المپیک و شکاف ملت_دولت

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

بدترین رتبه در تاریخ شرکت ایران در بازی‌های المپیک؛ بازی‌های المپیک 2008 چین در حالی پایان یافت که ‏کشورمان موفق به کسب مقامی بهتر از چهل‌وهفتم در آن نشد. این یادداشت در مقام پرداختن به علل و دلایل کسب ‏چنین جایگاهی در بزرگ‌ترین و معتبرترین همایش ورزشی جهان، نیست؛ بلکه تلاش می‌شود افزایش شکاف میان ‏ملت و دولت با استناد به این رویداد مهم (المپیک) بررسی شود.‏

اگر هادی ساعی یک‌‎تنه دلاوری و توانایی نشان نداده بود و مدال طلای تکواندو را برای ایران به ارمغان نیاورده ‏بود، حالا نام کشورمان باید در کنار افغانستان و توگو و ونزوئلا و … با یک مدال برنز، خودنمایی می‌کرد. رییس ‏سازمان تربیت‌بدنی به صرف هزینه‌ی چند ده میلیارد تومانی برای کاروان ورزشکاران و البته همراهان! ‏اعزامی اشاره کرده است. نیازی به مقایسه‌ی میزان هزینه و وضع کاروان ورزشی ایران با همسایه‌ی عزیز و ‏محروم شرقی‌مان (افغانستان) نیست؛ و اگر ساعی آن مدال زرین را کسب نکرده بود، حالا مسئولان مغرور و ‏انتقادناپذیر ورزش کشور، بیش از این، زیر فشار افکارعمومی مجبور به “توجیه” می‌شدند.‏

ایران با جمعیت هفتاد میلیونی و درآمد نجومی چند ده میلیارد دلاری “رانتی”، با یک طلا و یک برنز جایگاهی ‏نزدیک به پنجاهم را در رده‌بندی نهایی بازیهای المپیک2008 به‌خود اختصاص داده است، درحالی‌که بدترین مقام ‏ما در بازیهای المپیک، مربوط به بارسلون 1992 بود؛ در آنجا مقام چهل‌و‌چهارم را کسب کرده بودیم (البته با یک ‏طلا، یک نقره، و دو برنز).‏

آن‌چنان که در ابتدای یادداشت ذکر شد، این مختصر درمقام بررسی علل و دلایل ناکامی کاروان اعزامی ایران به ‏پکن نیست؛ مقصود، عریان شدن مجدد وضعی است که شکاف ملت و دولت توصیف می‌شود. ‏

در روزهای برگزاری بازی‌های المپیک، با دو رویکرد عمده از سوی مردم، در کوچه و خیابان، و اتوبوس و ‏تاکسی و مجامع و محافل روبرو شدم؛ نخست نوعی ابراز خوشوقتی از عدم‌کسب مدال توسط کاروان اعزامی ‏‏”جمهوری اسلامی” و نیز ابراز امیدواری نسبت به عدم کسب مدال توسط این کاروان؛ و دیگر، نارضایتی و خشم ‏از اظهارنظر عالی‌ترین مقام ورزش کشور، علی‌آبادی، رییس سازمان تربیت‌بدنی که نتیج کسب شده را واجد ‏‏”ناکامی” برای کشور ندانست (قابل ذکر به‎نظر می‌رسد که این برداشت “استقرایی” است و برمبنای نظرسنجی ‏علمی، بیان نمی‌شود؛ اما موارد مشاهده شده ، چنان پرشمار بود که به‌دشواری می‌توان از آن برای نگارش ‏یادداشتی صرف‌نظر کرد).‏

این هردو رویکرد و نظر، آشکارا به افزایش شکاف میان شهروندان و دولت نظر دارند. قابل حدس و مفروض ‏است که آن گروه نخست از شهروندان (کسانی که به‌صراحت از عدم کسب نتایج درخشان گروه اعزامی خوشحال ‏بودند یا ابراز امیدواری می‌کردند که تیم‌های ورزشی مدالی کسب نکنند) میان سیاست‌های مستقر رسمی و گروه ‏سیاسی حاکم با پیروزی‌های “ملی” تمایز و فاصله‌ای قایل شده بودند و مایل نبودند جریان سیاسی مسلط در ساخت ‏قدرت، مدعی “پیروزی” دیگری برای خود شود. اینان نه با سوریان مشکلی داشتند، نه با حدادی و نه با ‏میراسماعیلی و دیگران؛ “ایرانیان”ی بودند و هستند که میان خود و “قدرت مستقر” ، “شکاف” و فاصله‌ای ‏محسوس، مشاهده می‌کردند و می‌کنند.‏

گروه دوم از شهروندان که درپی رفیع‌تر شدن نام “ایران” بودند، وقتی اظهارنظرهای مغرورانه و توجیه‌ها و ‏اعتماد به‌نفس مقام ارشد ورزش کشور را دیدند که نتایج حاصله را “ناکامی” نمی‌داند، با اعتراض و ناراحتی و ‏خشم از وضع پیش‌آمده برای ورزش کشور و نام ایران و منزلت ایرانیان، در افسوس شدند. آن هم در شرایطی ‏که حتی حسن غفوری‌فرد، از شخصیت‌های منتسب به طیف محافظه‌کار، خواهان استعفای علی‌آبادی با توجه به ‏نتایج کسب شده می‌گردد. ‏

بدیهی است که این طیف از شهروندان نیز مسئول اصلی چنین وضعی را برای “ایران” در المپیک، مدیریت ‏مستقر و کنونی بداند و البته از بی‌اعتنایی آمیخته به تکبر اینان نسبت به “غرور و جایگاه ملی” به‌خشم آید. ‏

خروجی و نتیجه‌ی این هر دو رویکرد و دیدگاه، جز افزایش شکاف ملت و دولت و عریان‌شدن چنین وضعی، ‏نیست(1). یعنی یا شهروندان، چنان با گروه سیاسی حاکم دچار مرزبندی می‌شوند که “واحد سیاسی_سرزمینی” ‏خود و نیز “هویت مشترک و جمعی خویش در سطح بین‌المللی” را با خشم و البته در کوتاه مدت از یاد می‌برند؛ ‏چرا که آن را توسط یک گروه فکری_سیاسی درحال مصادره شدن می‌بینند و چنین ارزیابی از حکومت خود ‏دارند. و یا آن که با وجود پیوند قلبی و تعلق‌خاطر به “واحد ملی”، مدیران نظام سیاسی را بی‌اعتنا به آن و فاقد ‏کارآمدی برای اعتلای “ملت_دولت”(2) می‌یابند؛ و “کشور” را درحال پرداخت هزینه‌های سنگین می‌بینند. این ‏گروه، دردمندانه احساس می‌کنند که نه “شهروند” متعلق به یک “ملتدولت” و واحد سیاسی سرزمینی در ‏دنیای مدرن، که “رعیت”ی تحت قیمومیت همچون دنیای پیشامدرن‌اند، و حکومت بی‌اعتنا به خواست ‏‏”افکارعمومی”، کار خویش را پی‌گرفته است.‏

بدیهی است که وضع تبیین‌شده (افزایش شکاف ملت و حکومت، یا روند رو به‌فزونی این شکاف) تاوان سنگین و ‏پیامدهای تاسف‌بار نه‎چندان اندکی را دیر یا زود متوجه منافع ملی و نیز مفهوم کاملا” مدرن “ملت_دولت” ‏خواهد کرد. ‏

توضیح و پی‌نوشت:‏

‏1.قابل توجه است که در این یادداشت، واژه‌ی “دولت” عمدتا” نه به معنای دقیق و علمی آن در علوم‌سیاسی، که ‏به‌معنای رایج و مصطلح در میان عموم، یعنی “حکومت” به‌کار رفته است. ‏

‏2. ‏nation_state‏ ، در اینجا و چند مورد پایانی مطلب، به مفهوم مورد توجه در علوم سیاسی استفاده شده است: ‏شهروندانی که با فرهنگ و پیشینه‌ی تاریخی مشترک، تحت حکومت قانون، با حقوق برابر، در یک واحد ‏سیاسی_سرزمینی می‌زییند و در نظام بین‌المللی، هویتی مشترک دارن.‏