انگار که دومین جنگ هشت ساله را پشت سر گذاشته ایم. بنیانهای اقتصادی لرزانتر از زمانی است که در گیر یک جنگ رودررو و تمام عیار با کشور همسایه بودیم. تعطیلی هزاران واحد تولیدی، تنها دستاوردش بیکاری و فقر بیشتر اقشار فرو دست جامعه است.
واردات بی رویه و بی سابقه کالاهای چینی، در این ۸ سال فقط جیب دلالان خودی را پرتر کرده وبرنامه های غیر کارشناسی اقتصادی دولت محمود احمدی نژاد، منجر به گرانی، فقر فراگیر و فروپاشی طبقه متوسط شده است. در این میان، اولین گروهی که مورد هدف و آماج حمله های پی در پی این کاستی ها قرارگرفته اند، کودکان هستند.
کودکانی که بدلیل بی تدبیری و عدم حمایتهای قانونی، گاه در معرض خشونتهای مستقیم قرار میگیرند و گاه درورطه خشونتهای غیر مستقیم دست و پا می زنند و در میان هیاهو و غوغاهای متعدد جامعه پر تلاطم ایران، گاه گم می شوند و گاه پیدا.
روزی خشم والدین مستاصل از هر جا، تن کودکان را کبود می کند و آتش سیگار بدن آنها را می سوزاند و روزدیگر آنان بساط کار و کاسبی شان را که در یک جعبه آدامس یا شکلات، یا دسته ای گل، یا بسته ای چسب زخم خلاصه می شود، در گوشه گوشه میادین شهر می چینند و خود را اینطور به رخ ما می کشانند و می گویند: ما بدون اینکه خود خواسته باشیم، شده ایم نان آور خانه.
دهه ۸۰، دهه بروز و ظهور و فراگیری انواع آسیبهای اجتماعی در ایران است ونیز دهه مواجهه جامعه ایران با پدیده فراگیری بنام کودکان کار.
حال پس از گذشت دو دهه، از رونمایی پدیده ای که جز تاسف و زخمی شدن وجدان جامعه حاصل دیگری در بر نداشته، طبق آخرین اطلاعات ارائه شده از سوی مرکز آمار ایران، ۱میلیون و ۷۰۰ هزار کودک در ایران در گیر کار مستقیم هستند و در ازای ساعتها کار سخت، بین ۸۰ تا ۱۰۰ هزار تومان درآمد عاید آنها می شود.از بین این ۱ میلیون ۷۰۰ هزار کودک، فقط ۶۰۰۰ کودک توسط سازمان بهزیستی ساماندهی شده اند.
هر چند که در آغاز دهه ۸۰، هنوز تعداد این کودکان بسیار کمتر از این جمعیت بالای یک میلیون نفر بود. در آن موقع شاید بسیاری از ما فکر می کردیم که با جمع کردن این کودکان در یک فرهنگسرا و گذاشتن کلاسی دو روزه در آخر هفته بتوان در جهت بهبود وضعیت بهداشت، آموزش، تغذیه و مشکلات متعدد آنها کاری کرد وجملگی سازمان بهزیستی را مسئول سامان دهی این کودکان می دانستیم.
اما امروز که جنگ سرد ۸ ساله ای را پشت سر گذاشته و بر ویرانه هایی چمباتمه زده ایم که معلوم نیست چه زمانی آباد خواهد شد، با خیل کودکانی مواجه ایم که از یک سو باید نان آور خانه باشند و از سوی دیگر در معرض انواع آسیبهای اجتماعی قرار دارند.
امروز دیگر نمی توان سامان دهی این کودکان را از سازمان بهزیستی که از بودجه و امکانات اندکی برخوردار است، انتظار داشت.سامان دهی جمعیت میلیونی کودکان کار که تا چند صباح دیگر از مرز دومیلیون نفر هم عبور خواهد کرد نیازمند همکاری جدی چندین وزارتخانه ونیز ان جی اوهای فعال در این حوزه است.
اما قبل از پیچیدن هر نسخه ای بهتر است بدانیم که مهمترین مشکل درخصوص کودکان کار، نبود یک راهبرد مشخص و کارشناسی شده از سوی دولتهای بر سر کار آمده است. از جمله موارد حایز اهمیت در این خصوص می توان به چند نکته اشاره کرد:
۱ ـ از مهمترین نکات در این خصوص آموزش کودکان کار است که اکثریت شان از تحصیل و آموزش جا مانده اند. آموزش این کودکان، یکی از موضوعات کلیدی و مهم برای امروز و فردای آنان است، و در چنین شرایطی وزارت آموزش و پرورش باید به برنامه ریزی دقیق برای بازگرداندن این کودکان بر سرکلاسهای درس بپردازد.
۲ ـ این کودکان بدلیل کودک بودن و شرایط سخت کار و نداشتن حمایتهای قانونی، در معرض انواع خشونتها و بیماریهای خطرناک قرار دارند و وزارت بهداشت باید با برنامه ریزی مشخص در جهت پیشگیری ونیز درمان بیماریهای آنان وارد عمل شود ومشخصا به افکار عمومی بگوید که چه برنامه پیشگیرانه و حمایتی برای این کودکان در نظر دارد.
۳ ـ وزارت کار و رفاه اجتماعی موظف به بررسی وضعیت شغلی این کودکان است. البته بر اساس ماده ۷۹ قانون کار، اشتغال کودکان زیر ۱۵ سال ممنوع است، اما شرایط امروز ایران و فقیر تر شدن اقشار فرودست، از اجرای ممنوعیت کار این کودکان ناتوان است.
البته ناگفته نماند که مراکز مخفی کار هم تمایل دارند تا بدور ازچشم هر ناظری، این کودکان را به اندرونی های خود بکشانند و آنها را تحت انواع استثمارها و بهره کشی ها قرار دهند. در نتیجه در چنین شرایطی بهتر است وزارت کار برنامه حمایت از کودکان کار را در دستور وظایف و جزو مسئولیتهای خود قرار دهد.
۳ - سازمان بهزیستی و شوراهای شهر هم در کنار این سه وزارتخانه می توانند به عنوان بازوهای کمکی عمل کنند و آنچه را که در توان دارنددر مسیر کمک به آنان بکار گیرند. در اختیار گذاشتن فضاهای ورزشی، فضاهای هنری، فرهنگی در سوق دادن این کودکان به زندگی سالم می تواند بسیار موثر و کارساز باشد.
۴ ـ دهه ۸۰ دهه تولد ان جی او های متعددی است؛ از جمله ان جی اوهایی که فعالیت خود را در جهت بهبود وضعیت کودکان کار آغاز کردند، اما همه به خوبی میدانیم که نهادهای مردم محور در ۸ ساله اخیر روزهای پر مرارتی را پشت سر گذاشته اند. در نتیجه شهروندان درجریان تجربیات این نهادها پس از یک دوره ده ساله کار با این کودکان قرارنگرفته اند و جامعه در مسیر آموزشهای لازم برای برخورد با معضلات این کودکان نیست. در نتیجه شاید امروز، روزی باشد که فعالین و داوطلبان این حوزه، از تجربیات خود با شهروندان سخن بگویند و دولت و جامعه را از وضعیت دقیق این کودکان آگاه سازند و راه حل های خود را برای مهار چنین بحرانی به آنها پیشنهاد کنند.