شرّ مقدّس

حامد احمدی
حامد احمدی

» حرف اول

سینمای امروز ایران، دقیقا همانی که در دنیای قصه و پیش دوربین رخ می‌دهد و زیست می‌کند، نمایی از مشهد مقدس جمهوری‌اسلامی است. شهر بارگاه و گنبدهای شفاف طلا. شهر ضریح معنویت و چادرهای تیره. شهر عطر گلاب مذهب و نوای آیات آسمانی. و در نهایت شهری که زیر ردای معصومیت، امروز تبدیل به مهم‌ترین قطب فروش سکس در کشور شده. جایی که زائران غیرایرانی‌ به بدن زنان مشرف می‌شوند و رو به شهوت افسار گسیخته‌شان سجده می‌کنند و از حرم سکس تقاضای شفای عاجل دارند. سینما پس از قم و مشهد، سومین شهر مقدس جمهوری‌اسلامی است؛ با همان رونمای روحانی و درون تباه.‌

قرار نیست هم‌کلام و هم‌صدای فرج‌الله سلح‌شور و باقی گشت‌های امنیتی و اخلاقی داخل ایران بشویم. صحبت از پشت پرده‌ی فاسد و روابط غیرشرعی و آن چیزی که جمهوری‌اسلامی منکرات به حساب می‌آوردش، نیست. داستان مربوط می‌شود به ساختمانی منقش به شعارهای مذهبی که با هزار حجاب و پرده پوشانده شده اما وقتی نوری بر تاریکی سینما می‌تاباند و داستانی را روایت می‌کند، چیزی جز بی‌اخلاقی با خود نمی‌آورد. سینمایی که رقص و کاباره و سکس ندارد. زنان در وسط اتاق خواب و روی تخت موها و گردن‌ و تن‌شان را پوشانده‌اند. نمایش روابط عاطفی در آن امکان‌پذیر نیست اما در نمایی بسته خیانت را مباح و چند همسری را تشویق می‌کند. شخصیت‌های دغل‌کار و پشت هم انداز را به مرتبه‌ی قهرمانی می‌رساند و به مخاطب خود در خفا این پیام را می‌دهد که بدکاره‌گی مجازات نخواهد داشت و راه موفقیت و رمز پیروزی پا گذاشتن بر ذات اخلاق است.

برای بهتر معلوم شدن تصویر این سینما، باید به سراغ نسخه‌ی دشمن رفت. سینمای هالیوود که همیشه در نقطه‌ی مقابل سینمای ایران گذاشته شده و از آن به عنوان مجموعه‌ای از ناهنجاری‌ها و داستان‌ها و تصاویر مستهجن یاد می‌شود. آدریان لین یکی از کارگردان‌های معروف سینمای هالیوود است که به ساخت آثاری با تم جنسی شهرت دارد و احتمالا اکثر ایرانی‌ها هم فیلم “بی‌وفا”ی‌اش را دیده‌اند. داستان ظاهری فیلم آدریان لین چنین است: زنی که شوهر و فرزند دارد، با مرد دیگری آشنا می‌شود و چند باری با او می‌خوابد و بخش زیادی از رابطه‌ی جنسی‌شان برای تماشاگر نشان داده می‌شود. اما این نمایش آیا ترویج خیانت و بی‌اخلاقی است؟ داستان فیلم و ادامه‌اش به تماشاگر می‌گوید نه! چنین نیست! راز خیانت برملا می‌شود، شوهر زن در اتفاقی معشوق تازه‌ی همسرش را می‌کشد و یک زنده‌گی خانواده‌گی در آستانه‌ی فروپاشی قرار می‌گیرد. در نهایت هم زن و مرد از خطاهای هم چشم‌پوشی می‌کنند، تا خانواده باقی بماند. پیام “بی‌وفا” و جریان اصلی چنین فیلم‌هایی در هالیوود معمولا این است: “ارزش خانواده و حفظ کردن آن” و هشدارهای مکرر به مخاطب که خیانت می‌تواند چه عواقبی داشته باشد. حتی در فیلم روشن‌فکرانه و متفاوتی مثل “چشمان باز بسته”،-فیلمی که در کشورهای اسلامی اجازه‌ی نمایش نداشت- استنلی کوبریک پس از بررسی دقیق و روان‌شناسانه‌ی شخصیت‌های‌اش مبنی بر حضور و واقعیت رویا در زنده‌گی زناشویی، چیزی که برای مخاطب عام خود باقی می‌گذارد، وفاداری زن و مرد به یک‌دیگر است. مرد- بیل- پس از شنیدن رویای همسرش-آلیس- درباره‌ی فکر و خیال هم‌بستر شدن با مرد دیگری- که تعهد ازدواج مانع از تبدیل شدن‌اش به واقعیت شده- سعی دارد در موقعیت‌های قرار بگیرد که با یک خیانت عینی و واقعی از همسرش انتقام بگیرد. این اتفاق اما هر بار به دلیلی نمی‌افتد و بعدتر معلوم می‌شود، اتفاق نیفتادن چنین روابطی به نفع بیل بوده- یکی از زن‌ها که بیل برای رابطه انتخاب می‌کند، فاحشه‌ای مبتلا به ایدز است- اما در فیلم‌های ایرانی چه خبر است؟

سال‌هاست که فیلم‌های بسیاری درباره‌ی خیانت در سینمای ایران ساخته می‌شود. زنان و مردان با همان پوشش‌های سفت و سخت، بدون هیچ تماس فیزیکی در نقش زن و شوهر حتی، مشغول روایت داستان‌هایی خیانت‌بار هستند. یکی از اولین فیلم‌های این جریان، که می‌تواند بهترین مثال هم باشد، فیلم “دیشب باباتو دیدم آیدا” است. فیلم درباره‌ی مردی‌ست متاهل که با زن دیگری رابطه دارد. یکی از دوستان فرزند مرد، متوجه این رابطه می‌شود و فرزند مرد را در جریان می‌گذارد و درام در این‌جا و به این صورت شکل می‌گیرد: دو دلی دختر در این‌باره که ماجرا را به مادرش بگوید یا نه. و در نهایت این اتفاق نمی‌افتد و خیانت مرد برملا نمی‌شود. و پیام به مخاطب این‌چنین می‌رسد: خیانت فعلی است که هیچ بازخورد و دردسری برای شما ندارد. پس با خیال راحت خیانت کنید. در فیلمی دیگر به نام “سعادت آباد” هم که سال‌ها بعد ساخته شد، داستان به همین روال است. خیانت‌هایی که فقط تماشاگر فیلم از آن مطلع می‌شود و برای شخصیت‌های فیلم هیچ عقوبتی و مجازاتی ندارد.

برای نمایش سقوط اخلاق در سینمای ایران، حتی می‌شود به سراغ سینمای پیش از انقلاب رفت و دوباره نازل‌ترین محصولات آن دوران را دید. از جوان‌مردی فردین و ملک‌مطیعی و پوشیده‌گی پوری بنایی و آذر شیوا هم گذشت و رسید به فیلم‌هایی که جوان اول‌شان منوچهر وثوق بود و زنان پیش دوربین‌اش مستانه جزایری، ثریا حکمت و آرام. فیلم‌هایی که شخصیت‌ها و کاراکترهای‌اش جوانان عیاش و زنان فاحشه بودند و با این همه در نهایت تمام‌شان به اصول و اخلاقی پای‌بند می‌ماندند و آنان که شخصیت و پرنسیب نداشتند در نقش بدمن‌های ماجرا، لااقل در دنیای فیلم، به بن‌بست و شکست می‌رسیدند. حکومت کهنه‌ی نوآمده اما تمام این افراد را به بهانه‌ی “فساد و فحشا”- به لحن “امام امت”- از کار منع کرد تا “سینمای شریف اسلامی”‌- به لحن سیدمحمد خاتمی- را بسازد. سینمایی که حالا شوالیه‌های شرور با سلاح ریا و دروغ و خیانت نقش اول‌های‌اش هستند و در کار ساخت “شر مقدس” جای “شهر مقدس”. سینمایی که به مخاطب‌اش شیرینی ِ کریهی تعارف می‌کند تا از پس مزه کردن‌اش شهروندان محبوب و مورد تایید جمهوری‌اسلامی پدید بیایند؛ با همان رونمای روحانی و درون تباه.‌