دست‌های استعمار در پشت گروه‌های افراطی

حسین لقمانیان
حسین لقمانیان

کُلُّکُم راعٍ و کُلُّکُم مسوولٌ عن رعیّه: همه ی افراد انسان در برابر سرنوشت مشترک بشر مسوول اند.

قبل از مطالعه ی مقاله، لازم می دانم نکاتی را بیان کنم:

اولاً، اگر در این نوشته سخن از تشیّع و تسنّن رفته است هدف ما هرگز انگیختن جدال نبوده است بلکه تاکید بوده است بر ضرورت هدف مشترک و نیز توجیه اختلاف نظر فقیهان، آن هم در هدف مشترک، در میان فرقه ها و مذاهب اسلامی، و دیگر باورها و ادیان و گرایشهای عقیدتی بشر که همه گرداگرد یک مرکز دایره است و آن هم آزادی و حقوق و کرامت انسانی تا رسیدن به والا‌ترین آرمان بشری که همه ما در آن آرزوییم و از این راه نیز پرده یی دیگر در افشای توطئه‌های قدرتهای جهانی بر می‌داریم.

ثانیاً، بشر امروز در پرتو فرهنگ پلورالیسم یعنی چندگونگی باور‌ها و راه‌ها برای رسیدن به هدف مشترک، این گونه تفاوت آرا و عقاید را امری طبیعی برای یافتن نزدیک‌ترین راه در روند صلح و آزادی و دوستی همهٔ جهانیان می‌دانند و با این شیوهٔ تفکّر، ما نیز برآنیم که در شریطی که جهان امروز ما درپرتو دانش و تکنولوژی فاصله‌های زمانی و مکانی را درنوردیده است،‌‌ همان راه را ادامه دهیم.

سی و شش سال پیش در پاییز ۱۳۵۷ بهار شکوفه بار در ایران پدیدار شد، تاریخ ایران ورق خورد. آتش نهفته در زیر خاکس‌تر قرن‌ها استبداد و خودکامگی، ار ژرفای خشم پنهان در توده‌های رنجدیده بیدار گشته، با زبانه‌های انقلاب منفجر شد. امواج پیروز در ایران، برق آسا، مرزهای ایران را در نوردید و بر اندیشه و بینش جوامع دور و نزدیک، اثری بس شگرف نهاد و در نیرو های مردمی در بخشی بزرگ از جهان که از ستم و فساد و دیکتاتوری و پایمال شدن ارزش‌های معنوی خود به جان آمده بودند، شوری بزرگ آفرید و الهام بخش و راه گشا و پیام آور امید شد. نیروهای اهریمنی جهانی و منطقه ای که منافع و مصالح خود را ناگهان در خطر دیدند، برای خنثی کردن آن رویداد و مهار کردن شور و انرژی عظیمی که آفریده بود، به تلاش افتادند و در این راه از دو سو “ضدّحمله ” را آغازیدند: یکی تخریب انقلاب را از داخل و درون نشانه می گرفت و دیگری بر تخریب بیرونی با نمایش چهره یی زشت از باورهای دینی مردم ایران همّت گمارده بود.

در این آشفته بازار، تحدید و توصیف انقلاب با نام “اسلام شیعی” و سپس تلاش در زشت جلوه دادن چهره ی تشیّع و البتّه احیای اختلافات میان تشیّع و تسنّن و رو در رو قرار دادن آن دو یکی از محورهایی بود که در این کارزار گشوده شد. دشمنان در این محور، سرمایه گذاری عظیمی کردند و سیل ترسناکی از انتشارات و تبلیغات ضدّ شیعی در سراسر جهان اسلام و بیرون آن به راه انداختند.زمینه های تاریخی عموماٌ و دشمنی کینه توزانه ی فرقه یی خاص در جهان اسلام خصوصاٌ، زمینه های مناسبی برای توفیق این طرح بود که در نهایت، نتیجه ی متوقّع خود را تا حدود زیادی به بار آورد و از اثر گذاری انقلاب و اثرپذیری آن به میزان وسیعی کاست، چنانکه اکنون آثارش بوضوح و بخوبی پدیدار گشته است.

اما کاربرد سیاست تبلیغاتی و استفاده از اهرم اختلاف مذهبی و عقیدتی به انقلاب و پیشگیری از آن محدود نماند و در طیفی گسترده تر، برای مهار کردن موج اسلامگرایی عام در جهان اسلام پیگیری شد.این سیاست جهانی که اهداف کوتاه و دراز مدت دارد نه تنها تا کنون به قیمت جان بسیاری از فرهیختگان شیعی در جهان اسلام تمام شده، بلکه آثاری دیرپا و عمیق برای حال و آینده ی مکتب تشیّع و جایگاه آن در امّت واحد اسلامی بر جای نهاده است که اگر این شجره ی خبیثه به طور کامل به بار بنشیند، نتایج ناخوشایند آن در روزگاران آینده روشن تر خواهد گردید.

محور سنگین در این کارزار چنانکه گفته شد چهره ای زشت از تشیّع و پیروان آن نشان داد، و دراین راه نیروهایی بسیار به خدمت گرفته شدند. نیروهایی که در مجامع فرهنگی و آکادمیک غرب و کشورهای اسلامی حضور داشتند؛ از جهان عرب گرفته تا شبه قاره هند و جنوب شرقی آسیا. پرچم نبرد در این جبهه از آغاز بر دوش آن گرایشی خاص در جهان اسلام بود که در قالب دفاع از “توحید خالص” و مبارزه با مظاهر شرک و بدعت، فرصت را برای اعلان جنگی تمام عیار ضدّ تشیّع مغتنم شمرد و این کار را تا این لحظه با شدّت و حدّت هم در درون و هم در بیرون از جهان اسلام ادامه داده است.

اما کسانی هم بودند که در لباس دفاع از تشیّع تا آنجا که توانستند چهره ی تشیّع را زشت نمایش دادند، خواه از راه احیای افکار غالیانه و خرافی از بقایا و رسوبات فرقه های منحرف قدیم که خود را به جامعه ی شیعی بستند و خواه در کسوت تجدید برخی سنن و رسوم عامیانه و جاهلانه که مدّتها به برکت مبارزات و مجاهدا ت اسلاف صالح و بزرگان شریعت، متروک و مهجور بود.

با ترویج و تاکید بر اقوال و اعمال تفرقه انگیز و دشمن تراش، نقش گروه دوم البته کمتر از دسته ی نخست نبوده و نیست. زیان حاصل از احیا و تجدید افکار واپس گرایانه و خرافی آنان، که با شوق تمام، زیر دوربین رسانه های تبلیغی غرب و ذره بین نقد مذهبی و انسان شناسانه -از راه ریشه یابی و مشابه یابی برخی عقاید و شعایر در نظام بت پرستی و جادو گری گذشته و حال- قرار داده می شود، از تاثیر و تخریبی گروه اول وسیع تر و عمیق تر، و به دلیل آنکه از درون نظام شیعی می آید، مؤثر تر و قانع کننده تر است.

اما به هر حال به تعبیر رایج، این دو امر، دو تیغه ی یک قچی هستند و به گونه یی عبرت آموز، هماهنگ و همگون عمل کرده اند و می کنند. مجموع این تلاش‌ها چه زمینه سازی شده و چه خود جوش، از یک سو بخشی بزرگ از انرژی و توان علمی و عملی جامعه ی اسلامی را هدر داد و از سوی دیگر تصویری از تشیّع در جهان اسلام و محیط های دانشگاهی و آکادمیک به وجود آورد که با آن نسخه ی مترقّی،معتدل و جذّابی که بخصوص در چند دهه ی اخیر به عنوان نهضت پیشرو و عقلانی جهان اسلام - پس از دوره های متمادی از مقاومت اسلاف صالح و خردمند در برابر خرافات و مجاهدت با مظاهر باورهای عامیانه و دعوت به وحدت و اصلاح- عرضه شده بود تناسب و تشابهی نداشت. اما این تلاش های دشمنان، با تایید دوستانی همراه شد که می اندیشیدند احیای آن گونه افکار و اعمال خدمتی به مکتب تشیّع است.

هر گونه آهنگ بیداری در خلق های جهان، لرزه ای بر پیکر قدرتمندان جهانخوار و دشمنان بشریّت است. لذا طبیعی است که آنها بکوشند از هر راه و به هر وسیله این آهنگ را خاموش کنند، و از همان منبع جنبش خلق ها و باورهای آنها پاتک بزنند، و گیرا ترین شیوه ی این کار از دو راه است: 1- ایجاد انواع جنگهای منطقه ای، 2- تحریک اندیشه ها و باورها. در برنامه ی اخیر، ایجاد زمینه ی کشتار غیر مسلمانان به دست مسلمان های متعصّب و متحجّر و نیز برافروختن آتش اختلاف میان سنّیان وشیعیان در دستور است، با شیوه های مختلف و از جمله از طریق برنامه های تلویزیونی تفرقه افکن که خوشایند احساساتی های متعصّب و خام از هر دو سو است. گردانندگان این برنامه ها، غالباٌ دانسته یا ندانسته آب در آسیاب همان نیروهای اهریمنی می ریزند. برنامه ای دیگر در این بازی، اغفال و استغراق ساده لوحان و دمیدن در کوره ی احساس ناسیونالیستی آنهاست. به بهانه تاکید بر افتخارات گذشته و برخی موهومات تاریخی، اما در واقع، با بدبین کردن و بی تفاوت کردنشان به همه ی معیار های تاریخی و ارزش های مثبت و مبارزاتی در مسیر تکامل تاریخی.

حاصل این دو شیوه، بستن راه اندیشه و عقیم کردن نیروی فکری مردم ساده ی این سامان است که بیهوده سرگرم و مشغول شوند و از سرنوشت شومی که در انتظار خود ایشان و همه ی جهان سوم است، بی خبر بمانند؛ تا قدرتهای اهریمنی تاریخ برنامه هایی را که از سه دهه ی پیش سرگرم آنند پیاده کنند. امروز قدرتهای غربی به رهبری آمریکا در فکر برنامه یی هستند با نام خاورمیانه ی بزرگ، امّا در حقیقت برای قرق کردن میدانی بزرگ از شرق و مرکز آسیا و همه ی خاورمیانه تا شمال آفریقا، که هفتادو پنج درصد ذخایر انرژی کره ی زمین در آن نهفته است. این منطقه همچنین حساس ترین نقطه ی کره ی زمین از نظر استراتژی و در واقع مرکز دایره ی زمین است. برنامه ی غرب با تسلّط کامل بر این بخش، دست یافتن بر همه ی جهان است. این موضوع همیشه اساس سیاست خارجی آمریکا بوده است که نفت خاورمیانه می باید در کنترل آمریکا، متّحدان، دست نشاندگان و شرکتهای نفتی آن باشد. قیمت و میزان تولیدنفت اهمّیّت کنترل روی انرژی، اهرمی برای کسب سلطه ی جهانی است.

هر نوع بحرانی در خاورمیانه، به دلیل وجود ذخایر عظیم انرژی در این منطقه ابعاد گسترده و جهانی پیدا می کند. برنامه ی قدرتمندان جهانی، تسلّط کامل بر این بخش از جهان از راه جنگ و ویرانی و به جان هم انداختن ملّت ها و تشکیل گروههای خون آشام و افسار گسیخته ی تروریستی است. از سوی دیگر این قدرتمندان، ایجاد شکاف میان گروههای دینی و مذهبی مانند سنّیان وشیعیان برای منفور کردن مسلمانان در انظار جهانیان و نشان دادن چهره ای وحشی و جنگ طلب از آنان، و سپس ایجاد زمینه برای حضوردراز مدّت با نیروی نظامی- انسانی با سیمای آزادیخواهی و منجی ملّت‌ها را در دستور کار قرار داده اند (تشکیل ائتلاف نیروهای بین المللی و منطقه ای و تاسیس نیروی نظامی برای حفظ ساختاری که در حال شکل دادن به آن هستند، حکایت از زمینه سازی تسلّط غرب برای مدّت طولانی دارد).

البتّه جای ننگ و افسوس که زمینه ی داخلی این برنامه ی شوم، استبداد و دیکتاتوری درونی است که دو نمونه اش حکومت پهلوی و صدام حسین بود. برنامه ی حکومت های دیکتاتوری، بستن فضای اندیشه و قلم، خفه کردن آزادی، ایجاد دو دستگی در میان ملّتها با عناوین ناسیونالیستی یا فرقه گرایی و ساختن بستر برای تسلّط قدرتهای جهانی است. نمونه ی دیگر، دولت فرقه گرای قبلی عراق بود که با رفتار تبعیض آمیز و بی اعتنایی به حقوق مردم اهل سنّت عراق، خشم و عصبانیّت آنها را برانگیخت و عملاً زمینه و شرایط عینی جولان داعش و کشتار مردم عراق را مهیّا کرد، و چه انسانهای بی گناهی که در این میان که جان باختند و آواره شدند.

این شیوه در واقع ضدّ بشریّت و آزادی و تکامل انسان ها است. تنها پاد زهر این عفونت مزمن، گسترش دانش و آزادی، آن هم در سایه ی صلح است و بس، که باید همه ی ملّت ها و قشرها و همه ی اهل اندیشه و قلم هم آوا و همدست در راه آن بپا خیزند.

در پایان باید گفت: به گواهی تاریخ کهن، و با مشاهده ی رویدادهای امروز، بر هر اندیشمند واقع بینی آشکار گشته است که هرگز جز در مقاطعی گذرا، جنگ پاسخگوی نیاز، و تعیین کننده ی سرنوشت بشر نبوده است، بلکه پس از جنگ هایی که ویرانی و کشتار و نابودی یادگارهای تمدّن بشری را به بار آورده، خط پایان را صلح رقم زده است.

صلح خواسته ی وجدان بشری و بر آورده کننده ی نیاز زندگی انسان است، نقطه ی پرگار زندگی بشر و پیامی است که همگان را گرد هم می نشاند وشگفتا که پانزده قرن پیش قرآن آورنده ی این پیام بوده است. تعالوا إلی کلمة سواءٍ بیننا و بینکم: “بیایید بسوی پیامی که برای همه ی ما یکسان است”.