جاناتن فریلند - گاردین
مهمترین وظیفه براون، اگر نخواهد به سرنوشت بلر دچار شود، منصرف کردن واشنگتن خواهد بود.
براون روز دوشنبه در صحرای عراق گفت نمیتواند تعیین کند نیرو های انگلیس چه تاریخی از عراق خارج خواهند شد. فعلا تعداد آن ها به 5500 نفر کاهش خواهد یافت ولی بعد از آن معلوم نیست. دلایل خودداری براون از ابراز این مطلب متعدد است. فعلا تا دو هفته دیگر او تصمیم گیرنده نخواهد بود. از نظر سیاسی هم وی نمیتواند این مطلب را در لحظه حاضر بیان کند. بدین ترتیب حزب کارگر خواهد توانست به شیوه زاپاترو، سیاستمدار اسپانیایی، پس از در دست گرفتن قدرت در یک حرکت نمایشی خروج کامل نیرو های انگلیس را از عراق اعلام کند و بدین ترتیب خط قاطعی بین دولت جدید و قدیم ترسیم کند. این فکر جذاب است ولی عملی به نظر نمی رسد.
براون فعلا آمریکا را مطمئن کرده است که چنین کاری را انجام نمی دهد. یک مقام بلند پایه دولت آمریکا گفته است که براون از “کانال” های مختلف، از جمله ملاقات با دز بروان، وزیر دفاع و همتای آمریکاییش رابرت گیتز، به آمریکاییان اطمینان داده است که اقدام غیر مترقبه ای نخواهد کرد. پس از استقرار دولت جدید، هر نوع حرکت انگلیس “مشروط” و بر اساس شرایط موجود و پس از مشورت با آمریکا انجام خواهد شد. براون در ملاقات ماه آوریل با بوش بر همین موضوع تاکید کرده است. وی می تواند به راحتی به واشنگتن بگوید آن “شرایط” که از آن صحبت شده است اکنون تغییر کرده است. معذالک در حال حاضر آمریکا خوشحال است و جناح چپ حزب کارگر هم از این موضوع ناراضی.
ولی موضوع حساس تر از موضوع عراق و افغانستان، دو کشوری که برای دولت براون حلاجی شده به نظر می رسد، موضوع عاجل تر و پر گره تر “ایران” است. شواهد دال بر آن است که براون نیز شاید به دام همان چیزی بیافتد که بلر افتاد و آن قرار گرفتن در مقابل دعوت آمریکا برای پیوستن به یک ماجرا جویی نظامی علیه ایران است.
از هم اکنون صدای طبل این موضوع به گوش می رسد. تمام کاندیدا های ریاست جمهوری آمریکا، از هر دو حزب رقیب، مخالف “حذف گزینه نظامی در برخورد با ایران” هستند. علی رغم آنچه که انتظار می رود از تجربه عراق حاصل شده باشد، تمام طرفین نوعی خشونت را علیه ایران تشویق می کنند. هیلری کلینتون از “نفوذ نحس” این کشور صحبت می کند در حالیکه رودی جولیانی هفته پیش گفت ایران باید بداند که جاه طلبی های هسته ای این کشور برای آمریکا قابل قبول نیست. وی گفت: “شاید این کار با سلاح های معمولی هم قابل انجام باشد ولی هیچ امکانی را نباید فراموش کرد.” به عبارت دیگر اکنون پیشتاز رقابت های ریاست جمهوری آمریکا هم در واقع در فکر حمله هسته ای علیه ایران است.
سایر زمزمه ها هم موید همین امر است. روز یکشنبه سناتور جو لیبرمن پیشنهاد کرد “اقدام نظامی شدیدی علیه ایران” انجام شود تا این کشور برای کمک به عراقی ها در کشتن آمریکاییان تنبیه شود. در فستیوال هی، ماه گذشته، ریچارد پرل، مشاور پنتاگون از گروه عقاب های آمریکا، آشکارا از بمباران ایران سخن گفت و حتی زمان آن را نیز تعیین کرده گفت: “آمریکا باید این کاررا در زمانی انجام دهد که سربازان کمتری در عراق داشته باشد تا زمینه تلافی ایران را کمتر سازد.”
البته پرل اکنون دیگر در بازی شرکت ندارد و بسیاری از همفکران نو محافظه کاراواز بازی خارج شده اند. ولی پیش بینی های وی را باید جدی گرفت. به یاد دارم که روز سقوط کابل در سپتامبر 2001 با وی در واشنگتن ملاقات کردم. او گفت بعد از افغانستان نوبت صدام حسین است و همین طور هم شد.
یافتن نشانه هایی از عملیات نظامی مشکل است. دن پلش، تحلیل گر مسائل نظامی در دانشکده مطالعات افریقایی و شرقی می پرسد چرا آمریکاییان در حال تقویت پایگاه های هوایی خود در افغانستان، کردستان و عراق، یعنی در اطراف ایران هستند. وی می گوید: “برای جنگ با شورشیان نیازی به پایگاه هوایی نیست.” وی می گوید این پایگاه ها برای حمله به همان کسی است که می دانیم. وی همچنین از حضور ناوگان آمریکا در خلیج صحبت می کند. همسایگان ایران مسلما به وجود حرکتی در این زمینه آشنا هستند. این هفته وزیر دفاع کویت گفت کشورش اجازه نخواهد داد به عنوان پایگاهی برای حمله به ایران مورد استفاده قرار گیرد. سایر کشور های خلیج نیز اظهارات مشابهی مطرح کرده اند. هیچ یک نمی گویند این امر کاملا فرضی است.
مقامات آمریکایی بالطبع تمام این اظهارات را رد می کنند. آنها می گویند تمام کوشش ها بر روابط دیپلماتیک متمرکز شده است. به هر حال عملیات نظامی باتوجه به وضعیت عراق بار ذهنی و “فشار سنگینی” محسوب می شود. ولی دو دلیل برای تردید در این موضوع وجود دارد. از یک سو حمله به ایران یک حمله زمینی برای اشغال این کشور نخواهد بود. این امر با توجه به ابعاد نطامی عراق و افغانستان غیر عملی می نماید. حمله به ایران قطعا به صورت بمباران هوایی هزاران هدف هسته ای و زیر ساختی و سیاسی در ایران خواهد بود. این کار چهار روز به طول خواهد انجامید مانند آنچه در عملیات روباه صحرا در عراق در سال 1998 اتفاق افتاد و یا آنچه ناتو در صربستان و کوزوو انجام داد. از سوی دیگرهمه به خاطر دارند که چگونه در سال 2002 تونی بلر به همه اطمینان داد که تصمیمی برای حمله به عراق وجود ندارد ولی این اتفاق افتاد.
دلیل اینکه چنین جنگی فکر خوبی نیست آن است که اگر آن گونه که بلر تاکید می کند، هدف به دست آوردن دل ها و ذهن ها باشد، آنگاه حمله به یک کشور مسلمان دیگر، تنها باعث از دست رفتن میلیون ها ذهن خواهد شد. جهاد گرایان شروع به عضو گیری نموده و اقدام به عملیات خواهند کرد. ایران نیز از طریق حزب الله علیه اسرائیل وارد عمل خواهد شد و پایگاه های آمریکا در کشورها خلیج را هدف قرار خواهد داد.
تهران مسلما از سلول های خفته خود در تمام کشورها برای حمله به هدف های آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی استفاده خواهد کرد. (یک تحلیل گر عربی ماجرای بمب گذاری هواپیمای لاکربی را تلافی سرنگون کردن هواپیمای مسافری ایران توسط آمریکا قلمداد می کند). مسلما در این میان سربازان آمریکا در عراق مستقیم ترین هدف حملات به شمار می آیند. دیگر مساله سنی و شیعه در بین نخواهد یود وهمه در زیر پرچم اسلام متحد خواهند شد.
از طرف دیگر ایران هسته ای خطری جدی است. مصر و عربستان هم سعی خواهند کرد با تهران همپایی کنند و بدین ترتیب مسابقه تسلیحاتی در منطقه به راه خواهد افتاد. اسرائیل نیز این خطر را احساس می کند.
چگونه باید بدون خشونت از این موضوع جلوگیری کرد؟ پاسخ یک دیپلماسی قوی است ولی با خلاقیتی به مراتب بیش از آن که تصور می شود. یک وزیر کابینه اسرائیل می گوید باید توجه بیشتری به روسیه کرد. با توجه به حق وتوی روسیه باید این کشور را در این مورد با خود همراه کرد؛ حتی اگر این به معنی نرمش برای ورود روسیه به سازمان تجارت جهانی باشد.
این ها راه حل هایی است که باید واشنگتن را متقاعد به انجام آن کرد. احتمالا کار اصلی گوردون براون در سیاست خارجی جلوگیری ازبروز جنگ در خلیج خواهد بود.
منبع : روزنامه گاردین - 13 ژوئن 2007