یک سوءتفاهم پنجاه میلیونی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

در هر کشوری، خصوصا در کشورهایی که هنوز یک نفر فداکاری می کند و با اخلاص و نیت پاک برای همه تصمیم می گیرد و به جای همه حرف می زند و در مورد همه چیز فکر می کند، باقی افراد جامعه می توانند با آرامش و طیب خاطر بدوند دنبال نان و کار و بدبختی خودشان.حالا اینکه آن یک نفر چقدر به خودش زحمت می دهد و چه باری را از روی دوش مردم بر می دارد به کنار. شما فکر کنید قرار بود خودتان بنشینید و فکر کنید و به نتیجه برسید که مثلا مورد بی احترامی قرار گرفته اید یا نه ؟ … یا مثلا خودتان با اعضای خانواده محترم بنشینید و فکر کنید و به نتیجه برسید که چه سریالی را برای امشب ببنید یا برای مهمانی فردا شب چه لباسی بپوشید ؟… یا اصلا از اینها مهم تر بخواهید با هفتاد میلیون آدم بنشینید و عقل هایتان را- به فرض وجود این موجود رو به انقراض- روی هم بگذارید و یک نفر را انتخاب کنید… خب ، همه این کارها مستلزم صرف وقت و هزینه و انرژی است و چون امسال هم سال اقتصاد مقاومتی است. بهتر است در تمام امور صرفه جویی کنید.

این یعنی اینکه همان یک نفر زحمت همه اینکار ها را برایتان می کشد. از اینکه چه لباسی بپوشید و چه فیلمی نگاه کنید، بگیرید تا اینکه چه کسی را به عنوان نماینده و رئیس جمهور انتخاب کنید و کی به شما توهین و بی احترامی بشود…تا همین حالا کشیده، از این به بعد هم می کشد. نمونه اش همین توهینی که به خانواده های رزمندگان و شهدا شد. اصلا شما به عنوان یک خانواده شهدا یا به عنوان یک خانواده غیر شهدا، اگر صد وبیست سال هم می نشستید و فکر می کردید و … عمرا اگر می فهمیدید که دارند به شما توهین می کنند. ولی داشتند می کردند و اگر جلویشان گرفته نشده بود خدا می داند چه کار های دیگری هم می خواستند بکنند. به هر حال وقتی می گویند فلانی بصیرت دارد، فلانی بصیرت ندارد، تفاوتش اینجا معلوم می شود که شما نمی فهمید، ولی آنها می فهمند. شما خیال می کنید خب شنبلیله چه ربطی به شقیقه دارد؟ آنها چنان مربوطش می کنند که بیا و ببین. شما دلتان خوش است یک جنسی را که هفته پیش خریدید الان سه برابر شده، چه خوب شد که خریدیم و گرنه خوابش را هم نمی دیدیم، آنها یک شبه پنجاه میلیون می ریزند به خزانه خودشان، یکی چیزی هم طلبکارند.

شهاب‌الدین طباطبایی، مشاور مدیرمسئول روزنامه شرق گفت: روز شنبه وثیقه‌ای 50 میلیون تومانی برای آزادی رحمانیان به دادستانی تهران ارائه کردیم که این وثیقه مورد پذیرش قرار گرفته است، اما آزادی مدیرمسئول شرق به فردا (یکشنبه)موکول شد.

به همین راحتی! تازه این اول ماجرا است. یعنی اولش همانجایی است که با بصیرت خاصی ثابت می کنند شما در حال براندازی نظام یا تخریب افکار عمومی یا مبارزه مسلحانه با خدا روی زمین هستید، بعد شما را همینطوری نا غافل می گیرند و اصرار می کنند خودتان هم در اثبات ماجرا کمک کنید، بعد شما قبول نمی کنید و شما را مثل قلاب سنگ می اندازند یک جایی ، بعد خانواده شما دنبال شما می گردند و تا بهشت زهرا پیاده می روند، بعد تماس می گیرند می گویند هنوز نمرده، مثلا فلان جاست، بعد خانواده شما می رود فلان جا، بعد می گویند همین پیش پای شما بردندش فلان جای دیگر، بعد خانواده شما هم بلافاصله می روند همان فلان جای دیگر، بعد صورت شما را از آنطرفی که بهتر دیده می شود مورد رافت اسلامی قرار می دهند و شما را می گذارند توی ویترین جلوی خانواده، بعد خانواده شما از ترس قبض روح می شوند. بعد شما را دوباره از جلو و پشت و بالا و پایین مورد رافت اسلامی – انقلابی قرار می دهند، بعد اینقدر رافت می کنند که ممکن است مننژیت بگیرید یا سرتان با یک شیئی سخت همینطوری تصادف کند. بعد شما احساس می کنید چقدر دلتان می خواهد حرف هایی که آنها می زنند را تکرار کنید.

بعد که خوب یاد گرفتید تکرار کنید شما رامی برند دادگاه، بعد در دادگاه همه علیه شما شهادت می دهند، حتی خودتان. بعد با اینکه دلیلی برای محکومیت شما وجود ندارد، ولی چون خودتان اصرار دارید، شما را به مرگ محکوم می کنند، بعد خانواده شما گریه می کنند و با شبکه های خارجی درد دل می کنند، بعد شما را برای همین به یک بار مرگ اضافه هم محکوم می کنند، بعد خانواده شما می بینند درددل با غریبه ها فایده ندارد، می روند پیش قاضی گریه و زاری و درد دل می کنند ، بعد آقای قاضی که خیلی آدم مهربانی هم هست می گوید به اندازه وزنش اسکناس هزارتومانی می گیرد تا رضایت بدهد شما فعلا بیایید بیرون، بعد خانواده شما می روند هر چی دارند را می فروشند و می دهند به آقای قاضی، بعد خانواده آقای قاضی می گویند نون و پنیر ارزونیتون محکوم نمی دیم بهتون، بعد خانواده شما دوباره اصرار می کنند و مبلغ را می برند بالا تر، بعد خانواده قاضی هم بالاخره راضی می شوند بعد شما می آیید بیرون … در اولین فرصت جانتان را بر می دارید و از ایران فرار می کنید. بعد آقای قاضی خیلی از رفتن شما احساس دلتنگی می کند و پول را می ریزد به خزانه دولت…

البته در این مورد احتمالا به قول دوستان و همکاران، یعنی همان طنز نویسان و روزنامه نگارانی که هنوز آزاد هستند ، آقای قاضی و رفقا دچار سوءتفاهم شده اند و به زودی ماجرا به شکل دیگری تمام می شود. اما ماجرای خیلی ها همینطوری تمام شد و کلی زحمت و دلتنگی ماند برای آقای قاضی…

جمعی از طنزپردازان کشور (طنزنویس‌ها و کاریکاتوریست‌ها) درباره‌ کارتون هادی حیدری نامه نوشتند: سوءتفاهم چیز بدی است و اهالی طنز، چه مکتوب و چه تصویری، روزی سه مرتبه قبل از صرف غذا، صبح و ظهر و شب، درگیر همین سوءتفاهم هستند. حال این روزها هادی حیدری کاریکاتوریست ما، دوست ما، همکار ما، قاری قرآن ما، بچه مسلمان ما، رفیق پرمحبت و انسان ما، تصویری کشیده و ماجرای یک سوءتفاهم جدی شده تا روزنامه‌ای توقیف و خود هادی احضار شود…

متن کامل نامه را از اینجا بخوانید.

www.khabaronline.ir/detail/246949/culture/visual

یکی از بدبختی های بزرگ طنزنویس جماعت و کاریکاتوریست جماعت به دلیل کمتر اولی این است که با هزار بدبختی سعی می کنی به مشکلات فرهنگی کشور که از طرف دولت ایجاد شده اشاره کنی، بعد هفتصد و چهل و پنج دلیل پیدا می کنند که در همین متنی که تو نوشتی یا کاریکاتوری که کشیدی، داری به همان چیزهایی توهین می کنی که به آنها اعتقاد داری و از قضا آنها به آن اعتقاد ندارند. این قدر هم دلایل محکم مثل سلول انفرادی، لنگه کفش، بطری، عکس زمان بچگی پسرخاله، عیدی عمه ات در 17 سال قبل را می آورند جلوی چشمت که خودت هم قبول می کنی که منظورت همین است که منظورت نیست. یعنی واقعا منظورم همین بوده؟ خوب لابد بوده دیگر؟