این شب ها زیاد نیست؟!‏

و زمستان یعنی

باید که روی این برف و یخ، تنها برویم

اما در هر فاصله ای

مواظب هم

‏…‏

و خوب شد که خدا فصل دیگری نیافرید

تا درماورای عشق ما‏

مرگ منتظر زندگی باشد‏

نه زندگی منتظر مرگ…‏

سه

‎ ‎من- و دو فاصله‏‎ ‎

می رفتم سر کوه‏

می دیدم که از شهر دور شده ام

اما که آن را می بینم

می آمدم از کوه و دامنه پایین

می دانستم‏

که به شهر نزدیک شده ام

ولی آن را نمی بینم

شاید چنین بود

یا چنین می نمود‏

فاصله با “او”‏

که من داشتم

و بازی با فاصله‏

که او می خواست…‏

hoghoghi2.jpg

‏2- نگاه‏

‎ ‎با شعر شکستنی نیست‎ ‎

هیوا مسیح

مفتون امینی از دایره محدود تقلید کلاسیک، به بی کرانی خلاقیت شعر راستین معاصر بیراهه می زند و در ‏بعضی موارد چنان موفق است که شعرش برای بسیاری از شاعران معاصر رشک انگیز می تواند بود. راه ‏مفتون، راه پیام و اشراق است و خاک باروری که او بر روی آن گام می زند، می تواند الهام بخش پیام و ‏اشراقی باشد که با بیانی استعاری، زبان روح آدمی است. مفتون، دید اجتماعی عمیقی دارد که در چند قطعه ‏از اشعار طنزآلود و جدی اش دیده می شود و شخصا شاعری است مجهز به فروتنی که در حد خود کافی است ‏تا هر مبتکر بادکرده را خلع سلاح کند و علاوه بر این او نهنگ است و حاکم آب های اقلیم خود؛ نه موج، تا ‏نیازی به تایید و تصویب بادبزن “سخن” وران معاصر داشته باشد و باز علاوه بر این: خلوت گزیده را به ‏تماشا چه حاجت است؟ (طلادر مس، صص 585 - 593)‏

‏ مفتون امینی از آن دست شاعران و انسان هایی است که وقتی به زندگی و حیات در شعرش نگاه می کنی، ‏درمی یابی که مرگ نمی تواند او را غافلگیر کند. چرا که او هم حساب زندگی را دارد، هم حساب مرگ را. ‏در شعر گران بخشی می سراید: آفتاب را به تو نمی دهم / تا خرده خرده بشکانی اش و از آن هزار ستاره ‏بسازی / ماه را به تو نمی دهم / تا به خاطر کوه نور، دریای مروارید را انکار کنی / ستاره ها را به تو نمی ‏دهم / تا بگویی خوشا شب های بی مهتاب / آسمان را به تو می دهم / تا ندانی که چه باید کرد.‏

این، به این معناست که شاعر ما به زندگی اش چنان معنایی می دهد که مرگ نتواند آن را بگیرد. از این رو ‏او را همچون سرداری می بینم با سینه ای ستبر. با این همه او را در هیچ قیل وقال شعری نمی یابی. گوشه ‏خویش را دارد و شخصیت خویش را، شخصیتی که پرورده خود اوست و نتیجه زندگی و اندیشه ای است ‏خاص، حتی شکل معینی از تمدن انسانی است. چرا که نه. ما در این سرزمین، حتی در همین “بسیار اندک” ‏شاعران بزرگی داریم، بزرگ تر از آنچه که تصورش را بکنید. اما خاک بر ما، که نه تحمل دیدن یکدیگر را ‏داریم، نه توان و جان شناختن و نه جسارت گفتن اینکه “او” شاعر بزرگی است. حتی اگر کسی این عبارت را ‏در حق شاعران این سرزمین به کار نبرد، خوب می دانیم که شاعر، حقیقت انکارناپذیری بر دلیل هستی این ‏جهان است. هستی شاعر به این دلیل است که: “دنیا قفسی باشکوه خواهد شد برای حیوانات که اصلاانسانیت ‏ندارند.” انسانیت عظیم شاعر هرگز اجازه شکل گیری چنین شکوه سیاهی را نخواهد داد. حتی اگر کسانی ‏حاضر نباشند بگویند ما در این سرزمین شاعران بسیار بزرگی داریم که آسمان به وجودشان فخر می فروشد. ‏و مفتون امینی، یکی از آن بسیار اندک های حقیقی است.‏

‏3- در باره شاعر‏

‎ ‎یدالله مفتون امینی: “انسانیت عظیم شاعر”‏‎ ‎

یدالله مفتون امینی به سال ۱۳۰۵ در شاهین دژ زاده شد. می گوید پدرم شناسنامه ام را به سال ۱۳۰۲ گرفت. ‏در آن روزگار شناسنامه پسرها را بزرگ تر می گرفتند تا زودتر رییس اداره شوند. آن موقع مامور دولت ‏ارج و قربی داشت بیش از دکتر و تاجر و مهندس. هر سطر از اشعار یک شاعر زندگی و حرف ها و عقایدش ‏درباره هرچیزی است که فکر می کنیم و می خواهیم بپرسیم از او. پاسخ پرسش ها از مفتون را هم می توان ‏در لابه لای صفحات مجموعه اشعارش جست.‏

آثار او به ۲ دوره مشخص تقسیم شده است: دوران اول با دریاچه در سال ۱۳۳۶ آغاز شد و به آثار زیر ‏رسید: کولاک (۱۳۴۴)، انارستان (۱۳۴۶)، عاشقلی کروان (۱۳۵۸) و دوران دوم که با فصل پنهان در سال ‏‏۱۳۷۰ آغاز می شود و با یک تاکستان احتمال (۱۳۷۶) و سپیدخوانی روز (۱۳۷۸) ادامه می یابد و به ‏عصرانه در باغ رصدخانه (۱۳۸۳) می رسد.‏