بیست و سه سالگیِ مقام معظم

محمد رهبر
محمد رهبر

نیمه خرداد گذشت وآیت الله خامنه ای به بیست و سومین سالگرد رهبری اش رسید، اما مراسم بزرگداشتِ مقام رهبری و سالگرد جلوس بر کرسی ولایت فقیه نه در ایران که در لبنان بود.

 همایشی به میزبانی حزب الله لبنان و با حضور حداد عادل_ پدر عروس آیت الله_ و احمد خاتمی از هواداران پر هیاهوی رهبری.

 همایش با عنوانِ اجتهاد نوین در سیره امام خامنه ای به گونه ای تخصصی قرار بود تا به تجلیل از درایتِ آیت الله خامنه ای بپردازد و سخنران اصلی هم سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان.

 نصرالله به دلایل امنیتی با سیستم ویدئو کنفرانس و از راه دور سخنرانی می کرد و در 40 دقیقه ای که به مدح رهبر جمهوری اسلامی پرداخت، بارها لقب “امام خامنه ای” را بر زیان راند و گفت که هنوز دوستداران آیت الله خامنه ای، نتوانسته اند مقامش را در جهان اسلام شرح دهند و از همین است که ولی امر مسلمین در غربت و مظلومیت است.

نصر الله با عذرخواهی از برادران ایرانی اش، صراحت به خرج داد و گفت که رهبر جمهوری اسلامی در ایران هم مظلوم و ناشناخته مانده است. گرچه دبیر کل حزب الله لبنان مدعی مظلومیت و قدر ندیدن آیت الله خامنه ای در جهان اسلام و ایران بود، اما این را نگفت که حجت الاسلام خامنه ای در 14 خرداد سال 68  از تمامی  کسانی که در انقلاب اسلامی نقش داشتند و سالها زندان پهلوی را گذرانده بودند، بخت بلندتری داشت.

 14 خرداد سال 68، آیت الله خمینی درگذشت ودر کمتر از یک روز آیت الله خامنه ای با کسوتِ رهبری از خبرگان بیرون آمد. درهمه ده سال گذشته، نه دیگران باوری به رهبریش داشتند و نه حتی خود در آرزو می دید که پس از آیت الله خمینی و با حضور اعاظمِ مراجع مانند آیت الله العظمی گلپایگانی و پیشتر قائم مقامی اثبات شده آیت الله منتظری، رهبری نظام اسلامی به او سپرده شود.

 سید علی خامنه ای در همان اوانِ رهبری از این بی خبری می گفت و اینکه چنین اقبالی در طالع نمی دیده، اما چنان  که گویا حقی به حق دار رسیده است: “قبل از رحلت حضرت امام که دوران ریاست جمهوری در حال اتمام بود، دست و پایم را جمع می‏کردم. مکرر مراجعه می‏کردند و بعضی از مشاغل را پیشنهاد می‏نمودند. آدمهای بی‏مسؤولیت، این مشاغل را پیش خودشان به قد و قواره‏ی من بریده و دوخته بودند، ولی من گفتم که اگر یک وقت امام به من واجب کنند و بگویند شما فلان کار را انجام دهید؛ چون دستور امام تکلیف است و برو برگرد ندارد، آن را انجام می‏دهم. اما اگر چنانچه تکلیف نباشد - من از امام خواهش خواهم کرد که تکلیفی به من نکنند تا به کارهای فرهنگی بپردازم - دنبال کارهای فرهنگی می‏روم”. 1

 هاشمی رفسنجانی یکه سوارِخبرگان رهبری، خاطراتش را تا سال 64 بیشتر منتشر نکرده تا بدانیم در آن چند ساعت چه گذشت وهاشمی از بنیانگذار چه نقل کرد و سید احمد خمینی چه را تایید، تا رهبر تازه در رسید.

 از جلسه خبرگان چهاردهم خرداد تنها صحنه ای از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شده که حجت الاسلام خامنه ای به اینکه انتخابش کرده اند، معترض است.

 البته این اولین بار نبود که پوشیدن جُبه رهبری جمهوری اسلامی با اکراه صورت می گرفت. قائم مقام رهبری، آیت الله منتظری که فروردین ماه سال 68 از مقام نیابتِ بنیانگذار و به حکم آیت الله خمینی عزل شده بود نیز درسال 1364 که از سوی خبرگان به قائم مقامی منصوب شد، به انتخابش اعتراض داشت.

  آیت الله منتظری در وهله اول عنوان قائم مقام رهبری را غیر قانونی می دانست و معتقد بود که چنین مقامی در قانون اساسی پیش بینی نشده است. نامه ای هم به رییس خبرگان، آیت الله مشکینی نوشت ولی کار از کار گذشته بود و قائم مقامی پا بر جا ماند. آیت الله منتظری در خاطراتش درباره معضلِ قائم مقام بودن می گوید: “آقای هاشمی و آقای خامنه ای خیلی دنبال قضیه بودند، ظاهرا آقایان حسن نیت داشته اند ولی همان وقت بعضی می گفتند احتمال توطئه در کار بوده است. اگرقضیه به صورت طبیعی پیش می رفت کار به اینجا نمی رسید.  بالاخره مرا سر زبانها انداختند، توقعات و حسادتها و حساسیتها شروع شد و در نهایت جریانات مرموز ذهنیتی برای امام و دیگران درست کردند، البته من که -الحمدلله - اصلا انتظار مقام و موقعیت را نداشتم و ندارم، ولی این کار غلطی بود، هم به ضرر من بود هم به ضرر انقلاب ; و اصلا خبرگان حق نداشتند که قائم مقام تعیین کنند، این در قانون اساسی پیش بینی نشده بود; بالاخره من مخالف بودم، خیلی از کسانی هم که به من علاقه مند بودند با این قضیه مخالف بودند”.2  

اما اعتراض حجت الاسلام خامنه ای بیشتر به تعارف می مانست چه اینکه بنابر قانون اساسی سال 57 که هنوز تغییری نکرده و برقرار مانده بود، رهبر می بایست شرط اعلمیت و مرجعیت می داشت. با این حساب آیت الله خامنه ای در 15 خرداد سال 68، زمانی تکیه بر ولایت زد که همچنان شرط مرجع بودن در قانون اساسی به قوت خود پا برجا بود و تا ششم مرداد همان سال و رای آوردنِ اصلاح قانون اساسی در همه پرسی راه مانده بود. این رهبر شدنِ بی شرایط، خلاف قانون اساسی بود و سید علی خامنه ای هم چیزی نگفت.

آنچنان که آیت الله منتظری در خاطراتش گفته است گویا رسیدن آیت الله خامنه ای به رهبری بی دردسر هم نبوده و گروه دیگری در واپسین ماههای زندگی بنیانگذار، نظریه ولایت عهدی را مطرح می کردند و از آیت الله خمینی می خواستند تا پسرش سید احمد را به ولایت برساند:” در این روزهای آخر معلوم شد کسانی به فکر بوده اند که مرحوم امام را وادار کنند آقای حاج احمد آقا را برای بعد از خود تعیین کنند، از جمله استاندار وقت اصفهان طوماری خطاب به امام تهیه کرده بود بدین مضمون که در مساله رهبری شایستگی ملاک است و همان گونه که امام محمدتقی (ع) در نه سالگی با وجود سن کم به امامت رسید و شایستگی آن را داشت آقای حاج احمد آقا هم شایستگی آن را دارند و خوب است شما ایشان را برای رهبری به مردم معرفی کنید.“3

هر چه هست آیت الله خامنه ای روز پانزدهم خرداد، اولین روز رهبری اش را با حضور در خانه سید احمد خمینی و تسلیت به خانواده بنیانگذار آغاز کرد. آیت الله منتظری که بسیاری همچنان و با وجود عزل، او را رقیبی برای رهبر تازه رسیده می دانستند، در نامه ای انتخاب سید علی خامنه ای را تبریک گفت اما به همان عنوان “حجت الاسلام” بسنده کرد.

 نامه تبریک قائم مقام سابق، پاسخی هم از سوی رهبر پیدا کرد، با این حال تلاش می شد تا دیگر نامی از قائم مقام شنیده نشود. آیت الله منتظری اجازه نیافت تا مجلس ختمی برای استادش آیت الله خمینی در قم بر قرار کند و مدیران مجله کیهان فرهنگی هم که پا پیش گذاشته بودند تا درباره بنیانگذار با آیت الله منتظری مصاحبه ای کنند تو بیخ شدند.4

بنیانگذار اما، سمت بزرگی را از حجت الاسلام خامنه ای دریغ کرده بود، فردای انتخاب رهبر، هاشمی رفسنجانی فرماندهی کل قوا را به آیت الله خامنه ای تفویض کرد و بعد از آن بود که ماراتنی از بیعت درگرفت که تا پایان سال 68 همچنان در جریان بود.

 بیعت با ریس جمهور سابق که به یکباره رهبر شده بود، قانون اساسی سال 57 نیز با اصلاحات گسترده ای در آستانه ایستاده بود. مقام رهبری در قانون اصلاح شده قدرتی بزرگ  و اجرایی داشت که در قانون اساسی پیشین میان رییس جمهور و نخست وزیر تقسیم می شد.  در روزهای اول تکیه بر کُرسی ولایت، آیت الله خامنه ای هنوز مبهوت این همه قدرت در دسترس بود، شاید ترسی ازاین چراغ جادو نیز داشت که در جلسه بیعتِ نخست وزیر میر حسین موسوی  و کابینه اش ، متواضعانه می گفت: “من طلبه‏یی کوچک و مشحون به انواع قصورها و نقصها و کاستیها هستم. به‏هرحال مسؤولیتی به من محول شده است و من با توکل به خدا، همه‏ی همت خود را به کار خواهم گرفت، تا بتوانم این مسؤولیت بسیار سنگین و این بارِ بسیار گران را تحمل کنم و بردارم و پیش ببرم و به سرمنزل برسانم. یقیناً بدون کمک آحاد عظیم‏الشّأن مردم و مدیران کشور، انجام این مسؤولیت امکانپذیر نیست. اعلام حمایت گروههای مختلف مردم و اظهار همراهی آنها در این قضیه، برای من بسیار امیدبخش است. ان‏شاءاللَّه با این اعلام حمایتهای مردمی، خواهیم توانست راه امام(ره) را دنبال کنیم.“5

آیت الله خامنه ای تا هفدهم مهرماه  سال 68 هم رهبر بود و هم رییس جمهور. انتخابات ریاست جمهوری یکماه زودتر برگزار شد و عیان بود که جز هاشمی کسی رییس جمهور نخواهد شد. هاشمی رفسنجانی 15 میلیون رای آورد و رقیبش “عباس شیبانی” سهمش تنها 4 درصد از آرا بود.

هنوز راه بسیار مانده بود تا آیت الله خامنه ای به” مقام عظمای ولایت” و” امام” تبدیل شود.

پا نوشت ها

1.سخنرانی در مراسم تودیع کارکنان نهاد ریاست جمهوری 18/5/68

2.خاطرات آیت الله منتظری ص 437

3.خاطرات آیت الله منتظری ص697

4.آیت الله منتظری می گوید: جامعه مدرسین و دیگران ستادی برای مراسم ایشان تشکیل داده بودند ما به آنها گفتیم یک وقت هم برای من بگذارند، امروز و فردا کردند تا اینکه در اواخر برای من وقت گذاشتند، در مسجد اعظم قم مجلس گرفتیم و من شخصا اطلاعیه ای دادم و از همه دعوت کردم که در مراسم شرکت کنند بعد هم افرادی که از جاهایی تحریک شده بودند آمدند مجلس را به هم زدند و به ناچار آیت الله صانعی برای ختم غائله منبر رفتند و من هم از مجلس خارج شدم. ص 684

5.سخنرانی در مراسم تودیع دولت مهندس میر حسین موسوی18/5/68