پسر سردار، تهیه‌کننده فیلم!‏

نویسنده
سها سیفی

“حسن محمدی” در مورد فیلم “درباره الی” خبر داده است که تهیه‌کننده این فیلم، پسر سردار قالیباف است:‏

‏”درباره الی”رو امشب در حوزه هنری دیدم. فیلم جالب و اعصاب خوردکنی بود. واسه همین توصیه می‌کنم این ‏فیلم رو ببینید. اگرچه تنها جذابیت این فیلم در عصبی کردن یکسره تماشاچی‌ها است اما برای یک بار دیدن خوبه. ‏اگرچه من به عنوان یک دشمن خونی قالیباف نباید از فیلمی ‌که آقازاده ایشون، برادر الیاس قالیباف - البته با پول ‏حلالی که با عرق جبین به دست اومده- سرمایه گذار اصلی اش بوده تعریف کنم. اما چه کنم که دیوانه وار عاشق ‏بازی گلشیفته هستم و این بشر هر چی بازی کنه من دوست دارم.‏

‎ ‎تضارب آرا برای ایرانیان وحشت آفرین است‎ ‎

‏”علی خردپیر”
با اشاره به بحث داغ چندشب پیش میان اکبر عطری و مهدی خانبابا تهرانی در صدای آمریکا ‏نوشته است:‏

گیر کردن اکبر عطری و مهدی خانباباتهرانی روی یک موضوع و ایجاد مکث روی بحث اتفاق خوبی است که ‏بدون میل و اراده صدای آمریکا دیشب در برابر چشم بینندگان روی داد. اینکه می‌گویم “گیر” اتفاقا مقصودی دارم. ‏در برخی از مباحث به نظر می‌رسد که طرفین بحث باید دچار گیر شوند تا از این راه شنونده یا ناظر حاصلی یابد. ‏متاسفانه در تلویزیون صدای آمریکا چنان سریع از مهمترین نقاط عطف هر دیالوگ عبور می‌کنند که اساس سخن ‏گاه تا مرور وقایع تنزل می‌یابد. ‏

این دو؛ زمانی که پای قیاس عمل سیاسی خود و بازخوانی و نقد گذشته و حال می‌رسند، مهم‌ترین شکاف‌های تاریخ ‏سیاسی معاصر نمایان می‌شود و چه خوب که چنین می‌شود. تضارب آرا برای ایرانیان وحشت‌آفرین است. تا جایی ‏از اختلاف‌ها هراسانیم که تا مرز دشمن پندای هر مخالف پیش می‌رویم. تا زمانی که اندیشمندان، سیاستمداران، ‏نخبه‌های فرهنگی و الیت غرب نشین ما این میراث را در آتش نوزایی نسوزانند، هر سخنی از حقوق و دموکراسی ‏در حدود واژگان باقی می‌ماند و بس.‏

‎ ‎کاشانی رهبر نهضت ملی شدن نفت!‏‎ ‎

“حسین نوری‌نیا” با استناد به بخشی از مطالب یکی از کتب درسی سال پنجم ابتدایی که طی آن روحانیت عامل و ‏رهبر نهضت ملی شدن نفت معرفی شده، نوشته است:‏

تقریباً جایی نخوانده بودم که نهضت نفت با رهبری “روحانیت مبارز” به پیروزی رسیده است. این یکی تنها از ‏تاریخ‌نویسی دولتی آن هم در کتاب‌های مدارس در آمده است. اگر کاشانی، رهبر نهضت بود چرا تمام تلاشش را ‏بر سقوط دولت مصدق معطوف کرد؟ خود کاشانی بعد از کودتا در چند مصاحبه‌اش اشاره کرده است که تحریم ‏وی دربارة رفراندوم مورد درخواست دکتر مصدق در “سقوط دولت مصدق مؤثر گردید”. او در ماه‌های منتهی به ‏کودتا در منزل خود مجلس روضه راه انداخت و در آنجا علیه مصدق سخنرانی می‌کرد و مردم را به مخالفت با او ‏تحریک می‌کرد. بیشتر این تحریک‌‌کردن البته برای اوباش (مخصوصاً آن‌هایی که از طرف برخی روحانیون اجیر ‏شده بودند) مغتنم بود تا بهانه‌های لازم را برای هجوم به طرفداران مصدق بیابند. ‏

خانة او برای مخالفان دکتر مصدق و نهضت ملی مرکزیت یافته بود. همه نوع مخالف را می‌شد در آن جا یافت و ‏حتی عوامل انگلیس و امریکا. کاشانی پنج روز بعد از کودتای امریکایی ـ‌ انگلیسی اظهار امیدواری کرد که «آقای ‏زاهدی موفق بانجام اصلاحات بشود و از فقر و ناامنی و کمونیزم جلوگیری کند». این موضع‌گیری ایشان در قبال ‏کودتا است! ‏

‎ ‎فرق چاوز و احمدی‌نژاد‎ ‎

‏”گفتنی‌ها کم نیست”
پستی دارد که طی آن به مقایسه عملکرد چاوز در ونزوئلا و محمود احمدی‌نژاد در ایران ‏پرداخته است:‏

هوگو چاوز برای خیلی از مخالفان دولت جمهوری اسلامی‌شخصیت غیر قابل تحملی ست. و این منحصر به ‏لیبرال‌ها نمی‌شود بلکه خیلی از چپ‌ها نیز سیاست‌های حمایت از جمهوری اسلامی‌و سکوت دولت‌های چپ گرای ‏امروزین در برابر نقض حقوق بشر در ایران را قابل قبول نمی‌دانند. اما دو نکته همیشه در این میانه به چشم نیامده ‏است. اول دست آوردهای انکارناپذیر حکومت ده ساله چاوز و دوم شکست دولت نهم در کپی همان راه و روش‌ها.‏
‏ ‏
هوگو چاوز با طرح “راه آلترناتیو بولیوایی” که گوشه چشمی‌به تئوری‌های حاشیه- پیرامون چپ گرایان برجسته ‏آمریکای لاتین دارد توانست دست کم دو میلیون نفر را از زیر خط فقر به بالا بکشاند. امروز کمترین دستمزد در ‏ونزوئلا ماهیانه دویست و شصت دلار است که بالاترین میزان در آمریکای لاتین است. بهداشت و آموزش و ‏پرورش که در دست طبقه متوسط و بالای این کشور بود امروز پدیده ای همگانی شده است و نرخ بیکاری در ‏پائین سطح در طول تاریخ این کشور است.‏

‎‎اصلاحات ارضی، به مذاق روحانیون خوش نیامد‎‎

“رشید اسماعیلی” در تحلیل ریشه‌های انقلاب ایران، با اشاره به انقلاب ارضی شاه نوشته است:‏

آنچه روحانیون بنیادگرا و محافظه کار را به مقابله با رژیم شاه سوق داد، اصلاحات اجتماعی- اقتصادی عصر ‏پهلوی بود. اصلاحات ارضی شاه به معنای اضمحلال قدرت زمین داران حامی‌روحانیت سنتی در جامعه روستایی ‏ایران بود، طبیعتا ً این مسئله نمی‌توانست برای حوزه ی علمیه‌ی محافظه کار قابل قبول باشد. اعطای حق رای به ‏زنان و حرکت هر چه بیشتر به سوی یک نظام حقوقی سکولار که نقش شرع و به تبع آن روحانیت را در جامعه ‏کمرنگ تر از پیش می‌کرد، نیز چیزی نبود که به مذاق حوزه‌های علمیه خوش بیاید. ‏

شاه پس از مرگ آیت الله بروجردی به یک سلسله اصلاحات در قوانین مدنی جهت ایجاد برابری بین حقوق زنان با ‏مردان دست زد. بسیاری ازتغییرات قانونی که فیمینیست‌های ایرانی، امروز به عنوان «خواستهای به حق زنان» ‏از “حکومت اسلامی” مطالبه می‌کنند، در رژیم شاه محقق شده بود. در مجموع می‌توان گفت اصلاحات ارضی، ‏برابری حقوقی میان زن و مرد، حق قضاوت برای زنان، گسترش روز افزون آزادی‌های اجتماعی و تاسیس ‏تفریحگاههای مدرن و برخورد تحقیر آمیز رژیم شاه با روحانیت، نهایتا ً به اندازه کافی انگیزه برای مبارزه در ‏اختیار روحانیت و نیروهای مذهبی قرار داد. ‏

‎ ‎نمی‌توانست گوشه‌ نقاش‌خانه‌اش بماند‎ ‎

با توجه به اعلام نامزدی میرحسین موسوی و انتشار بیانیه‌ی انتخاباتی او، “صمیمانه‌تر” چنین نوشته است:‏

میرحسین؛ امروز و از پس دیدن و چشیدن هرروزه فساد و بی‌اخلاقی، پا به‌میدان گذارده است. او دیگر بیم ندارد ‏که عکس خانوادگی‌اش ابزار تخریب کانون قدرت شود. او می‌داند اگر تا امروز هم آن عکس درنیامده، به‌خاطر ‏سکوت و سکونش بوده. وگرنه، در مورد‌هاشمی‌رفسنجانی، دیگر چه می‌شد کرد که نکردند؟ با خاتمی، چه؟ با ‏عبدالله نوری، چطور؟ حتی به برادر هم رحم نشد. عزت‌الله سحابی‌ها و ابراهیم یزدی‌ها و بهزاد نبوی‌ها که جای ‏خود دارند. برای مقابله با این فساد و بی‌اخلاقی مجسم، آیا می‌توان سکوت کرد و در گوشه نقاش‌خانه ماند. ‏

آری؛ مردی که نماد “کوپنیسم” در جمهوری اسلامی‌است، امروز نوبت کوپن خود را اعلام کرد. کوپن به‌میدان ‏آمدن و تخریب شدن. فحش شنیدن و دم‌برنیاوردن. سوختن و ساختن. این ساختار ناعادلانه، لاجرم از تغییر است. ‏اما کسانی می‌توانند ضربه‌گیرش باشند. کسانی که هر چند سال، نوبت یکی‌شان می‌رسد؛ و امروز، نوبت اعلام ‏کوپن تخریب موسوی است. او با این بیانیه نشان داد که حتی از انتشار آن عکس معروف هم بیم ندارد.‏

‎ ‎یاد اقتصاد دولتی افتادم‏‎ ‎

نگاه “حاجی واشنگتن” به این رویداد، طور دیگری‌ست:‏

میرحسین موسوی نامزدی خودش رو اعلام کرد. مبارک است ایشالا. باید دید خاتمی‌کنار می‌کشه یا نه. نمی‌دونم ‏چرا وقتی اسم موسوی می‌آد، یاد اقتصاد دولتی و کمونیستی می‌افتم. اکبر اعلمی‌هم نامزدی خودش رو اعلام کرد. ‏راستش برنامه اعلمی‌رو نمی‌دونم ولی عملکرد او در مجلس نشون داده آدم جالب و شجاعی است. در ضمن ‏کماکان اندر خم یک کوچه‌ی پیشنهاد واگذاری ملی سهام نفت کروبی موندم. امیدوارم این دفعه خوابش نبره تا بلکه ‏مام مالک یک چاه نفت شیم!‏

‎ ‎حتا یک‌نفر موافق کنارکشیدن خاتمی به نفع موسوی نیست‎ ‎

“مهدی خلعتبری” خبر داده است که در ستاد خاتمی، کسی موافق کنارکشیدن او به‌نفع میرحسین موسوی نیست:‏

جلسه دیشب رو بهمن خان نوشته و من چیز زیادی نمی‌تونم بهش اضافه کنم به جز یک چیز دیگه. خاتمی‌تو اون ‏جلسه توضیح می‌ده که چند بار با موسوی جلسه گذاشته و ازش خواهش کرده که بیاد ولی موسوی گفته نمی‌دونم ‏که میام یا نمی‌ام. خاتمی‌اصرار می‌کنه که کی می‌دونی؟! می‌گه تا شب ثبت نام نمی‌تونم بگم. خاتمی‌می‌گه این ‏جوری که نمی‌شه در انتخابات شرکت کرد، باید ستادها تشکیل بشه، باید تکلیف نیروها تو شهرستان‌ها روشن بشه ‏و خلاصه تهش میر حسین می‌گه اگه شما بیایین من نمی‌آم. ‏

خاتمی‌ بعد از این جلسه میاد و اعلام نامزدی می‌کنه. خاتمی‌دیشب می‌گه که من اومدم که دور اول ببرم فضا نشان ‏می‌داد که این اتفاق می‌افته.برای من رفتن به دور دوم شکسته و با امدن میرحسین این اتفاق می‌افته و آمادگیش رو ‏برای کنار کشیدن اعلام می‌کنه. ولی حتی یک نفر تو ستاد موافق نیستند و می‌گن تو حق نداری این کارو بکنی ‏چون این نیروها به خاطر سیدمحمد خاتمی‌اومدن وسط و حاضر نیستند شیفت کنند سمت میرحسین.‏

‎ ‎رسواگر انحطاط اخلاقی سیاستمداران جمهوری ما‏‎ ‎

‏”سیبستان”
اعلام نامزدی میرحسین موسوی را به نوعی، نشانه امیدوار کننده‌ای از افشای انحطاط اخلاقی ‏سیاست‌بازان کشور می‌داند و نوشته:‏

حضور موسوی رسواگر انحطاط اخلاقی سیاستمداران جمهوری ماست. به نظرم این سر و صدا هم که هواداران ‏خاتمی‌بر پا کرده اند و در روزهای آینده بر گرد و غبارش افزوده خواهد شد نیز از همین انحطاط سرچشمه ‏می‌گیرد. گیرم از نوعی دیگر. رجال ارشدی که دور خاتمی ‌را گرفته اند چه گلی بر سر مملکت زدند؟ وقتی چندین ‏و چند روزنامه و مجله و نهاد داشتند و چه طرحی را به سامان رساندند و پشت کدام حقی را گرفتند؟ اگر چند کار ‏پیش رفت به عوض صد کار زمین ماند و همه فرصتها را سوختند. فقط کافی است به کارنامه مجلس ششم نگاه ‏کنیم. آنچه آنها کردند ما را گرفتار احمدی نژاد کرد. ‏

اگر پیران خردمند بودند و جوانان دلیر صحنه سیاست را به اهواء شخصی نمی‌کاستند تا خودشان و کشور تن به ‏حکومت اراذل الناس بدهد. پوشیده خنده زدن بر احمدی نژاد یا اشکار از او انتقاد کردن چه سود دارد جز اینکه ‏این رجال فکر کنند بگذار این نادان را ببینند تا قدر ما بدانند. بزودی به سوی ما بازخواهند گشت. واقعا ارزش اش ‏را داشت؟ می‌گویند چرا میرحسین آن زمان که همین رجال رفتند و خواستند نیامد. به نظرم تا بگوید راه من از راه ‏شما جدا ست. یا بگوید از من سواری نمی‌توانید گرفت. می‌بینیم که راه او واقعا از راه اینان جدا ست. تاریخ بیست ‏ساله آنها را جدا کرده است‎.‎

‎ ‎موسوی نظر اکثریت را جلب نمی کند‎ ‎

“جمهور” نوشته است که بیاینه موسوی، سعی در بدست‌اوردن دل همگان دارد:‏

بیانیه صادر شده لحنی ملایم در عین حال عامه پسند دارد و در آن سعی شده است به نحوی از همه گروه‌های ‏سیاسی دلجویی گردد و بر میانه بودن موسوی تاکید گردد. هم از اصلاح گری -نه اصلاح‌طلبی- سخن گفته شده و ‏هم از اصول گرایی! نقش محوری مستضعفان نیز پر رنگ شده اند.‏

شاید روی سخن در این جملات بیش از آنکه با عملکرد محمود احمدی نژاد باشد متوجه سید محمدخاتمی ‌و اصلاح ‏طلبان است. موسوی، حضور خاتمی ‌را برای تغییر مطلوب شرایط مفید ندانسته و به همین دلیل اعلام کاندیداتوری ‏کرده است. اما چرا میرحسین در این شرایط به صحنه آمده و پیش از اعلام حضور خاتمی‌تصمیم نگرفت؟ شاید ‏میرحسین نمی‌خواست در زمینی که اصلاح طلبان برای او تعریف می‌کنند بازی کند. با نیامدن خاتمی، به او و ‏اصلاح طلبان احساس تعهد و دین نماید.با این توصیفات شرایط برای میرحسین در جلب نظر اکثریت اصلاح ‏طلبان سخت خواهد بود. اگر به واقع موسوی تحلیل فوق به واقعیت نزدیک باشد، موسوی حمایت همه جانبه خاتمی‌ ‏را هم نخواهد داشت.‏

‎ ‎خاتمی و مدیریت مرددش‎ ‎

در میان بحث‌های مخالفین و موافقین میرحسین موسوی، تازه‌ترین پست “جعفر گلابی” به محمدخاتمی و نقد ‏رفتارهای سیاسی او اختصاص دارد:‏

وی در بسیاری از زمینه‌ها می‌توانست نفیا واثباتا، تند یا کند، به‌نفع حاکمیت یا به سود منتقدین وارد عمل شود و از ‏اطاله بحران‌ها جلوگیری به‌عمل آورده و نگذارد بسیاری از وقایع خارج از مدیریتش به انجام برسند. از این ‏منظر، تنها بخشی از اقتدار یک رییس جمهور و یا هر مسوول ریز و درشتی ناشی از قانون است و بخش دیگر آن ‏به شخصیت و چالاکی خود فرد ارتباط دارد. برای همین هم آقای خاتمی ‌در ماجراهای پرشمار زمان تصدی خود، ‏مدیریت را یا به تقدیر روزگار و یا به دیگران محول نمود.‏

برای نمونه، مثلا خود آقای خاتمی‌ از روند تند نوشته‌های برخی از روزنامه‌های دوم خردادی راضی نبود و بعضا ‏در مقابل بعضی از نوشته‌ها بطور غیر مستقیم موضع گرفت ولی آستین بالا نزد تا روزنامه‌هایی که به نام او و با ‏هزینه معنویی او کار می‌کردند را هماهنگ با خود سازد یا مدیریت‌شان نماید و یا حساب خود را از آنها سوا کند. ‏برای همین؛ وقتی توانستند آنها را ببندند هزینه اصلیش متوجه خاتمی‌شد. در اینجا نه حکومت از آقای ‏خاتمی‌راضی بود و نه توقیف‌شدگان خرسند سکوت او شدند و رییس جمهور هزینه ای مضاعف پرداخت کرد. ‏

‎ ‎سرگردان میان انتخاب‌های گوناگون‏‎ ‎

‏”تجربه بودن”
راوی چالش‌های خود در تعریف زندگی‌ و انتخاب کردن میان وضعیت‌های مختلف است:‏

دارم با زندگی دست و پنجه نرم می‌کنم. عجب قصه ای‌ست این زندگی. وقتی نگاه می‌کنم، می‌بینم، بسیاری از ‏غم‌ها و شادی‌ها که اصلا در اختیار من نیست، و بسیاری از رنج‌ها و غصه‌ها هم، ناشی از اختیار من است. ‏

بارها با خودم گفته ام اگر روزی خدا را ببینم، به او می‌گویم: انسان را خلق کردی، خب، به خودت مربوط می‌شود ‏که چرا، ولی از او می‌پرسم چرا به این موجود ضعیف بدبخت، اختیار داده ای که در تمام مدت عمرش میان ‏گزینش این یا آن، سرگردان باشد و رنج بکشد. رنج انتخاب، آنهم در میان امکانهای گوناگون، عجیب مصیبتی ست ‏برای بشر. تازه وقتی هم صحبت می‌شود، به این نتیجه می‌رسیم که خوشبختی در بی میلی ست و انتخاب نکردن ‏و…. خلاصه، قصه عجیبی ست این زندگی.‏

‎ ‎زندگی، شبیه بازی ماروپله است‏‎ ‎

در همین زمینه، “توکا نیستانی” زندگی را این‌طور تعریف کرده است:‏

آیا زندگی شبیه به بازی مار و پله نیست؟! طاس خوب می‌آید و بازی را خوب شروع می‌کنید، شانس‌تان می‌زند و ‏از یکی دو نردبام بالا می‌روید، یک قدم مانده به موفقیت با نیش ماری که آن‌جا خوابیده ردیف‌ها و ستون‌ها را ‏سقوط می‌کنید و برمی‌گردید به قعر، به جایی که از آن شروع کرده‌ بودید. مار که پنهان نبود، در تمام مدت جلوی ‏چشم‌تان دراز کشیده بود و انتظار می‌کشید و شما خوش‌بینانه فکر می‌کردید که شاید طاس باز هم خوش بیاید و از ‏روی آن به سلامت بجهید‎.‎