ای کاش آن روز زودتر برسد

محبوبه حسین زاده
محبوبه حسین زاده

اسامی مان را که از بلندگو صدا کردند، هرکدام چادری از زنان زندانی هم سلول مان گرفتیم و با عجله به سمت راهروی خروجی بند نسوان زندان اوین رفتیم. بیرون از دیوارهای بلند بند نسوان بهار آمده بود. درختچه های کوتاه در طول مسیر، شکوفه های زرد رنگ داده بودند و محوطه زندان سبز بود و رنگی. من و ناهید فکر می کردیم که شاید قرار است امروز آزادمان کنند. به همراه مامور زن پلیس گامهای بلند بلند برمی داشتیم تا سریع تر به ساختمان اداری زندان برسیم. به اتاقی راهنمایی مان کردند. پشت میز، نسرین ستوده، با همان آرامش همیشگی در چهره اش نشسته بود. می گفت امیدی نداشته به این که اجازه ملاقات بدهند، اما کلیه مراحل اداری را طی کرده تا به اینجا بیاید تا وکالت نامه را امضا کنم و او به صورت رسمی وکیلم باشد. نسرین حامله بود. شرمنده و متعجب از زحمتی که برای رسیدن به اوین متحمل شده، می گویم که خانواده ام که به او وکالت داده بودند. نسرین می گوید ولی می خواستم همه چیز روالی قانونی تر داشته باشد و حتما وکالت نامه به امضای خودت رسیده باشد تا بعد از این بتوانم با خیال راحت تری به عنوان وکیلت، پیگیری پرونده ات را انجام دهم و در مورد پرونده اطلاع رسانی و اظهار نظر کنم.

مگر نگفته بودند که با قرار کفالت آزاد می شویم؟ چرا پس سر از زندان اوین درآوردیم؟ باید تا چند روز اینجا بمانیم؟ نسرین با همان آرامش می گوید که متاسفانه ما با سیستم قضایی مواجه هستیم که خود را موظف به پاسخگویی نمی داند. نسرین از واقعیت ها می گوید. از روزهای طولانی حبس در سلول های انفرادی برای یکی از وکلای سرشناس و برجسته؛ از این که تا روزها و ماهها حتی برای بازجویی به سراغش نرفته بودند. از این می گوید که همچنان هر روز پیگیر پرونده خواهد بود ولی ما هم باید صبور باشیم تا اگر روزهای زندان طولانی شد، دچار مشکل نشویم.

دوباره باید به سلول برگردیم. به سلول هایی که در هواخوری کوچکش هیچ درختی نیست که شکوفه داده باشد. شاید تا چندساعتی هر دو ترجیح می دهیم همان بالای تخت های طبقه دوم مان ساکت بنشینیم. ناهید کشاورز می گوید که اگر دوره ماندمان طولانی شد، باید کاری کنیم که شرایط برایمان انسانی تر و قابل تحمل تر شود. فکر می کنیم که چکار می توانیم بکنیم.

اما ما آزاد می شویم، دو هفته بعد از دستگیری مان. بعد از آن بارها و بارها با نسرین ستوده تماس می گیرم، برای پیگیری وضعیت دیگر دوستان دربند، برای مصاحبه در مورد مسائل حقوقی مربوط به زنان، برای هماهنگی برای دادگاهمان که چندبار به دلایل مختلف برگزار نشد و هربار ما شرمنده نسرین می شدیم که نوزاد شیرخوارش را در خانه گذاشته بود و برای دفاع از حقوق ما به دادگاه آمده بود. چندین بار وقتی برای مصاحبه تماس می گرفتم، صدای گریه های نوزاد شیرخوارش، باعث می شد که نسرین خواهش کند چند دقیقه دیگر تماس بگیرم. ولی هیچ وقت این تماسها را بی پاسخ نمی گذاشت.

حالا اما ناهید نوشته که مستاصل شده…. که نمی داند باید برای آزادی نسرین ستوده چکار کرد…. نسرین از روز 13شهریورماه در سلول های انفرادی بند 209 است…و اکنون بیش از یک هفته است که بعد از اعتضاب غذای 27روزه، این بار دست به اعتصاب غذای خشک زده است…نسرین از زمان دستگیری فقط یک بار اجازه یافته فرزندانش را ملاقات کند، اما همسرش را نه…پدر نسرین حالا دیگر جان ندارد… صدای نسرین در گوشم می پیچد: ببینید طبق همین قانون هم این حق شماست… جزوه حقوق متهم را یکی از دوستان ایمیل کرده است. بارها می خوانم. حتی اگر بر فرض محال، نسرین متهم و یا مجرم هم باشد، باز در همین سیستم قضائی دارای حق و حقوقی است که باید رعایت شود. کدام یک از این حقوق در مورد نسرین ستوده رعایت می شود؟

نسرین با ایمان به این که هیچ کاری جز دفاع از حقوق موکلانش انجام نداده، برای بازجویی مراجعه کرده بود؛ موکلانی که بسیاری از آنها روزنامه نگار، فعال اجتماعی، مدافع حقوق برابر، وکیل و… هستند که خود برای ایجاد عدالت و برابری تلاش می کنند. نسرین موکل کودکانی هم بود که به دلیل ساختارهای نادرست اجتماعی، خانوادگی و تربیتی سر از بازداشتگاه ها درآورده اند.

آیا نسرین هم این امکان را نداشت تا انتخاب دیگری داشته باشد و در همان مهلت تعیین شده، خود و کودکانش را به کشوری امن برساند؟ اما نسرین ماند با اعتقاد و تاکید مجدد بر درستی راهی که انتخاب کرده و فعالیت هایی که در طول این سالها انجام داده است؛ و چه زیبا نوشته ناهید کشاورز: “کدام اتفاق بیشتر از بازداشت خود نسرین و آن چه که در این مدت بر نسرین و خانواده اش رفته است می توانست بی عدالتی موجود را جلوی چشم مردمان عریان نشان دهد. وکیل سرشناسی که جز دفاع از موکلانی که در مقابل سیستم قضایی، قدرتی از خود ندارند حقیقتاَ جرمی در کارنامه ندارد”. درست است که این روزها وضعیت نسرین ستوده همه را نگران و مستاصل کرده است، اما باز روزی خواهد آمد که دیوارهای بلند اوین، حایل بین نسرین و خانواده اش، نسرین و دو کودک خردسالش، نسرین و موکلانش، و نسرین و جامعه ای که برای برابرتر شدن و انسانی تر شدن وضعیت مردمانش تلاش می کرد، نخواهد بود. ایکاش آن روز زودتر برسد.

منبع تغییر برای برابری هفدهم ابان