دیدار♦ هنر روز

نویسنده

مراسم اهدای پنجمین دوره‌ی جایزه‌ی بیژن جلالی به احمدرضا احمدی، این هفته در تهران علاقه‌مندان ادبیات را چهار ساعت گرد هم آورد، تا از شعر بگویند و دو شاعر معاصر. با سپاس از خانم مریم زندی که عکس احمد رضا احمدی از مجمعوعه نفیس ایشان- چهره ها- وام گرفته شده است، گزارش این مراسم را می خوانید

ahmadrezaahmadib.jpg

بزرگداشت احمدرضا احمدی

مردی از جنس باران

هم یادبود بیژن جلالی بود، هم تقدیر از یک عمر شاعری و فعالیت ادبی احمدرضا احمدی، بی‌حضور خودش که به‌خاطر جراحی چشم در منزل مانده بود.

مراسم اهدای پنجمین دوره‌ی جایزه‌ی بیژن جلالی به احمدرضا احمدی، عصر پنج شنبه علاقه‌مندان ادبیات را چهار ساعت گرد هم آورد، تا از شعر بگویند و دو شاعر معاصر.

برنامه با صدای ساز “قانون” شروع شد و فروزنده اربابی (بردبار) - از برگزارکنندگان مراسم - مطالبی را یادآور شد؛ این‌که یکی از بندهای وصیت‌نامه‌ی بیژن جلالی، چاپ شعرهایش بوده، دیگر این‌که فکر تأسیس بنیاد را اول‌بار یارعلی پورمقدم - میزبان همیشگی جلالی در کافه شوکا - مطرح کرده و طرح سنگ مزار جلالی کار زنده‌یاد مرتضی ممیز است.

در ادامه احمد جلیلی - دبیر جایزه - بیانیه‌ی هیأت داوران اشاره شده بود که شاعر این شعرها کسی نبود، جز احمدرضا احمدی و کتاب غریبش “طرح” بانی جریانی در شعر شد که “موج نو” نام داشت. پیشنهاددهنده‌ی نام “موج نو”، فریدون راهنما، حامی اصلی احمدرضا احمدی بود. موج نو بخشی از شعر مسلط اواخر دهه‌های 40 و 50 بود. سال‌ها بعد جریانات چندی از موج نو زاده شد و هر یک به راهی رفتند. ولی احمدرضا احمدی به شیوه‌ی خود باقی ماند، زبانش را به کمال رسانید و خوانندگان جدی شعر، امروز خواب‌های شگفت‌ و مه‌آلود، کودکانه و هوشیارانه را در کتاب‌هایی مرور می‌کنند که شاعر پیشگامش احمدرضا احمدی بود.

اما شمس لنگرودی، نخستین سخنران این مراسم که بود که گفت درباره‌ی اهمیت شعر احمدرضا احمدی صحبت می‌کند.

او با اشاره به این‌که انتشار اولین کتاب احمدی، حرکت دیگری بود در نوآوری شعر معاصر، یادآور شد: شعری که نیما یوشیج در دوران مشروطیت پایه‌گذاری کرد، تا سال 41 ادامه دارد، منتها شعر او از اول با دو مسأله روبه‌رو بود؛ نیما آدم ترسویی بود، ‌از رضا شاه می‌ترسید و تا سال 1316 شعر نو نمی‌گفت، و بعد هم شعرهایش با نوعی نمادگرایی همراه بود که پیچیده و دگم شده بود، و دیگر این ‌که گرایش سیاسی داشت. بعد از کودتا، شعر نیمایی بیش‌تر گله‌گذاری، سیاسی و اندهبار بود. اما بعد قرار می‌شود جامعه شاد شود و انتشار “طرح”‌ اعتراضی است به وضعیت شعر نو در آن سال‌ها. یکی از شعرهایش، قصیده‌ای که البته در چاپ‌های بعدی کتاب آن را برداشت، با این مضمون است که “شب سیاه و من غمین و راه دراز” و این‌را 30 بیت تکرار

او در پایان احمدرضا احمدی را در شعر معاصر، هم‌پایه‌ی آرا گون در شعر فرانسه دانست و گفت: وضعیت شعر را به‌خاطر روح شاعرانه‌اش عوض کرد؛ نه با تحقیقات و تئوری.

سیمین بهبهانی نیز در سخنانی با یاد کردن از احمدی به‌عنوان یکی از مصادیق موج نو که توانسته است خود را تثبیت کند و با یادآوری این‌که بسیاری سعی کرده‌اند مثل او شوند، اما مأیوس شده‌اند، ‌جایزه‌ی بیژن جلالی را به‌همراه لوح تقدیر به ماهور احمدی که به‌نمایندگی از پدرش در مراسم حاضر بود، اهدا کرد.

همچنین مجله‌های “بخارا”‌، “نگاه نو” و “شوکران” توسط علی دهباشی، علی میرزایی و پونه ندائی از احمدرضا احمدی تقدیر کردند.

به ‌گزارش ایسنا، ماهور احمدی در یادداشتی که برای این مراسم تهیه کرده بود، با اشاره به در بستر بودن پدرش به ‌خاطر جراحی‌های پی در پی، تأکید کرده بود که نه به‌عنوان دختر احمدرضا احمدی شاعر و نویسنده، بلکه به‌عنوان نماینده‌ی پدرش این جایزه را دریافت می‌کند؛ جایزه‌ای برای پدری که تمام عمر خود را صرف فرهنگ و هنر و کودکان این مرز و بوم کرد، که ایران نام دارد. پدری که روزهای عمرش به کوشش فرهنگی سپری شد و شب را با رؤیای کودکان چشم‌سیاه وطنش به خواب رفت و حالا که قرار است نتیجه‌ی عمر هنری خود را دریافت کند، بیمار است.

او برای پدرش دعا کرد که هرچه زودتر سلامتی چشم مهربانش را به‌دست آورد، برخیزد و باز برای‌مان “از وقت خوب مصائب” و “روزنامه‌ی شیشه‌یی” سخن بگوید. قافیه را در باد گم کند و بگوید که:‌ من هنوز زنده‌ام و لکه‌ای از عمر به دیوار است. بماند و به فعالیت فرهنگی و هنری خود ادامه دهد و از انگشتان دستانش بار دیگر برای بچه‌ها مداد رنگی بسازد. بنویسد باران، باران ببارد…

در ادامه‌ی برنامه‌، علی میرزایی پیام احمدرضا احمدی را خواند، که در آن به آرزوی بودنش در این مراسم اشاره کرده بود و یادداشتی را با ‌عنوان “این وهم بی‌پایان” که سال 71 در “کلک” منتشر شده بود، ضمیمه کرده بود؛ یادداشتی درباره‌ی “بیژن جلالی: شاعر”.

به‌گفته‌ی احمدی، شاعران در زمین ایستاده‌اند که جلو فرسایش زمین و رؤیا را بگیرند. به‌دنیا آمده‌اند تا زمین را در هجران ابدی انسان قابل تحمل کنند. شاعر سخن از جهانی دیگر می‌گوید، ‌جهانی که جاذبه‌ی‌ زمین را نفی کرده است.

احمدی همچنین در توصیف شعر بیژن جلالی، با یاد کردن از او به‌عنوان “شاعر همیشه” آورده بود: شعرهای او برای من یک مرخصی کوتاه است که شاعر به خانه آمده است، تا لباسی دیگر به تن کند. در این فاصله‌ی کوتاه فرصت نیست که کلام در تزویر “وزن” و “قافیه” گم شود. کلام عریان است. عریانی در شعرهای بیژن جلالی راز می‌شود، عریانی قطره‌قطره از خانه بیرون می‌آید، به کوچه می‌آید، رود می‌شود و ما با این رود آرام به دریا می‌رویم، به پشت آن “در همیشه بسته” می‌رسیم. همراه ما در این سفر گل است و پرنده است. پرنده‌ای که آغشته به خلوص است، در صبحگاه دو سه شاخه را طی می‌کند. به‌دنبال دانه نیست. فقط تا شب دوام دارد. در شب گم می‌شود. و در صبح دوباره عمر می‌یابد.

این شاعر افزوده بود: در شعر جلالی خورشید بزرگ آن‌قدر کوچک می‌شود، تا در شعر جای بگیرد. آن طغیان را که من در شعر دوست دارم، در شعر جلالی یک “راز” می‌شود. در زمان استحاله می‌یابد و در تاریخ گم می‌شود. من در سادگی و عریانی شعر بیژن جلالی‌ عریانی مرگ را می‌بینم.

در این برنامه که افرادی همچون خسرو سینایی، سیروس ابراهیم‌زاده، یارعلی پورمقدم، فرهاد عابدینی و ناهید توسلی حضور داشتند، صدیق تعریف آواز خواند، علی‌اکبر گودرزی طائمه و فروزنده اربابی - گوینده‌ی پیشکسوت رادیو - شعرهایی را از بیژن جلالی خواندند و شاعرانی همچون مفتون امینی، کیومرث منشی‌زاده، بهاءالدین خرمشاهی، هیوا مسیح و فهیمه‌ غنی‌نژاد به شعرخوانی پرداختند.