نماینده اصفهان در مجلس خبرگان گفت: “معتقدم که آموزش و پرورش باید بحث چادر را از مقطع اول ابتدایی الزامی کند.” سیدابوالحسن مهدوی، “پرخاشگری و غضب دختران در منزل” را ناشی از “بی حیایی” ومدرسه را عامل رواج بی حیایی معرفی کرد. مهدوی حیای دختران را “ارمغان پوشش کامل با چادر مشکی” می داند زیرا: “ سر تا پای بدن زنان را میپوشاند و جلب توجه هم نمیکند.” هر مفهومی از بی حیایی که در ذهن این عضو مجلس خبرگان باشد، در عرف جامعه، واژه “بی حیا” توهین و دشنام تلقی می شود. مصاحبه آقای مهدوی با خبرگزاری فارس تعرض آشکار به ساحت آموزش و پرورش و اهانت به دست اندرکاران تعلیم و تربیت است.
امام جمعه موقت اصفهان در ادامه می گوید: “پزشکان معتقدند هیجاناتی که به روح انسان وارد میشود، بیماری جسمی برای انسان میآورد، به طوری که بیحجابی و بیبندوباری این هیجانات را به روح انسان وارد میکند. ” وی اضافه می کند: “طبق اعلام پزشکان، بیماری روده و معده از این هیجانات آغاز میشود و به سایر اعضای بدن سرایت میکند، بنابراین اگر انسان به سلامتی جسمی خود اهمیت میدهد، باید بهترین پوشش را که چادر مشکی است به سر کند. “
این گونه نظریه پردازی در حوزه علوم پزشکی و روانشناسی فاقد مبنای معتبر و بعید است که علوم پزشکی و روانشناسی چنین ارتباطی را تایید کند.
اما امام جمعه موقت با این فرض مسلم که دختران مدرسه ای بی حیا شده اند، “تمام مسئولان آموزش و پرورش” را “مسئول در برابر بیحیایی دختران” می داند. گرفتاری آموزش و پرورش این است که افرادی در جایگاه غیر مرتبط با این فرض که اظهار نظر در باره مسایل تربیتی و آموزشی نیاز به تخصص ندارد، برای این وزارتخانه تعیین تکلیف می کنند. آموزش و پرورش یک نهاد رسمی کشور با ۱۳ میلیون دانش آموز و بیش از یک میلیون معلم و مربی و مدیر است که بر اساس قوانین جمهوری اسلامی اداره می شود و در مورد پوشش دختران، آیین نامه و دستورالعمل دارد. اگر مسایل تربیتی هم به این سادگی که امام جمعه اصفهان تصور می کند قابل حل بود قاعدتا تلاش ۳۶ ساله امور تربیتی با شکست مواجه نمی شد.
دیدگاه جانبدارانه از پوشش چادر در میان بسیاری از خانواده های ایرانی رواج دارد، علاوه بر این دفاع یک روحانی از پوشیدن چادر مشکی هم امری طبیعی است. به چنین نظرات و اعتقادی باید احترام گذاشت. اما ایشان موضوع را از دریچه روانشناسی و علوم پزشکی مطرح کرده است. این اظهارات از نظر علمی غیرقابل اثبات و از جنبه عملی هم برخورنده است و دافعه ایجاد می کند. اگر مخاطب ایشان اقشاری هستند که از چادر استفاده نمی کنند، این شیوه دفاع، بخصوص از جایگاه امام جمعه موقت و عضور مجلس خبرگان، به ترویج چادر بین افراد غیرچادری کمکی نمی کند. برعکس به دلیل بار اهانت آمیز الفاظ، احتمالا در میان بسیاری از مخاطبان واکنش منفی برمی انگیزد.
عضو مجلس خبرگان از روانشناسان ایراد می گیرد که هنوز نمی دانند “چرا بعضی از بچهها گاهی در خانه با والدین پرخاشگری میکنند”، این اشکال به روانشناسان وارد نیست. دلایل پرخاشگری کودکان یکی از مباحث مهم در بحث های روانشناسی و تربیتی است. تحقیقات و تالیفات فراوانی در این زمینه وجود دارد و بسیاری از دلایل پرخاشگری کودکان شناخته شده است. موضوع تاثیر پوشش چادرمشکی بر روی پرخاشگری می تواند موضوع یک تحقیق روانشناختی و تربیتی باشد.
در خصوص توصیه ایشان به استفاده از رنگ مشکی هم تردیدهایی وجود دارد. استفاده از رنگ مشکی نه تنها توجیه روانشناسی و پزشکی ندارد، بلکه در متون دینی هم بر استفاده از لباسهایی به رنگ سفید و زرد و سبز تاکید شده است. معلوم نیست این سخن آقای مهدوی که “حیای دختران را ارمغان پوشش کامل با چادر مشکی” است، با توصیه های مکرر متون دینی به کراهت رنگ مشکی و تشویق به استفاده از رنگ های روشن (سفید و زرد و سبز ) چگونه می توان موجه دانست؟
در آیین نامه اجرایی مدارس آمده است: “لباس دانشآموزان باید از نظر دوخت و رنگ ساده و دارای ظاهری آراسته و متناسب با محیط آموزش و تربیتی مدرسه باشد.” آیین نامه دانشآموزان را موظف میکند پوشش مناسبی فاقد هرگونه تصویر و نوشته داشته باشند. ماده ۶۷ آیین نامه به پوشش دانشآموزان دختر پرداخته است و آن را شاملِ چادر و مانتو و شلوار و مقنعه، و یا مانتو و شلوار و مقنعه میداند.
در تبصرة ۱ این ماده چادر را بهترین حجاب و مناسبترین پوشش خوانده است و شایسته می داند که مدیران مدارس، ضمن اجباری نکردن آن، دانشآموزان دختر را به استفاده از آن تشویق کنند. در تبصره ۲ آمده است که رنگ مانتو، شلوار و مقنعة دانشآموزان دختر باید، ضمن توجه به شرایط سنی و جغرافیایی، از میان رنگهای مناسب انتخاب شود و دختران را به خودداری از استفاده وسایل تجملی و آرایشی موظف میکند..
در اجرا اما زیاده روی هایی دیده می شود. برخی از مدیران و معاونان مدارس دخترانه یا روسای آموزش و پرورش تحت تاثیر فشارهای بیرونی و یا اعتقادات شخصی با مقررات انضباطی و نوع پوشش دختران برخورد سلیقهای می کنند. به عنوان مثال در برخی شهرستانها پوشش چادر برای دختران دانش آموز اجباری شده است. نهادهای آموزش و پرورش به شدت به گزارشهایی درباره “بدحجابی” یا آرایش خانم معلم ها و یا عدم سختگیری مدیران در مورد پوشش، واکنش سریع نشان می دهند. اما در مورد مدیرانی که چادر را در مدرسه اجباری و سلیقه خود را به جای مقررات اعمال می کنند با تسامح برخورد می کنند. اما آیا “چادر اجباری” در مدارس آنگونه که برخی تصور می کنند اعتقاد به حجاب را در دختران نهادینه می کند؟
تقریبا همه مقامات سیاسی و مراجع و علمای حوزه علمیه و امامان جمعه از ضعف و ناکامی تربیت دینی در مدارس گلایه می کنند. تنها پیشنهاد آنها هم “رویکرد اشباع دینی در مدارس با چاشنی الزام و تلقین” است. چنین رویکردی باعث رویگردانی بیشتر دانش آموزان از نشانه ها و علایم و مناسک مذهبی می شود. آموزش و پرورش تحت فشارهای خارجی، غلظت برنامه های مذهبی در مدارس را هر سال بیشتر می کنند. به طوری که دامنه مباحث دینی تقریبا به همه درسها حتی درس ریاضی گسترش یافته است و امور تربیتی هم برنامه های سنگین فوق برنامه برای تربیت دینی اجرا می کند. اما این برنامه ها در عمل موفق نیست. کتاب های دینی دوره دبیرستان پرحجم و پیچیده است و همین امر باعث خستگی و دلزدگی دانش آموزان می شود.
رویکرد اشباع دینی، ناتوانی خود را در تربیت نسلی دیندار در مدارس ثابت کرده است. به گفته دکتر خسرو باقری استاد علوم تربیتی و روانشناسی، در این رویکرد “باید چشم و دل نسل نو را از نشانه ها و علایم اسلامی انباشت و پیوسته آنها را چه در کتاب های درسی و محیط مدرسه و چه در موقعیت کلان تر در جامعه، در معرض بارش علایم و اطلاعات اسلامی قرار داد. چاشنی فشار و تنبیه نیز به درجات مختلف با این رویکرد، همراهی می کند. اما رویکرد اشباعی، قابلیت کافی برای مهار بحران تربیت دینی نخواهد داشت زیرا منطق زیرساز این رویکرد، تلقین و الزام است و چنین منطقی، در صورت موفقیت، تنها می تواند به شکل گیری شبه تربیت منجر شود.”
برای درک تاثیر منفی رویکرد اشباع دینی چه در امر پوشش و چه در سایر بایدها و نبایدهای تربیت دینی کافی است که مقایسه ای بین رفتار دختران دانش آموز در محیط مدرسه و خارج از مدرسه انجام دهیم. در محیط بسته مدرسه که ناظم و مدیر و معلم همجنس هستند دختران بخصوص با دیدن مدیر و ناظم به صورت خودکار دستشان به سوی مقنعه می رود و آن را جلو می کشند. اما اغلب آنها بعد از خروج از مدرسه دقت چندانی در حفظ حجاب خود ندارند. در حالی که مطابق فلسفه حجاب آنها در کوچه و خیابان باید مراقبت بیشتری بکنند. بی نتیجه بودن تربیت دینی را در تلاش دانش آموزان برای تقلب در جلسه امتحان حتی در درس تعلیمات دینی می بینیم. بهتر است به جای افزایش حجم برنامه های دینی در مدارس برای درک علل و عوامل ناکامی تربیت دینی دانش آموزان، تحقیقی جامع و علمی صورت گیردو نتایج تحقیق در اختیار منتقدان قرار گیرد.