مروری بر خاطرات شخصیت های عروسکی در سه دهه ی گذشته
با عروسک های آشنا…
اشاره:
در ادامه ی مجموعه مطالب این هفته ی پرونده، همراه عروسک های آشنای تلویزیون ایران ( در دوره ی جمهوری اسلامی) شده ایم و بار دیگر خاطرات خوب روزهای گذشته را مرور کرده ایم. نکته ی جالب در این میان زنده بودن و جان داشتن جملگی این کاراکترهاست، انگار نه انگار که دستی آنها را گردانده و دیگری به جایشان حرف حرف زده؛ اینها همگی جان دارند و در خاطرات چند دوره از نسل جوانان بعد از انقلاب خانه کرده اند. همکارانمان در تحریریه ی هنر روز؛ به مرور دوباره ی خاطرات چند عروسک آشنا به حافظه پرداخته اند؛ نوستالژی شیرین رایج در سطور این صفحه را از دست ندهید؛ جالب است…
کلاه قرمزی
مجموعه “کلاه قرمزی” در سال ۱۳۷۲ به طور رسمی و بعد از مجموعه صندوق پست در تلویزیون پخش شد. این مجموعه در آغاز یک عروسک به عنوان شخصیت اصلی داشت که همان کلاه قرمزی بود.
کلاه قرمزی که مدتی قبل از مجموعه “کلاه قرمزی و جغجغه و فرفره” در مجموعه صندوق پست حضور کوتاهی به عنوان عروسک میهمان داشت، با تغییراتی ظاهری به عنوان شخصیت اصلی مجموعه “کلاه قرمزی و جغجغه و فرفره” در این برنامه حاضر شد.
این عروسک که اولین بار با فیلم سینمایی کلاه قرمزی و پسرخاله (سال ۷۳) به سینما آمد و سودای آمدن به تهران را در سر داشت و می خواست در تلویزیون مشغول به کار شود و با شیطنت ها و بازیگوشی هایش خیلی زود محبوبیت پیدا کرد.
کلاه قرمزی عروسک سر به هوایی است که اغلب با شیطنت هایش اشتباهاتی را مرتکب می شود و داستان هایی را رقم می زند که علاوه بر جذاب بودن تماشای بازیگوشی هایش، بهانه ای برای آموزش نکته ای به مخاطبان برنامه هم هست.
زی زی گولو
“زیزی گولو آسی پاسی دراکوتا تا به تا” تمام این عبارت هفت، هشت کلمهای نام عروسک آس و پاس و عجیب و غریبی بود که از دل دنیای قصه ها بیرون آمد و در خانه یک زوج جوان فرزندخوانده آنها شد!
زیزی گولو که یک گوش بزرگ و یک گوش کوچک داشت با طرز خاص حرف زدنش در دل بچهها جا باز کرد. این عروسک سعی داشت به کودک خانواده همسایه کارهای خوب یاد بدهد و از بدیها فراری بود. لحن جالب حرف زدن زیزی گولو و عبارت آقای پدر و مادر خانومی او دلنشین بود. مهمترین توانایی او این بود که با خواندن ورد “زیزی گولو آسی پاسی تِرا کوتا تا به تا”، کارهای خارق العاده انجام میداد. این سریال در میان کودکان و نوجوانان ایران و حتی رده سنی بزرگسال شهرت و محبوبیت زیادی پیدا کرد به گونهای که واژه زیزی گولو به فرهنگ گفتاری مردم نیز راه یافت.
آزاده پورمختار که جای زیزی گولو حرف میزد، گفته یک ماه در خانه روی صدای این عروسک کار کرده و البته از صدای فرزند خود برای این صدای خاص الهام گرفته است.
مخمل
خونه مادربزرگه با یک تیم قوی در طراحی و ساخت عروسکها، نوشتن متن مجموعه و عروسک گردانی و دوبله (رضا بابک، فاطمه معتمدآریا، بهرام شاهمحمدلو، مریم سعادت و آزاده پورمختار) به جرأت یکی از بهترین آثار کودک و نوجوان بعد از انقلاب است.موفقیت این مجموعه به حدی بود که سازندگانش را به فکر ساختن سری دوم آن (با اضافه کردن هاپو کومار) انداخت. بیشک و تا همیشه تاریخ، بینندگان این مجموعه با دیدن چهره چارلز برانسون در هر فیلمی به یاد “مخمل” مادربزرگه خواهند افتاد.
مخمل : بامزه ترین شخصیت سریال با آن پیراهن نارنجی و جلیقه قهوه ای که سنجاق قفلی داشت. این گربه سیبیلومدام غر میزد و دوست داشت در روابط مادربزرگه با سایر اعضای خانه به خصوص خانواده آقا حنایی و گل باقالی خانوم اختلال ایجاد کند همه اش توی ایوان چرت میزد و از تنبلی توی کار کردن، جان مادر بزرگه را به لبش میرساند. چشم دیدن خانواده آقا حنایی را نداشت.
“مخمل” با وجود کاراکتر خاکستریاش به دلیل نوع حرف زدنش که با گویندگی بهرام شاهمحمدلو بسیار خاطرهانگیز شده بیشتر از شخصیتهای مثبت داستان به دل میچسبید. البته مخمل در اواخر قصه نادم و پشیمان به آغوش مادربزرگه برگشت تا این مجموعه عروسکی کاملا پایان خوشی داشته باشد.
البته در این مجموعه نوک سیاه و نوک طلا که با گویندگی آزاده پورمختار و مریم سعادت بسیار دلنشین حرف میزدند در کنار آقا حنایی و هاپوکومار هم عروسکهای محبوبی بودند.
هادی و هدی
“هادی و هدی” مجموعه تلویزیونی بود که در دهه 60 در قالب برنامه کودک از شبکه دو سیما پخش میشد و در شروع قصه هر یک از عروسک ها بعد از خوانده شدن شعر “عروسکا، عروسکا، کجائید کجائید” یکی یکی ظاهر میشدند و ما را با خودشان به دنیای قصه ها میبردند .
یک خانواده و داستانهایی که رقم میزدند و همه آنها پیام اخلاقی داشت سرگرمی عروسکی بچههای دهه ۶۰ به حساب میآمدند. هادی و هدی فرزندان این خانواده بودند و آقبابا پیردانای محل. چشمهای هادی و هدی واقعا شبیه هم بود اما بیشتر از لحن حرف زدن یا قصه این مجموعه ته ذهنمان مانده آهنگ و سرود تیتراژ ابتدایی است. آنجا که همه عروسکها با هم میخوانند: عروسکا، عروسکا، کجایین؟ مادر بزرگ، هادی، هدی بیایین، بیایین و البته نوشابهای که برای خود باز میکردند و میخواندند: عروسکای خوبیم، از تخت و میخ و چوبیم.
کپل و شهر موشها
“مدرسه موش ها” با “آقا معلم”، “کپل” که همیشه پرخور ، “خواب آلو” که همیشه سر کلاس میخوابید، “عینکی” با هوش ، “دم باریک”، “نارنجی” و.. کودکان را در دنیای خیالات به یک مدرسه دوست داشتنی میبرد که در هر قسمت از این مجموعه، “مرضیه برومند” با کارگردانی درخشانش درس های زیادی را به بچه ها یاد میداد که نه تنها آن ها را دلزده و خسته نمیکرد، بلکه باتمام وجود آنها را تشویق به گوش دادن این حرف ها جلوی قاب تلویزیون میکرد و هنوز هم کودکان آن دوران که امروز بسیاری از آنها بر صندلی دانشگاه ها تکیه زده اند شعر “میرم مدرسه ، جیبام پره فندق و پسته” را با خودشون زمزمه می کنند.
کپل ،معروف ترین عروسک مدرسه موشها بود. همراه با عروسکهای محبوب تلویزیون؛ از کپل تا مخمل – جدیدترین اخبار ایران و جهان ممتاز نیوز
موش چاق و چلهای که یک لباس قرمز با خالهای سفید میپوشید و همواره دکمههای لباسش در حال ترکیدن بود، بامزهترین شخصیت سریال عروسکی مدرسه موشهاست. کپل که همیشه دنبال گردو و فندق همشاگردیهایش میگشت و صدای نارنجی و بقیه را درمیآورد به جای درس خواندن مدام فکر پر کردن شکم بزرگش بود. لحن فوقالعاده کپل که با گویندگی حمید جبلی این موش چاق را بسیار دوستداشتنی میکرد هنوز هم توی گوشمان یکی از صداهای ماندگار است. جالب اینکه گوینده “دمباریک” دیگر عروسک دوستداشتنی مدرسه موشها هم ایرج طهماسب دوست و یار نزدیک جبلی بود.
“صبح به خیر بچه موشها”
“صبح به خیر نارنجی”!
“ایش، حالم به هم میخوره از این بچه موشهای بی تربیت”
اگر همه سینها و شینها را چیزی بخوانید بین س و ش و چ، حتما نارنجی را یادتان میآِید، دختر لوس و ننر و بچه پولدار مدرسه که همیشه لباس نارنجی تنش بود و همه مسخره اش میکردند. به جای نارنجی فاطمه معتمد آریا حرف میزد.
چاق و لاغر
یک زوج کارآگاه خنگ و کلهپوک که فیزیک بدنیشان متناسب با اسمشان بود، مدام سعی داشتند جشنهای دهه فجر را به هم بریزند. سریال عروسکی چاق و لاغر متناسب با موضوع داستان در ایام دهه فجر پخش میشد و این ۲ کاراکتر عروسکی مدام از رئیس بزرگ که هیچ کس چهرهاش را ندید دستور میگرفتند اما هیچ وقت موفق نمیشدند تا حرص رئیس بزرگ دربیاید. «قرقی» همان ژیان معروف این ۲ عروسک که لباس و کلاه کارآگاهی به تن داشتند یکی از اتفاقات خوب این مجموعه بود. قرقی برای خودش راه میرفت، چراغ میزد، آب میپاشید، بوق میزد و همه اینها برای بچههای دهه شصت سؤال بود که چطور اتفاق میافتند. چاق و لاغر طی سالهای ۶۵ تا ۶۸ از شبکه ۲ پخش شد و نویسندگان و کارگردانهای قدری مثل بیژن بیرنگ، مسعود رسام و کامبیز صمیمی مفخم داشت. حسن پورشیرازی و حسن زارع هم به ترتیب جای چاق و لاغر حرف میزدند که البته بعدتر گوینده لاغر تغییر کرد.