آموزش به زبان مادری؛ فرصت یا تهدید؟

شاهد علوی
شاهد علوی

حفظ و ترویج تنوع فرهنگی و زبانی از طریق آموزش دو زبانه و یا چند زبانه، شعار بنیادی روز جهانی پاسداشت زبان مادری است؛ روزی برای یادآوری حق همگان برای برخورداری از آموزش به زبان مادری و کاربرد آزادانه زبان مادری در تمام عرصه‌های زندگی. حقی که اقلیتهای قومی/ملی در ایران سالهاست به دنبال تحقق آن هستند.

ایران کشوری است متشکل از گروه‌های ملی و قومی گوناگون که هر یک از آنها ممیزه‌ها و  خصوصیات فرهنگی خاص خود را دارند. بنا بر خوشبینانه ترین آمارها زبان مادری بیش از  نیمی از شهروندان ایرانی فارسی نیست. دکتر بشیریه شش گروه قومی در ایران را فارسها، ترکها، کردها، عربها، بلوچها و ترکمنها برمی شمارد و معتقد است فارسها تنها پنجاه درصد از جمعیت ایران را شامل می شوند. به نظر می رسد که به رسمیت نشناختن و سیاست انکار و حذف گروه‌های ملی/قومی اقلیت در ایران از رهگذر نقض حقوق زبانی آنها، هویت گروهی این اقلیتها را با چالشهای جدی مواجه ساخته و تاثیرات مخربی نیز بر همگرایی ملی و همزیستی مسالمت امیز و داوطلبانه گروههای ملی/قومی در ایران به جا گذاشته است.

در این یادداشت می کوشم به دو پرسش بنیادی در پیوند با روز جهانی زبان مادری پاسخ دهم. پرسش نخست اینکه ضرورت تاکید بر حق آموزش به زبان مادری از کجا ناشی می شود و خودداری از به رسمیت شناختن حق اقلیتها برای دسترسی به آموزش به زبان مادری چه اسیبهایی را متوجه آنها و اجتماعی می کند که آنها در آن ساکن هستند و پرسش دوم این است که دلیل مخالفت ناسیونالیست های مرکزگرا با اموزش و پروش دو یا چند زبانه چیست و استدلالها و دیدگاه‌های آنها تا چه میزان معتبر است؟

 

آموزش به زبان مادری؛ ضرورتها و پیامدها

تاکید بر حق آموزش به زبان مادری پیش از هر چیز از این فرض ناشی می‌شود که تنوع زبانی و فرهنگی که جزء ارزشهای انسانی و از عوامل انسجام بخش جوامع بشری است جز از طریق حق آموزش به زبان مادری حفظ نمی شود. زبان بزرگترین سرمایه فرهنگی، از مهمترین مولفه‌های هویتی و بنیادی ترین عامل استمرار و انتقال فرهنگی بین نسلی است. یکی از بدیهی‌ترین حقوق هر انسان آن است که به زبان خودش صحبت کند، بنویسد و بخواند زیرا همه زبانها جز میراث فرهنگی بشریت محسوب شده و در کلیت خود بخشی از حقوق ملت یا قومیتی است که به آن زبان تکلم می کنند. تنوعات زبانی باید به مثابه اندوخته و سرمایه فرهنگی مورد محافظت قرار گیرند چرا که مرگ هر زبانی به معنی مرگ ناگزیر حافظه جمعی، عواطف، دانش، تجربیات، تاریخ و در یک کلام هویت یک ملت و بخشی از بشریت است. زبان نتیجه و برآمد تلاش هزاران ساله یک ملت است و وقتی زبانی می میرد در واقع تلاش هزاران ساله ملتی از دست رفته است.

زبان مادری منتقل کننده وجوه بارز فرهنگی است که به برداشتهای خاص کودک از جهان شکل می‌بخشد و موجب تفاوت در رفتار فردی او، الگوهای یادگیری و سبک فکری او خواهد شد. در این معنا میزان موفقیت یک دانش آموز در فعالیتهای آموزشی جدای از جنبه‌های فردی تابعی از فرهنگ اجتماعی او است که در پیوند با زبان مادری شکل می گیرد. علاوه بر این دشواری فهم زبان آموزش موجب وابستگی هر چه بیشتر کودک به زبان شفاهی خواهد شد و امکان موفقیت او را در نظام آموزشی معیار تحت تأثیر قرار خواهد داد. نتیجه نهایی چنین فرایندی در مناطقی که زبان آموزش و زبان مادری کودک یکسان نیستند افزایش افت تحصیلی، ترک تحصیل زود هنگام دانش اموزان، دشواری رقابت با دیگران در ازمونهای سراسری، تقویت حس خصومت با زبان رسمی آموزش است و در نهایت تشدید واگرایی در حوزه سیاسی است.

یونسکو آموزش به زبان مادری را حق کودکان می‌داند زیرا کودکان زبان مادری خویش را بهتر درک می‌کنند و همین درک موجب می‌شود آن‌ها از آموزشی با کیفیت بهتر برخوردار شوند و از فعالیتهای آموزشی لذت ببرند. نتیجه اولیه چنین سیاستی کاهش تبعیضهای آموزشی و جامع شدن و فراگیر شدن آموزش عمومی فارغ از اختلافات و تمایزات زبانی و قومی خواهد بود. بر اساس چنین باوری است که یونسکو با هدف برخورداری همه کودکان و بزرگسالان از آموزش عمومی تا پایان سال ۲۰۱۵ و در چارچوب برنامه‌ای تحت عنوان آموزش برای همه، آموزش به زبان مادری در دوره آموزش عمومی را یکی از پیش شرطهای مبارزه با بیسوادی تلقی و تعقیب می کند.

یونسکو همچنین معتقد است تنوع زبانی سبب گسترش فرهنگ صلح و تفاهم فرهنگی می‌شود زیرا هر زبان حامل فرهنگ متمایزی است و واجد سویه ها و اموزه‌های مفیدی برای جامعه بشری است. این سازمان همچنین با عنایت به اهمیت تنوع زبانی، در بیانیه ها و پیشنهادهای سالانه خود به مناسبت این روز بر پشتیبانی و برنامه‌ریزی برای آموزش و پرورش دو زبانه یا چند زبانه، به خصوص با به رسمیت شناختن نقش محوری زبان مادری در شیوه‌های طبیعی یادگیری، در همه سطوح آموزش و در همه محیطها تأکید می کند. دبیر کل یونسکو نیز تنوع فرهنگی را هم ارز تنوع زیستی در طبیعت می‌داند و با اشاره به اینکه هر فرهنگ درسهایی از گذشتگان برای نیل به توسعه پایدار در خود دارد به ارتباط بین حفاظت از تنوع زبانی و تحقق توسعه پایدار در جهان تأکید می کند.

ایران بر اساس شاخص تنوع زبانی با داشتن دست کم شش زبان متمایز از درصد همانندی پائینی برخوردار است، لذا برابر با استانداردهای آموزش و پرورش نوین تمرکزگرایی آموزشی و همسانی منابع درسی در ایران بدون لحاظ کردن تفاوتهای فرهنگی و زبانی ناقض اصل عدالت آموزشی خواهد بود و فرایند و روندهای آموزشی نیز متاثر از سیاستهای متمرکزی که ارتباط درستی با نیازهای منطقه‌ای پیدا نمی کنند در بلند مدت مختل می شود.

هر یک از زبانهای کردی، ترکی، عربی، بلوچی و ترکمنی به عنوان زبان مادری از اقلیتهای ملتی/قومی ایران معرف وجهی از فرهنگ و هویت متمایز آنان به شمارمی آیند و در عین اینکه بازتاب دهنده باورها، ارزشها و سنتهای آنان بوده، ارزشها و هویت خاص انها را نیز از نسلی به نسل دیگر منتقل می سازند. انحصار آموزش رسمی به زبان فارسی که یک از جلوه های آشکار زبان کشی و نسل کشی سفید است موجب افت پایگاه اجتماعی زبان اقلیتها و اختلال در ماهیت و نقش انتقالی انها شده است. زبانی که به نگارش در نیاید و در فرایند آموزش و کاربرد رسمی با واژه گزینی و خلق کلمات مناسب برای اختراعات و فراورده های جدید بشری خود را به روز نکند در اثر گسترش آلودگیش به واژه های نوین و روزامد زبان رسمی مسلط به تدریج ضعیف و ناکارامد شده، قابلیت ارتباطی خود را از دست داده و در نهایت می میرد.

بخش عمده ای از ناکارآمدی نظام آموزشی ایران در پیوند با دانش آموزان غیر فارس، ناشی از این است که زبان آموزشی همان زبان مادری دانش آموزان نیست و کودکان نمی توانند با زبانی که در عمل با ان مانوس نیستند ارتباط فرهنگی لازم را برقرار کنند. برای نمونه بنا بر برخی آمار که فعالین هویت طلب عرب ارائه می دهند از جمله به دلیل دشواریهای اموزشی ناشی از محرومیت کودکان عرب ایرانی از حق اموزش به زبان مادری نرخ بی سوادی، افت تحصیلی و ترک تحصیل در این مناطق بسیار بالاست. بنا بر این آمار، یک سوم دانش آموزان عرب ایرانی در دوره ابتدایی، یک سوم از راهیافتگان در دوره راهنمایی، و در نهایت سه چهارم از دانش اموزان باقی مانده در دوره متوسطه ترک تحصیل می کنند، یعنی از هر ۴ نفر دانش آموز عرب که به مدرسه می‌روند فقط  یکی دیپلم می‌گیرد.

 

ناسیونالیست‌های مرکزگرا و آموزش و پرورش چند زبانه

جریانهای افراطی پان ایرانیست یا به تعبیر درست تر پان فارسیست، متاثر از باورهای بی بنیاد آریایی گرایانه خویش در اساس نگاهی تحقیر آمیز به ملیتهای غیر فارس در ایران دارند، قائل به وجود هویتهای متمایز و متنوع در ایران نیستند و با برکشیدن انحصاری قومیت  فارس به سطح ملیت ایرانی در اساس منکر نقش سایر ملیتها و قومیتهای ایرانی در شکل دادن به مفهوم ملیت ایرانی هستند. صرف نظر از دیدگاههای افراطی و عقلانیت ستیز این جریان که با توجه به سویه های جدی نژاد پرستانه در افکارشان و اصرار ایشان بر نفی واقعیت وجود هویتهای متمایز در ایران، چندان نباید آنان را جدی گرفت، دلیل اصلی مخالفت ناسیونالیست های مرکزگرا و یا حکومتهای متمرکز با حق آموزش به زبان مادری بیش از هر چیز ناشی از غلبه تئوری توطئه بر ذهن آنها و هراس دائمی ایشان از به خطر افتادن تمامیت ارضی ایران است.

بر اساس باور جریان اخیر، آموزش دوزبانه یا چند زبانه یعنی رسمیت دادن به زبان اقلیتها و پذیرش حق آموزش به زبان مادری برای هر کدام از گروه های ملی/قومی در ایران توام با آموزش یک زبان میانجی (زبان فارسی) در تمام مناطق، اقدامی غیر ضروری، پرهزینه و غیرعملی بوده و در نهایت باعث ایجاد حس واگرایی و تشدید علایق تجزیه طلبانه خواهد شد.

این گزاره با توجه به تجربیات جهانی در دسترس و ضروریات انسانی، حقوقی و حتی سیاسی مرتبط با حق آموزش به زبان مادری، گزاره ای ناروا و کاذب است. تجربه سایر کشورها نشان می‌دهد که آموزش دو یا چند زبانه و به رسمیت شناختن حق اموزش به زبان مادری نه تنها باعث تفرقه و تشدید علایق واگرایانه نشده بلکه بر همدلی و حدت ملی در عین حفظ تنوع افزوده و چالشهای امنیتی در کشورهای چند ملیتی را به چالش‌های سیاسی قابل مدیریت تقلیل داده است. این گزاره در اساس با این فرض نادرست بنا می شود که  وحدت زبانی را نشانه و پیش شرط  وحدت ملی می داند در حالی که تحمیل یک زبان واحد به گروه های انسانی که هویتهای زبانی متمایزی دارند در واقع جز از رهگذر زبان کشی و نسل کشی هویتی گروه های متمایز ممکن نیست و نتیجه آن نه وحدت ملی که پیوستگی آمرانه و تصنعی گروه های انسانی فاقد هویتی است که پیوستگی و وحدت ظاهریشان با کمترین فشار و در شرایط بحرانی در هم خواهند شکست.

به نظر می‌رسد ناسیونالیست های ایرانی همچون نظام سیاسی ایدئولوژیک کنونی و البته نظام استبدادی پیشین به طرز غم‌انگیزی دویست و چند سالی از تحولات فکری دنیا عقب مانده‌اند و علی‌رغم تحولات بسیاری که در اندیشه های ناسیونالیستی و الگوهای تاسیسی دولتهای ملی رخ داده همچنان الگوهای مردود اواخر سده هیجده و اوائل سده نوزده میلادی را چراغ راه عمل و تحلیل خویش قرار می‌دهند. در حالی که اینک همه دولتهای ملی اروپایی با نقد و رد سیاستهای ملی معطوف به همسانی و یکسان سازی هویتی خویش در قرن هیجده در تلاشند با اعطای بودجه های دولتی و برنامه ریزیهای کلان ملی تنوعات زبانی و هویتی خویش را بازیابی، تقویت و حفظ کنند، ناسیونالیستهای ایرانی با الگو قرار دادن سیاستهای زبانی فرانسه در دهه‌های  نخستین قرن هیجده اصرار دارند تجربیات تاریخی تراژیک آن دوران را به طرز کمیکی دوباره تکرار کنند.

تجربه های در دسترس در سایر کشورهای دنیا نشان می‌دهد که هیچ تضادی بین به‌رسمیت شناخته شدن زبان اقلیتهای قومی/ملی در یک جامعه و چند زبانه شدن یک کشور با حفظ یگانگی و البته تقویت وحدت ملی آن کشور وجود ندارد.

هندوستان با سه زبان رسمی سراسری و بیست و دو زبان رسمی منطقه‌ای، کانادا با دو زبان رسمی، بلژیک با سه زبان رسمی، اسپانیا با یک زبان سراسری و سه زبان منطقه ای رسمی، نروژ با دو گویش زبانی، سوئیس با چهار زبان رسمی، اتریش با یک زبان سراسری و سه زبان منطقه ای رسمی، سوئد با یک زبان رسمی و چهار زبان به رسمیت شناخته شده منطقه ای، افغانستان با دو زبان سراسری و دو زبان منطقه‌ای رسمی، ایتالیا با بیش از دوازده زبان که به جز ایتالیایی و زبان آلمانی در ایالت تیرول جنوبی بقیه زبانها در مناطقی که زبان مادری بیشتر ساکنان آن است دارای وضعیت نیمه رسمی هستند، پاراگوئه با دو زبان رسمی، بولیوی با چهار زبان رسمی، قرقیزستان با دو زبان رسمی، قزاقستان با دو زبان رسمی، کوزوو با دو زبان رسمی سراسری و چهار زبان رسمی منطقه ای، آفریقای جنوبی با یازده زبان رسمی، تانزانیا با دو زبان رسمی، اسرائیل با دو زبان رسمی، عراق با دو زبان رسمی و سریلانکا با دو زبان رسمی از جمله کشورهای چند زبانه دنیا هستند.

در هندوستان تعداد زبانهایی که بیش از یک میلیون نفر به آن تکلم می کنند۲۹ زبان است و ۳ زبان رسمی سراسری در هند وجود دارد اما قانون اساسی و به تبع آن نظام آموزشی هند ۲۲ زبان را به رسمیت شناخته شده اند و به عنوان زبان اموزش به کار می روند. اما به جز ایالت کشمیر که اختلافات و تنشهای سیاسی وقومی در ان سالهاست ادامه دارد این تنوع گسترده و به رسمیت شناخته شده زبانی کمترین تاثیری بر وحدت ملی هندوستان نگذاشته است.

زبان رسمی سراسری در اسپانیا کاستیانا یا همان اسپانیولی است اما علاوه بر این زبان، زبانهای کاتالان، گالیسی و باسک در ایالتها و مناطقی که زبان مادری ساکنان آن است زبان رسمی و ملی است و در نظام اموزشی نیز به کار می رود.

با اینکه تقریبا ۹۸ درصد اتریشیها آلمانی زبان هستند اما زبانهای منطقه ای اسلوونیایی، کرواتی و مجاری در این کشور به رسمیت شناخته شده اند و زبان آموزشی در ایالتهایی که اقلیتهای زبانی بیشتر در آنجا ساکن هستند به زبان اکثریت دانش آموزان هر مدرسه بستگی دارد. اخیرا نیز سیاستهای آموزشی به نحوی تغییر داده شده اند که امکان حفظ زبان شاخه ای از زبان رومانی که تنها ۶ دهم درصد از مردم بدان صحبت می کنند فراهم شود.

در افغانستان زبانهای فارسی دری و پشتو زبانهای رسمی سراسری بوده و در هر ولایتی زبان بیش از ۶۶ درصد از مردم زبانی دیگر غیر از این دو زبان باشد آن زبان به عنوان زبان رسمی سوم در ان ولایت به رسمیت شناخته خواهد شد و قاعدتا زبان نظام آموزشی هم خواهد بود.

در اسرائیل زبان عبری و عربی زبانهای رسمی هستند و کاربرد زبان عربی در تمام محیطها از جمله مجلس، دادگاه ها و نظام آموزشی به رسمیت شناخته شده است.

در عراق نیز زبانهای کردی و عربی زبانهای رسمی بوده و در مناطقی که ترکمانها یا ارامنه سریانی اکثریت دارند زبان آنها به عنوان زبان رسمی سوم در ان منطقه تلقی می شود و علاوه بر این آنها می‌توانند در مدارس خاص به زبان خود درس بخوانند. آزادی زبانی در قانون اساسی جدید عراق به حدی است که در صورت موافقت اکثریت ساکنان هر منطقه یا استان آنها می‌توانند هر زبانی را به عنوان زبان رسمی منطقه‌ای خویش انتخاب کنند.

مروری سریع بر کشورهایی که بیش از یک زبان رسمی دارند و نظام آموزشی چند زبانه را در عمل پیاده کرده اند نشان می دهد که هر چند درصد بسیار اندکی از این کشورها با چالشهای سیاسی مرتبط با علایق جدایی طلبانه درگیر هستند اما اکثریت مطلق این کشورها در پرتو درجه بالایی از وحدت و همبستگی ملی، نظامهای سیاسی باثبات و دمکراتیکی دارند.

نکته بسیار مهم اینکه جدایی طلبی در آن دسته از کشورهای چند زبانه ای که تنوع زبانی را به رسمیت شناخته اند نه ناشی از سیاستهای روادارانه زبانی آنها که نتیجه منازعات تاریخی و حتی ملاحظات روشن اقتصادی است. در واقع سیاستهای زبانی دمکراتیک در این کشورها موجب شده چالش امنیتی جدایی طلبی به چالشی سیاسی فروکاسته شود و احزاب و جریانهای جدایی طلب علی‌رغم آزادی فعالیت مسالمت امیز چندان در جلب رای و نظر مردم موفق نباشند.  شکست استقلال طلبان در همه پرسی استقلال کبک، نتایج انتخابات ۲۰۱۱ در بلژیک که ناسیونالیست های فلاندر تنها ۳۰ درصد آرا را به خود اختصاص دادند و ناکامی جدایی طلبان کاتالان در بارسلون همه نشانه های آشکاری از موفقیت سیاستهای همگرایانه در فضای ازاد و در پرتو سیاست به رسمیت شناختن تمایزات و تنوعات ملی و هویتی است.

 بنابراین بر خلاف تصور کلاسیک که وحدت و همبستگی را در همسانی و یکسانی می‌دید اینک  بیشتر کشورهای دمکراتیک جهان پذیرفته‌اند که به رسمیت شناختن تنوع هویتی و تکثر زبانی و احترام به هویتها و فرهنگهای متمایز اقلیت از سوی اکثریت با تقویت حس تعلق و وابستگی به جامعه چند فرهنگی مادر عملاً در خدمت همبستگی و وحدت ملی قرار می گیرد.

در جمع بندی باید مجددا یادآور شد که محروم کردن انسان از آموزش به زبان مادری روند آموزش فرد را دچار اختلال می‌کند و احساس محرومیتی در انسان می‌آفریند که تمام هستی او را متاثر می‌کند. در واقع اگر پذیرفته باشیم که انکار هویت یک ملت/قومیت از رهگذر انکار و نادیده گرفتن زبان متمایزش میسر خواهد شد می‌پذیریم که سیاست اموزش تک زبانی، تمامیت هویتی یک انسان را به بهانه حفظ تمامیت سرزمینی انکار و قربانی می کند. در مقابل قائل شدن به حق برخورداری از آموزش به زبان مادری در پرتو نظام آموزشی دو یا چند زبانه ضمن اینکه متضمن تامین حقوق شهروندی و حقوق گروهی اقلیتهای ملی/قومی در ایران می‌باشد با تقویت حس تعلق، به وحدت و همبستگی اختیاری بین ملیتها و قومیتهای ایرانی یاری رسانده و ضمن حفظ زبانهای ملی همچون ذخایر و سرمایه‌های فرهنگی به غنای فرهنگی کشور نیز می‌افزاید.