تکنیک روایت‌های موازی

نویسنده
کسری رحیمی

» صفحه ۲۰ - "ملکان عذاب" نوشته ابوتراب خسروی

 

اشاره: صفحه ۲۰، صفحه تازه هنر روز در بخش کتاب، از بیستمین صفحه هر کتاب که عینا نقل می شود، مدخلی به آن می جوید و کتاب و نویسنده را مورد ارزیابی قرار می دهد.

”… به نظرم خان مبهوت بود. آرنج‌هایش را بر دسته‌های صندلی گذاشته و دست‌های بزرگش را از ساعد‌ها خم کرده بود و انگشتانش بی‌حرکت بودند.

مادر رو به ایازخان گفت: “چطور قرارت را فراموش کرده‌ای؟ اگر یادت رفته یادت می‌آورم، این پسر ارشد من زکریاست! مهم نیست پدرش کی باشد، مهم‌تر از هرچیزی این است که پسر ارشد من است، مبادا دیگر ببینم بهش تشر زده‌ای و مثل یک رعیت با او رفتار کرده‌ای!”

صدای مادر در حال اوج‌گرفتن بود که می‌گفت: “اصلا یادشان می‌رود که چه قراری گذاشته‌اند. توی این قرارها که نوشته نشده هربار باید من یادشان بیاورم که موضوع اصلا چی بوده و اصلا من با چه شرطی پا به خانه‌شان گذاشته‌ام!”

به نظر می‌رسید که خان مستاصل شده و فهمیده بود موضوع فریادهای مادر بر سر چیست که گفت: “خاتون، حکما نشناخته‌ام که طفل معصوم را ترسانده‌ام!”

مادر گفت: “خان یادت باشد اگر حرمت اولاد ارشد مرا نگه نداری، حرمت بچه‌ات را نگه نمی‌دارم، به خدای احد و واحد بی این که به قابله بگویم، می‌روم سر رودخانه، به خودم میل می‌زنم، بچه‌ات را توی تنم تکه‌تکه می‌کنم و تکه‌هایش را از تنم می‌اندازم می‌دهم دست آب رودخانه که ندانی کدام سمت رفت!”

خان گفت: “این حرف‌ها چیست می‌زنی خاتون! قدم اولاد ارشد شما روی چشم ما، حکما نشناخته‌ایم، فکر کرده‌ایم باید یک رعیت خردی باشد که دارد کاهلی می‌کند و باید تشرش بزنیم و ادبش کنیم!”

مادر دستش را روی سرم گذاشته بود که گفت: “همه بچه‌هام فدای یک تار موی تو عزیزکم!”…”

 

ملکان عذاب

صفحه بیست این شماره را از رمان ملکان عذاب نوشته ابوتراب خسروی آورده‌ ایم. این رمان 354صفحه ای، در سال هشتاد و هشت نوشته شده و بعد از گذشت چهار سال توقف در وزارت ارشاد، در نمایشگاه کتاب 92، به دست خوانندگان آثار خسروی رسیده است. خسروی همچنان تکنیک روایت های موازی را که پیش از این در رمان های موفقی چون اسفار کاتبان و رود راوی به کار گرفته بود، در ملکان عذاب نیز پی می گیرد؛ ماجرا از زندگی زنی آغاز می شود که در بالاگدار، میراث خوار خوانین قدر قدرت شیراز است و شوهران بی شمار دارد. او از میان تمامی فرزندان ریز و درشتش، تنها دل بسته زکریاست. زکریا حاصل ازدواج یک شبه مادرش با ژاندارمی عیاش و بی رحم است. این ژاندارم بی بند و بار و خوش گذران، بعدها در روایت خودش دستخوش تغییری سترگ می شود و بدل می شود به صوفی پشمینه پوشی که فرقه ای راه می اندازد و مریدان بی شمار پیدا می کند. زکریا از وجود پدر بی خبر است اما افساهای خانقاه، او را نشان کرده اند تا به دستور پدر بر جای او بنشیند. زکریا هیچ گاه پدر را ندیده است و صحنه انخستین دیدار او با پدر صحنه ای است به یادماندنی که نویسنده با چیره دستی تمام تصویر کرده است.

ملکان عذاب از جانب منتقدان با استقبال چندانی رو به رو نشد و اغلب با دیدی منفی، این رمان را تکرار دست چندمی اسفار کاتبان و رود راوی دانستند. ابوتراب همچنان دغدغه زبان دارد و زبان درست و شیوه نگارش او در این اثر نیز خودش را به رخ خواننده می کشد.

 

ابوتراب درباره ملکان عذاب چه می گوید

 

داستان های رود راوی ما

نخستین اثر داستانی ابوتراب خسروی، هاویه است. مجموعه داستانی در سبک رئال جادویی که خبر از ظهور نویسنده ای صاحب سبک و البته دل بسته وهم و خیال می دهد. ابوتراب پس از آن، مجموعه داستان دیوان سومنات را منتشر کرد. این مجموعه داستان دنباله فضاهای سورئال و وهمی هاویه است، با این تفاوت که در آن محیط های شهری بیشتر به چشم می خورد و لحن کارکاترها مدرن تر است. اسفار کاتبان، رمانی که در سال انتشارش جایزه هوشنگ گلشیری را از آن خود می کند، روایتی است بر سبیل پنج سفر تورات که پنج اتفاق را در زمان های مختلف تاریخی روایت می کند. احاطه نویسنده بر متون کهن و بازسازی نثر مرسل کم نظیر و مثال زدنی است. رود روای، رمان بعدی ابوتراب نیز برنده جایزه گلشیری می شود. رمانی که تکنیک تلسکوپی نویسنده را ادامه می دهد و می توان گفت که خط سیر فکر و هنری نویسنده در این رمان به کمال می رسد. کتاب ویران عنوان کتاب بعدی خسروی است که در سال 90 از جانب نشر چشمه منتشر شد. داستان نخست این دفتر داستانی است به یاد ماندنی که در آن نطفه ای در باغ شمایل به دنبال کالبدی می گردد که بر آن مصلوب شود.

حاشیه‌ای بر مبانی داستان، عنوان اثری پژوهشی از ابوتراب خسروی در حوزه داستان نویسی است که در سال 88 از جانب نشر ثالث منتشر شده است.

 

درباره نویسنده

ابوتراب خسروی در یکم فروردین ماه ۱۳۳۵ در شهر فسا متولد شد. پدرش نظامی بود؛ به همین دلیل سال ‌های جوانی او در شهرهای مختلف ایران گذشت. در سال‌ های ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ در دبیرستانی دراصفهان درس می ‌خواند و شاگرد هوشنگ گلشیری، نویسنده‌ی فقید ایرانی بوده‌ است.

او لیسانس آموزش ابتدایی دارد و سال‌ها در شیراز به کودکان عقب ‌مانده ذهنی آموزش می‌ داده است. ابوتراب هنوز در شیراز زندگی می ‌کند.