در آستانه آغاز سومین سال تاریخ ما

نویسنده

kavehmozafari.jpg

آرمان، یعنی فراروی از وضع موجود. و آرمان داشتن، یعنی توانایی به‎ ‎تصویر کشیدن آن چیزی که نیست: ناکجاآباد. ‏آرمان، زیبا است، و آرمان خواهی می تواند‎ ‎انگیزه باشد‎.‎

بسیاری از جوانان هم نسل من، به دلیل بی اعتمادی به آرمان خواهان‎ ‎گذشته و تجربه سال ها سرکوب، علاقه ای به ‏رویابافی ندارند. آنها خیال را باطل و‎ ‎بیهوده می دانند، و زندگی را مفید می شمرند. در مقابل، اما هستند جوانانی که با‎ ‎‎«‎آرمان جهانی بهتر» زندگی خود را معنا می بخشند. جوانانی که درد را می بینند، و‎ ‎جهانی را قادر به تصور هستند که ‏دردی ندارد. آنها رنج را حس می کنند و خوشبختی را‏‎ ‎آرزو دارند. آنها به دنبال راه درمان هستند‎.‎

اما آرمان ها هرچه قدر هم که زیبا و کامل باشند، به تنهایی توان‎ ‎تغییر وضع موجود را ندارند. تغییر دادن نیاز به اراده، ‏جسارت، و عمل کردن دارد‎. ‎برای تغییر دادن باید از دو مرز گذشت: یکی، مرزهای جهان ناجور موجود؛ و دومی،‎ ‎مرزهای اسطوره ای ارزش های تام. اگر آرمان ها را در دایره گزاره های قدسی محصور‎ ‎کنیم، به اسطوره تبدیل می ‏شوند. برای تغییر آن چیزی که هست باید از آسمان رویاها‎ ‎پائین آمد و پا بر روی زمین سخت گذاشت. هر قدر آرمان ها ‏کامل هستند، زمین ناهموار‎ ‎است. و یک شبه نمی توان زمین را به قامت آرمان ها هموار کرد. تغییر دادن این زمین‎ ‎سخت، درد دارد: دردی شبیه زایمان‎.‎

اگر جسارت عمل داریم، باید از گوشه ای از همین زندگی روزمره مان آغاز‎ ‎کنیم. وگرنه در دایره آرمان درجا می ‏زنیم، وگرنه آرمان مان به شعار تبدیل می شود، و‎ ‎تنها گزاره ای صلب از آن باقی می ماند. به جای اینکه جهان را به ‏آرمان مان نزدیک‎ ‎کنیم، در دایره آرمان باقی می مانیم، درجا می زنیم و زندانی می شویم. آن انگیزه ای‎ ‎که می توانست ‏به تغییر جهان بیانجامد، به تحلیل ما منجر می شود. و هر روز بیش از‎ ‎پیش در خود فرو می رویم‎…‎

دو سال پیش، کارزاری آغاز شد که به اعتقاد بسیاری، عمر آن نباید‎ ‎بیشتر از سه ماه بطول می انجامید. دولتمردان حاکم ‏باور نمی کردند که کارزار یک‎ ‎میلیون امضاء، تا امروز چنین گسترده شود. منزه طلبان، بر اهداف حداقلی کمپین خرده‎ ‎می گرفتند و از کنج برج عاج خویش به نواقص آن طعنه می زدند. طلبکاران به صف ایستاده‎ ‎بودند و ناراحت از اینکه ‏چرا سهمی ندارند. و ناامیدها نیز تنها آه می کشیدند. با‎ ‎وجود همه اینها، کارزار یک میلیون امضاء رویایی بود که با تمام ‏ناممکنی اش، با تمام‎ ‎مشکلاتش، با تمام چالش هایش، تنها به خاطر جسارت عمل کردن، به حیات پویای خود ادامه‎ ‎داد. ‏کارزار یک میلیون امضاء از موانع بسیاری گذشت که هنوز مدعیان حرفه ای انقلاب‎ ‎در خم آنها گیرند‎.‎

امروز، وقتی به عقب می نگرم، با وجود همه سختی ها، با وجود همه‎ ‎اختلافات، و همه ناکامی ها؛ اما لذتی هست که ‏پنهان نمی شود: لذت زندگی و مخاطره‎ ‎کردن. کارزار یک میلیون امضاء به بسیاری جسارت مخاطره کردن، اشتباه ‏کردن، تجربه‎ ‎کردن، و باز پیش رفتن را آموخت‎.‎

طی دو سال گذشته، جنبش یک میلیون امضاء، دوره پر فراز و نشیبی را از‎ ‎سر گذرانده است. مرور تجربه های این دو ‏سال مسلماً می تواند درس های مفیدی برای‎ ‎روشن تر ساختن مسیر باقیمانده فراهم کند. در این یادداشت، روند حرکت ‏دوساله کمپین‎ ‎در قالب چهار دوره شش ماهه بررسی شده، و همچنین چالش هایی که در این روند، کنشگران‎ ‎این جنبش ‏را به خود مشغول داشت، مرور می شود. در ادامه، قرائتی از مشی عملگرایانه‎ ‎به عنوان راه حلی برای گذار از چالش ‏های کمپین، ارائه می شود؛ و در نهایت، به مسئله‎ ‎ایجاد «بحران مشروعیت» در ارزش های نظام دولت-مردسالار ‏ایران به عنوان پیامد اصلی‎ ‎حرکت کمپین پرداخته می شود‎.‎

چهار دوره، چهار چالش

آغاز به کار کمپین یک میلیون امضاء در شرایطی رخ داد که گردی از‎ ‎ناامیدی در میان کنشگران اجتماعی و سیاسی ‏جامعه منتشر شده بود. قدرت گیری‎ ‎دولت-مردان تندرو در جریان نمایش انتخاباتی و سرکوب خشن جنبش های اجتماعی ‏تا نیمه‎ ‎سال 85، بسیاری را منفعل ساخته بود. دستگیری گسترده اعضای سندیکای کارگران‎ ‎اتوبوسرانی در اعتصاب ‏بهمن 84، و همچنین برخورد خشونت آمیز با تجمع زنان در روز 22‏‎ ‎خرداد 85، از نمونه های برجسته پروژه سرکوب ‏در این دوره است. بسیاری از کنشگران‎ ‎اجتماعی در این دوره دچار تردید در کنشگری شده بودند. در این میان، ظهور ‏کارزار یک‎ ‎میلیون امضاء براستی معجزه ای بود که خونی تازه نه تنها در رگ های جنبش زنان، که‎ ‎حتی سایر جنبش ‏های اجتماعی دمید‎.‎

ضربات دستگاه سرکوب به قدری بود که حتی سکانداران این دستگاه نیز‎ ‎باور نمی کردند، در میان این ضربات، جوانه ‏ای قد علم کند. آنها تصور می کردند با‎ ‎بستن درب سالن رعد، این حرکت در نطفه خفه خواهد شد. آنها نیز بسان منزه ‏طلبان برج‎ ‎عاج نشین بر این عقیده بودند که ارتباط «چهره به چهره» تنها شعار است. اما پس از‎ ‎رعد، کنشگران کمپین ‏به زیر پوست شهر رفتند، دور از چشم دولت-مردان و منزه طلبان، تا‎ ‎اینکه پس از چند ماه، برگه های پر از امضاء، ‏داوطلبان جدید، و گروه های تازه نفس،‏‎ ‎مانند قارچ از دل خاک روئیدند. وقتی اولین نشست جمعی کمپین در تهران ‏برگزار شد،‎ ‎تازه قله های این کوه یخ خود را نشان داد. جوانه کمپین در زیر پوست شهر ریشه دوانده‎ ‎بود. تا اعماق پیش ‏رفته بود. حتی به آنجایی رسیده بود که منزه طلبان، در کتاب ها‎ ‎خوانده اند که محل اسکان «پرولتاریا» است. کمپین یک ‏میلیون امضاء به میان مردم رفته‎ ‎بود‎.‎

شش ماه نخست کمپین، زمانی بود که به دور از فشارهای امنیتی، کنشگران‎ ‎کمپین با شور و اشتیاق به میان مردم می ‏رفتند. به دور از حرافی های منزه طلبان، این‎ ‎کنشگران کمپین بودند که دست به کار می بردند. آنها جسارت کردند و با ‏مردم به سخن‎ ‎درآمدند. چهره به چهره با آنها به گفتگو نشستند و قوانین بدیل را با هم ساختند‎. ‎آرمان برابری خواهی به ‏قدری انگیزه بخش بود که بسیاری از تفاوت ها دیده نمی شد‎. ‎کنشگران کمپین بیشتر در پی کشف ناشناخته ها بودند‎.‎

در این مرحله، شور و شوق در دل کمپینیان رخنه کرد. رشته هایی نامرئی‎ ‎آنها را به هم و به مردم پیوند داد و احساسی ‏جمعی شکل گرفت. شش ماهه نخست کمپین،‎ ‎براستی دوره ای رویایی بود. احساسی که در آن دوره شکل گرفت، هنوز ‏نیروی محرکه اصلی‎ ‎جنبش یک میلیون امضاء است. کنشگران کمپین باور کردند که برای تحقق آرمان برابری‎ ‎خواهی ‏می توان اقدام کرد. آنها باور کردند که اگر دست به کار شوند، آرمان ها دست‎ ‎یافتنی هستند. آنها آموختند که برای عمل ‏کردن باید منعطف بود. آنها آغاز به شناختن‎ ‎مردمِ خود کردند‎.‎

شناخت مردم، عمل کردن بر روی زمین، و برخورد با واقعیت ها، یعنی چالش‎ ‎های جدید. شاید بتوان چالش با مذهب ‏مردم را نخستین چالشی دانست که کنشگران یک‎ ‎میلیون امضاء با آن مواجه شدند. برای بسیاری از آنها مردم مقدس بود ‏و مذهب، مُسکن‎. ‎اما وقتی مردم، مذهبی بودند، آن وقت چه؟ به سوال مردمی که نگران مذهبشان بودند کدام‎ ‎ماده حقوق ‏بشر یا کدام سطر از مانیفست کمونیست را باید آیه می آوردند. حتی آیه های‎ ‎آسمانی هم فایده ای نداشت. دستورات ‏آشپزی انقلاب در جیب اورکُت شان بود، اما در دست‎ ‎شان برگه های امضایی که آشی را هم نمی زد، جز آش نذری! ‏زمین سخت، با تمام پیرایه‎ ‎هایش، باز هم جواب سخت می خواهد. کنشگران کمپین در جریان عمل آموخته بودند که باید‎ ‎با زبان زندگی روزمره با مردم سخن بگویند. اما هنوز قادر به هضم کاری که انجام می‎ ‎دادند، نبودند. مدتی طول می ‏کشید تا عملی که بصورت خودانگیخته انجام می دادند،‎ ‎فهمیده شود و به سیاق الفاظ به نظریه درآید‎.‎

شش ماهه دوم کمپین، دورانی بود که کنشگران متفاوت کمپین آغاز به خلق‎ ‎چارچوب های تفسیری خود نمودند. اهداف ‏حداقلی کمپین این زمینه را فراهم کرده بود که‎ ‎گروه های مختلفی از کنشگران با نقطه عزیمت های نظری متفاوتی وارد ‏میدان عمل مشترکی‎ ‎شوند. به تدریج، تفاوت در نظریات، به تفاسیر متفاوت از واقعیات تبدیل شد. هویت های‎ ‎پیشینی ‏کنشگران به تدریج برای پاسخگویی به سوالاتی که در مواجهه با واقعیت عملی‎ ‎ایجاد شده بود، به کار آمد. هر دسته ای ‏در کمپین، بر اساس نظریاتی که داشت تلاش کرد‎ ‎به سوالات و چالش ها پاسخ گوید. جریان پاسخگویی و تضارب آراء ‏به صیقل خوردن تفاسیر‎ ‎منجر شد. و در نهایت، ادبیات و نمادهایی جدید برای خلق گفتمان برابری خواهی فراهم‎ ‎شد‎.‎

از جمله، مباحثی که درباره رابطه کمپین با قدرت سیاسی طرح شد و ظرف‎ ‎عمل کمپین از نظرگاه های مختلف مورد ‏تحلیل قرار گرفت. برخی، برنامه کمپین را از آن‎ ‎جهت که نهایتاً به تغییر قوانین می انجامد، نوعی کنش سیاسی دانستند؛ ‏و گروهی دیگر‎ ‎بر این نظر بودند که اساس کار کمپین اجتماعی است و تغییر در جامعه مدنی را اصل قرار‎ ‎دادند. ‏اگرچه، اکثر کنشگران بر «استقلال» کمپین از جریان های سیاسی به عنوان اصلی‎ ‎بدیهی باور داشتند، اما تعریف ‏استقلال و مرزهایش برایشان متفاوت بود. تنظیم رابطه‎ ‎با «امر سیاسی» دومین چالش کمپین بود. باز هم جریان عمل، و ‏آزمون و خطا در مواجهه‎ ‎با نیروهای مختلف سیاسی به کنشگران کمپین آموخت که با تاکید بر سه سند حداقلی، ضمن‎ ‎حفظ استقلال، زمینه را برای جلب حمایت و یارگیری از دیگران فراهم کنند. نتیجه این‎ ‎تجربه، پیوند سازنده ای بود که با ‏جنبش دانشجویی برقرار گشت‎.‎

از دیگر خصایص شش ماهه دوم، گسترش فوق العاده کمپین در سراسر کشور‎ ‎بود. «تهران»محوری مورد نقد قرار ‏گرفت و توجه به شهرهای مختلف ایران از اهمیت‎ ‎برخوردار شد. البته، از آغاز کمپین، گروه های مستقلی در شهرهای ‏دیگر تشکیل شده‎ ‎بودند، اما در شش ماهه دوم، این روند شتاب گرفت. آذربایجان، کردستان، رشت، اصفهان و‎ ‎شیراز به ‏پایگاه های مستحکم کمپین در نقاط مختلف کشور بدل شد‎.‎

در جشن یک سالگی کمپین، شبکه گسترده ای از داوطلبان جمع آوری امضاء‎ ‎بوجود آمده بود که به راستی به قول ‏شیرین عبادی، حتی اگر اعضای اولیه هم می‎ ‎خواستند، دیگر امکان متوقف کردن این روند وجود نداشت [1]. در این ‏مقطع، کمپین یک‎ ‎میلیون امضاء به آستانه بلوغ رسیده بود. دیگر، از ائتلاف فراتر رفته بود و به جنبشی‎ ‎در درون جنبش ‏زنان بدل شده بود. همین مسئله، نقابداران امنیتِ دولت-مردان را به‎ ‎تکاپو واداشت. آنها از غفلتِ خود پشیمان شدند و ‏پروژه ای جدی برای سرکوب کمپین‎ ‎تدارک دیدند‎.‎

شش ماهه سوم کمپین، دوره مقابله با فشار و سرکوب بود. اگرچه پیش از‎ ‎آن نیز جمع آوری کنندگان امضاء در پارک و ‏خیابان و مترو بازداشت می شدند، اما از‎ ‎تابستان 86 سناریویی برای شکست کمپین از سوی نقابداران امنیت کلید خورد. ‏اتهام‎ ‎ارتباط با گروه های ضد انقلاب و تلاش برای براندازی مخملین، که در دادگاه با عنوان‎ «‎اقدام علیه امنیت ملی» بر ‏داوطلبان کمپین چسبانده می شد، داستان اصلی این سناریو‎ ‎بود. دستگیری خشونت آمیز 25 نفر از آموزشگران و ‏داوطلبان کمپین در خرم آباد و تلاش‎ ‎برای ساختن فیلم های اعتراف، صحنه نخست این سناریو بود. پائیز و زمستان 86،‎ ‎بازداشتگاه ها، زندان ها و دادگاه ها به محل ایاب و ذهاب کنشگران کمپین تبدیل شد‎. ‎تلاش شد تا کمپین را به «پژاک» ‏که در کوه های قندیل می جنگید، مرتبط کنند. البته،‎ ‎جا داشت که دور تر هم بروند، مثلاً تا کوه های چیاپاس! دختران ‏کرد را ماه ها زندانی‎ ‎کردند و در بازجویی های فنی آنها و ما را قانع کردند که کمپین پوشش علنی فعالیت‎ ‎براندازانه ‏است‎.‎

در این مدت، مادران کمپینی همه وقت خود را به آزادی فرزندانشان‎ ‎اختصاص دادند، و تصاویر رسانه ها از کمپین بیش ‏از آنکه درباره گسترش دامنه جمع آوری‎ ‎امضاء باشد، به گسترش دامنه دستگیری اعضاء معطوف شد. دیگران، کمپین ‏را با بازداشت‎ ‎هایش می شناختند. کنشگران کمپین باید دو کار را همزمان انجام می دادند، جمع آوری‎ ‎امضاء و حمایت ‏از یاران در بند. نتیجه این شد که سیر شتابناک رشد کمپین دچار رکود و‎ ‎وقفه شد. اما، کنشگران کمپین صبورانه هزینه ‏ها را از سر گذراندند. و هزینه ها به‎ ‎ارزش بدل شد‎.‎

تیغ سرکوب مستقیم کند شد. در بازداشتگاه و زندان و دادگاه نیز سخن‎ ‎از برابری خواهی در گرفت. شعبه کمپین یک ‏میلیون امضاء در بند نسوان اوین تاسیس شد‎. ‎نتیجه این دوره رکود، بالا رفتن آستانه تحمل کنشگران کمپین بود. آنها در ‏کارگاهی شش‎ ‎ماهه فرا گرفتند که چگونه هم امضاء جمع کنند، هم از یاران خود حمایت کنند، هم هزینه‎ ‎کمتری ‏بپردازند، و هم هزینه ها را به ارزش بدل کنند. سرانجام، سومین چالش کمپین،‎ ‎یعنی چالش هزینه ها، به فرصت بدل ‏شد. و این رکود، مقدمه آغازی دوباره شد‎.‎

در دوره سرکوب، بحث و جدل پیرامون تفاسیر متوقف شده بود و تفاوت ها‎ ‎از بغض دشمن مشترک پنهان مانده بود. با ‏کنار رفتن سایه اقتدار نقابداران سرکوب،‎ ‎جرقه های نقد بر پیکره کمپین شعله برکشید. کمپین نیاز به دگردیسی داشت. ‏هویت های‎ ‎پیشینی کمپینیان که در دوره سرکوب فرصت شناخت یکدیگر را نداشتند، به یکباره در‎ ‎برابر هم قرار ‏گرفتند. لازم بود تا هویت ها مشخص شوند. کمپین ظرف عملی حداقلی بود‎ ‎که تفاوت های بسیاری را در درون خود ‏جای می داد. لازم بود تا کنشگران کمپین خود را‎ ‎بر اساس تفاوت هایشان سازمان دهند. و هر هویتی با تفسیر خود از ‏کمپین به مبارزه‎ ‎ادامه دهد. فربه شدن کمپین از هویت های جدید، ایجاب می کرد که کمپین پوست بیاندازد‎. ‎روند ‏دگردیسی و تجدید ساختار آغاز شد. روندی که خالی از درد نبود‎.‎

در هشت مارس 86، اتفاقی جدید رخ داد. دو مراسمِ روز زن از سوی دو‎ ‎گروه کمپینی در تهران برگزار شد. ایده هایی ‏جدید برای تغییر در نحوه سازمان یابی‎ ‎کمپین در قالب تاسیس مدرسه فمینیستی، عملی شدند. گروه و رسانه ای جدید در ‏حمایت و‎ ‎تحت برنامه کمپین یک میلیون امضاء فعالیت خود را در تهران آغاز کرد. پیش از این،‎ ‎همه داوطلبان کمپین ‏در تهران به سمت سازمان و تقسیم کاری «واحد» سوق داده می شدند‎. ‎با تاسیس مدرسه فمینیستی، نوعی سازمان یابی ‏جدید بر اساس هویت یابی مشترک ایجاد شد‎. ‎کنشگران کمپین بر اساس هویت خود و بر اساس تفاسیر خود به حمایت و ‏کنشگری در جنبش یک‎ ‎میلیون امضاء پرداختند. اینبار، مبنای اتحاد کمپینیان نه سازمانی واحد، بلکه اهدافی‎ ‎مشترک ‏بود‎.‎

اما، سرکوب در نظام مردسالار، به پیچیدگی همه نابرابری‌ها است. اگر‎ ‎نشد که مستقیماً این جنبش سرکوب شود، شاید ‏اینبار نوبت مقابله غیرمستقیم باشد. نوبت‎ ‎دوره شایعات، تهمت ها، رواج بی حرمتی ها، تقویت هویت های کاذب و‎ … .‎

در آستانه آغاز سومین سال کارزار یک میلیون امضاء با چهارمین چالش‎ ‎کمپین مواجه هستیم. چالش در سازمان یابی و ‏تعیین رابطه هویت های مختلف با یکدیگر‎. ‎گذر از این چالش و توان «تجدید ساختار» کمپین می تواند، قواعد تازه ای ‏برای عمل‎ ‎جمعی فمینیستی پدید آورد. شاید جسارت عملگرایی بتواند زمینه را برای گذر از این‎ ‎چالش فراهم سازد‎.‎

عملگرایی یعنی جسارت تجربه کردن.‏

مباحثه درباره هویت ها، سنتی انتزاعی است. چنین سنتی ممکن است به‎ ‎هویت هایی کاذب بیانجامد. برقراری تعادل ‏ذهنی میان برچسب های هویت ساز، گاهی به‎ ‎نتایج عجیبی می انجامد. گاهی چپ گویان را در آغوش راست گرایان ‏قرار می دهد. اما،‎ ‎اگر هویت بر اساس عمل شکل بگیرد، لااقل هسته سختی دارد. هسته سختی از جنس زمین، و‎ ‎نه ‏آرزوهای دور دست‎.‎

بسیاری از ما عادت داریم، اختلافات در رفتار و عمل را به تفاوت در‎ ‎اندیشه ها حواله دهیم. سپس بر اساس این تفاوت ‏های ذهنی، هویتی برای خود ساخته و‎ ‎برچسبی وارونه به طرف مقابل بزنیم. چنین منطقی اگر فرافکنانه نباشد، ناشی از‎ ‎نظرورزی است‎.‎

اما، ما آن چیزی نیستیم که فکر می کنیم، بلکه عمل و رفتارمان واقعیت‎ ‎ما است. از این جهت، ارتقای آگاهی لزوماً به ‏تغییر در رفتارها منجر نمی شود. از دهه‎ 1970‎، جریانی در چپ مُد شد که به جای ایجاد احزاب و سندیکاها، شعارهای ‏ناب می داد‎: «‎بیایید واقع بین باشیم: ناممکن را بخواهیم». آرمان ها در قالب شعار، بسیار زیبا‎ ‎هستند. اما برای تغییر، ‏شلیک الفاظ کافی نیست. پیش از آن، اگر ساعت کار کارگران به‎ 8 ‎ساعت رسید، یا سیاهان شهروند شدند، یا زنان به ‏حق رای دست یافتند؛ هیچ کدام نتیجه‎ ‎شعارهای ناب نبود. آنها در جامعه مدنی، سنگرهای خود را بنا کردند و دست به ‏عمل‎ ‎مستقیم زدند [2]‏‎.‎

چپِ فرهنگی [3]، زیبا است؛ اما نه در جهانی که حتی نماد چه گوارا‎ ‎قلب می شود، و در بازار سرمایه به سکه ای ‏فروخته می شود. پیشگام بودن بر اساس‎ ‎پیشگویی تعیین نمی شود، باید پیشرو بود. به صرف داشتن آرمان های رادیکال ‏در اندیشه،‎ ‎و شعارهای آتشین در کلام، نمی توان بر واقعیت تاثیر گذاشت؛ برای تغییر واقعیت باید‎ ‎دست به عمل زد. ‏امروز، آن نیروی چپی می تواند جهان را تغییر دهد که دست به عمل برد‎ ‎و از آلودگی دامنش هراس نداشته باشد‎.‎

نظرورزان معتقدند، همین که به افراد نشان داده شود که عقاید آنها‎ ‎چطور تحریف شده است، آگاهی کاذب ناپدید می شود ‏و آنها مستعد آگاهی راستین می گردند‎. ‎اما مسئله اینجاست: بسیاری از ما می دانیم که آگاهی تحریف شده ای از واقعیت ‏داریم،‎ ‎و کارهای اشتباهی انجام می دهیم، اما این باعث نمی شود که از آن کارها خودداری‎ ‎کنیم. همانگونه که بسیاری ‏از زنان می دانند که وضعیت موجود نابرابر است، بسیاری از‎ ‎آنها از تبعیض موجود در قوانین مطلع هستند، بسیاری از ‏زنان، خشونتی که در خانواده و‎ ‎جامعه می بینند را ناعادلانه می دانند، اما همچنان به این وضعیت تن می دهند. البته‎ ‎هر ‏از چندگاهی، واکنش های خشمگینانه بروز می کند، اما باز هم می گویند: «تا بوده‎ ‎همین بوده، باید سوخت و ساخت». ‏در واقع، مسئله بسیاری از زنان آگاهی نیست. مسئله‎ ‎آنها جسارت اعتراض و اقدام برای تغییر است‎.‎

نظام تحریفگر موجود، نه بر اذهان ما بلکه بر اَعمال ما مستولی است‎. ‎به عبارت دیگر، انحراف از حقیقت در آن کاری ‏که انجام می دهیم نهفته است، نه در آنچه‎ ‎که فکر می کنیم [4]. از این رو، برای در هم شکستن این مناسبات، به جای ‏نظرورزی باید‎ ‎دست به عمل زد‎.‎

اگرچه نمادهای بدیل، شور می آفرینند، و مشروعیت نظام نمادین مستقر را‎ ‎به چالش می کشند، اما برای جایگزین شدن ‏و ساخته شدن جهانی بهتر، انقلاب در معانی‎ ‎کافی نیست. زمین سخت، جواب سخت می خواهد. نمادهای مستقر بر پایه ‏های واقعی استوار‎ ‎هستند، نه در آسمان ها. برای تغییر جهان باید، پایگاه ها و سنگرهای نظم موجود را‏‎ ‎یکی یکی فتح ‏کرد. برای مبارزه سنگر به سنگر، «نهادهای بدیل» نیاز است. مقاومت‎ ‎نمادین کافی نیست، باید سازمان هایی مقاوم ‏ساخت‎.‎

از این جهت، عملگرایی، می تواند راهگشای فراروی از نظرورزی باشد. هر‎ ‎قدر نمادهای بدیل، آرمانی و کامل هستند؛ ‏در مبارزه سنگر به سنگر، ناگزیر از انتخاب‎ ‎بهینه هستیم. برای ساختن نهادهای بدیل، چالش و سازش، سیاست اصلی ‏است [5]. گاهی برای‎ ‎فتح سنگری تازه، ناگزیر باید از سنگری دیگر عقب نشینی کرد. برای یک خیز بلند، باید‎ ‎دورخیز ‏کرد. در این مبارزه، عقب نشینی به معنی مصلحت نیست. وقتی زیر ذره بین منزه‎ ‎طلبان قرار داشته باشی، عقب نشینی ‏ماهرانه عین جسارت است. بدین ترتیب، عملگرایی‎ ‎یعنی جسارت تجربه کردن، یعنی جسارت آزمون و خطا. برای ‏یادگرفتن رفتار و اعمال صحیح،‎ ‎اشتباه کردن گریزناپذیر است. تنها با قبول و فهم اشتباه می توان مسیری تازه ترسیم‎ ‎کرد‎.‎

کنشگران کمپین یک میلیون امضاء زمانی توانستند وارد میدان عمل شوند‎ ‎که از گزاره های نظری عبور کردند. آنها با ‏مردمی وارد گفتگو شدند که در کتاب ها و‎ ‎نظریات جایی نداشتند. با زنان ستمدیده ای رو به رو شدند که نامشان ‏پرولتاریا نبود،‎ ‎اما جسارت انقلاب داشتند. کمپین یک میلیون امضاء از آغاز مبارزه ای عملگرایانه بود‎. ‎نخست به میان ‏مردم می رفت، با آنها وارد گفتگو می شد، در برابر سوالات آنها دچار‎ ‎چالش می شد، به ناگزیر در فاصله ای 15 دقیقه ‏ای جوابی اختراع می کرد، پس از آن برای‎ ‎توجیه پاسخش به نظریه پردازی و تئوری بافی می پرداخت، و مجدداً به ‏دنیای واقعی باز‎ ‎می گشت. مسیر رفت و برگشتی که از خلال آن ادبیات کمپینی ساخته شد. سرانجام، جسارت‎ ‎اشتباه ‏کردن و حتی نظریه های پوچ ساختن، این فرصت را فراهم کرد تا سنگرهایی تازه‎ ‎فتح شوند‎.‎

زمین زیر پای مان در حال تکان خوردن‎ ‎است

اکنون، مطالبات جنبش یک میلیون امضاء چنان بدیهی و انسانی است، که به‎ ‎جرأت می توان ادعا کرد، از جانب اکثریت ‏مردم، خواسته هایی مشروع هستند. عمومی شدن و‎ ‎فراگیری گفتمان برابری خواهی سبب شده که مخالفت اقشار سنتی ‏جامعه نسبت به خواسته‎ ‎های بر حق زنان کاهش یابد. دیگر نمی توان به راحتی از نابرابری دفاع کرد، برای حفظ‎ ‎ظاهر ‏هم که شده، همه از حقوق برابر سخن می گویند. در چنین فضایی است که حتی‎ ‎بازجوها، زندانبانان و کارشناسان امنیتی ‏نیز در مواجهه با مدافعان حقوق برابر ادعا‎ ‎می کنند که با مطالبات زنان مشکلی ندارند. همه اینها، حاکی از مشروعیت ‏بالای‎ ‎مطالبات کمپین یک میلیون امضاء است‎.‎

در نتیجه، در مقابل چنین مطالبات مشروعی اگر مخالفتی مطرح شود، خود‎ ‎را نامشروع می سازد. بدین ترتیب، می ‏توان استدلال کرد که ابراز مخالفت دولت-مردان‎ ‎با جنبش یک میلیون امضاء، از طریق دستگیری ها، از طریق تهمت ‏زدن های واهی، یا از‏‎ ‎طریق صدور احکام قضایی، بیش از آنکه مطالبات کمپین را زیر سوال برد، حاکمیت را دچار‎ ‎‎«‎بحران مشروعیت» می سازد‎.‎

اما از سوی دیگر، لجاجتی برای حفظ انحصار قدرت مردانه در کار است‎. ‎اگر تا پیش از این، ممکن بود که دولت-‏مردان در جریان یک فرایند توسعه محور و مهندسی‎ ‎از بالا، تن به اصلاحاتی جزئی در قوانین مربوط به زنان بدهند؛ ‏امروز از آنجایی که‎ ‎در مقابل جنبش مستقل زنان قرار گرفته اند، برای آنکه تمامیت و انحصارشان مخدوش‎ ‎نشود، ‏لجوجانه با مطالبات بر حق زنان مخالفت می ورزند. در واقع، مسئله آنها صرفاً‎ ‎ماهیت مطالبات زنان نیست، آنها با ‏وجود و فعالیت یک سوژه جمعیِ مستقل، مشکل دارند‎. ‎چراکه این سوژه جمعی مستقل از آنها، نافی قدرت انحصاری شان ‏است. به همین جهت، پذیرش‎ ‎مطالبات زنان توسط آنها، معادل پذیرش عقب نشینی در برابر یک جنبش مستقل می شود‎. ‎مسئله ای که غیرت مردانه شان را زیر سوال می برد. در نتیجه لجوجانه بر حفظ و تثبیت‎ ‎وضعیت موجود اصرار می ‏ورزند. و حتی برای نشان دادن قدرت انحصاری خود، لایحه ضد‎ ‎خانواده اختراع می کنند‎.‎

اما، لجاجت آنها در مورد حقوق زنان، همانند جنجال هسته ای است. هر‎ ‎قدر هم لجوج باشند، وقتی که پای منافع شان در ‏میان بیاید، حاضر به مصالحه می شوند و‎ ‎پای میز مذاکره می نشینند. دم از اصولگرای می زنند، اما مصلحت گرایانی ‏بیش نیستند‎. ‎تنها، همچون پسربچه های تازه بالغ، لجوجانه می خواهند خود را اثبات کنند. سر مسئله‎ ‎زنان نیز، ناگزیر ‏باید یکی را انتخاب کنند، یا افزایش روزافزون بحران مشروعیت که‎ ‎حتی از طریق همسران، مادران، خواهران و ‏دختران شان به خانه های شان نیز نفوذ کرده‎ ‎است، یا عقب نشینی و گردن نهادن بر حق زنان. به عبارت دیگر، دولت-‏مردان یا باید تن‎ ‎به مطالبات زنان بدهند و به تدریج اصلاحات قانونی را انجام دهد – که نتیجه آن‏‎ ‎پیروزی جنبش زنان و ‏مطرح ساختن مطالباتی جدید است – یا اینکه به مخالفت خود ادامه‏‎ ‎دهند و هزینه های روزافزون بحران مشروعیت را ‏متحمل شوند‎.‎

هر چند، آنها در لجاجت مهارتی خاص دارند. و البته زنان نیز در صبر و‎ ‎اعتراض توامان. امروز، جنبش زنان در حال ‏ارتقای سطح کنش جمعی است. پیشروی آرام،‎ ‎بطئی و چهره به چهره کنشگران کمپین، گفتمان برابری خواهی را در ‏سطح جامعه گسترش‎ ‎داده است؛ و شکل گیری گروه های برابری خواه زنان در سراسر کشور، جرقه های تشکیل‎ ‎نهادهای بدیل هستند. باید توجه داشت که برای تغییر وضعیت موجود، طرح شعارهای کلان‎ (‎به ظاهر رادیکال) راهگشا ‏نیست؛ بلکه تدارک دیدن کنش جمعی بر سر تحقق خواسته های‎ ‎مشخص (حتی جزئی)، می تواند موازنه قوا را برهم ‏زند‎.‎

در شرایط فعلی، به سادگی می توان نگرانی دولت-مردان از ارتقای کنش‎ ‎جمعی به سطوح بالاتر را دریافت. آنها بخش ‏اعظم نیروهای خود را بسیج کرده اند تا از‎ ‎شورش های شهری جلوگیری کنند. به بهانه ارتقای امنیت اجتماعی، شهر را ‏پلیسی کرده اند‎ ‎تا جرقه های اعتراض را در نطفه خفه کنند. پاشنه آشیل آنها در به هم پیوستن جرقه های‎ ‎اعتراض است. ‏شاهد ادعا، هراس دولت-مردان از برگزاری تجمعی در کوهستان های اطراف‎ ‎تهران بود، که آنها گمان می کردند برای ‏سالگرد 22 خرداد تدارک دیده شده است. آنها‎ ‎برای حدود 50 نفر کنشگر جنبش زنان، نیروهای حافظ تنگه هرمز را ‏گسیل کرده بودند! اما‎ ‎فراموش کرده اند، سربازها هر قدر هم که مرد باشند، باز به سوی مادرانشان باز می‎ ‎گردند‎.‎

اگر امروز، جنبش یک میلیون امضاء توانسته مشروعیت نظم مردسالار حاکم‎ ‎را با چالشی مواجه سازد، نتیجه گذار از ‏الگوهای کلیشه ای عمل جمعی است. امروز،‎ ‎الگوی بدیلی برای عمل جمعی در حال شکل گرفتن است که کمپین یک ‏میلیون امضاء به خاطر‎ ‎جسارت در عمل، سهم به سزایی در طراحی آن دارد. شاهد هستیم که الگوی عمل کمپین به‎ ‎سایر جنبش های اجتماعی و حتی جریان های سیاسی نشت کرده است‎.‎

در چنین شرایطی نباید فراموش کنیم که ما، کنشگران جنبش یک میلیون‎ ‎امضاء، و در معنایی وسیع تر، جنبش زنان، در ‏حال خلق تاریخ هستیم. از این رو، انتخاب‎ ‎گزینه های مناسب در هر مرحله، افزایش سرعت عمل از طریق تکثیر گروه ‏های خودبنیاد در‎ ‎موازات یکدیگر، تلاش برای حفظ ابتکار عمل، و از همه مهمتر تنظیم روابط درون جنبشی‎ ‎به منظور ‏ارتقای سطح کنش جمعی، مسئولیت هایی است که نحوه ساخته شدن تاریخ ما را رقم‎ ‎می زند‎.‎

‏ ‏‎ ‎پانوشت ها‎:‎

[](http://www.4equality.info/spip.php?article700)

‏1‏‎. ‎سخنرانی شیرین عبادی به‎ ‎مناسبت سالگرد 22 خرداد (سال 86)‏

‏2.‏‎. ‎در این خصوص، مطالعه تجربه جنبش‌های اجتماعی در امریکا دربردارنده‎ ‎نکات آموزنده ای است. برای توضیح ‏بیشتر، می توانید مراجعه کنید به فصل پایانی کتاب‎ ‎‏«جنبش های نوین اجتماعی»، ویراسته انریک لارنا، هانک ‏جانستون و ژوزف گاسفیلد. با‎ ‎ترجمه محمد سروریان و علی صبحدل، که توسط پژوهشکده مطالعات راهبردی در سال ‏‏1387‏‎ ‎منتشر شده است‎.‎

‏3.‏‎ ‎اشاره به اصطلاحی که ریچارد رورتی در توصیف و نقد بخشی از چپ به‎ ‎کار برد که مسئله اصلی خود را تغییر در ‏فرهنگ می دانست. وی در مقابل به چپ اصلاحگر‎ ‎اعتقاد داشت. برای توضیح بیشتر می توانید به کتاب «کشور شدن ‏کشور» از وی به ترجمه‎ ‎عبدالحسین آذرنگ نگاه کنید. این کتاب در سال 83 توسط نشر نی به چاپ رسید‏‎.‎

‏4. برگرفته از مفهوم سازی اسلاوی ژیژک درباره ایدئولوژی. برای توضیح‎ ‎بیشتر می توانید نگاه کنید به: صفحات 98 ‏تا 102 کتابی با عنوان «اسلاوی ژیژک»،‎ ‎نوشته تونی مایرز، به ترجمه احسان نوروزی، که در سال 1385 توسط ‏نشر مرکز به چاپ‎ ‎رسید‎.‎

‏5. ‏‎ ‎برداشت شده از‎ ‎مصاحبه مهرداد درویش پور با‎ ‎مدرسه فمینیستی با عنوان «سکولاریسم چالشی واقع گرایانه است»


منبع: مدرسه فمینیستی