افسانه ای که این روزها حامیان چماق بدست آقای احمدی نژاد که روزها در خیابانهای ایران مردم را می زنند و شبها نظریه پردازی می کنند و خانمهای سانتی مانتال و آقایان شیک و پیک و کراواتی حامی ایشان در خارج از کشور می کوشند تبلیغ کنند و از قضا تا حدودی نیز در جا انداختن آن موفق شده اند این است که ماهیت نزاع کنونی در ایران طبقاتی است. گویا آقای احمدی نژاد نماد و نماینده محرومین است و آقای موسوی نماد و نماینده مرفهین و طبقه متوسط است و نزاع کنونی نزاع محرومین و برخورداران است. اگر احمدی نژاد کوشیده است تا با گرفتن چهره ای رابین هود گونه برای خوددر داخل پایگاهی دست و پا کند، حامیان او در خارج می کوشند به معجون سخنان یهود ستیزانه و ضد امپریالیستی او نوعی پرولتر پناهی و سوسیالیسم قرن بیست و یکمی مدل چاوز را نیز اضافه کنند تا بتوانند برای مردی که اینک با کشتن ملت بی گناه ایران بیش از پیش بی آبروست، در میان روشنفکران و بعضی احزاب اروپایی آبرویی دست و پا کنند.یهود ستیزی برای راستهای افراطی و پرولتر پناهی و امپریالیسم ستیزی برای چپهای افراطی. چنین تصویری جز آنکه آشکارا غلط است با ادعای رای 24 میلیونی آقای احمدی نژاد نیز سازگاری ندارد.
1 - اگر نزاع کنونی در ایران جنگ فقر و غنا باشد و آقای احمدی نژاد براستی 63 % آرا را بدست آورده باشد آنگاه سوالی جدی پیش می آید.اگر 63% جمعیت رای دهنده حامی احمدی نژاد در جبهه محرومین باشند با توجه به ویژگیهای فرهنگی طبقات محروم در ایران که عموما فرزندان بیشتری از طبقات متوسط و مرفه دارند و با توجه به به شرکت حدودا 80 درصدی واجدین شرایط رای می توان حدس زد که جبهه محرومین در ایران می بایست چیزی مابین 75 تا 80 درصد ملت ایران را تشکیل دهند.75 الی 80 درصد جمعیت حدودا 70 میلیونی ایران عددی میان 52 میلیون تا 60 میلیون نفر است. کسانی که بر طبل توخالی ریشه در خاک داشتن آقای احمدی نژاد و ماهیت طبقاتی نزاع کنونی در ایران می کوبند و خصلت فراطبقاتی و عمومی اعتراض مردم ایران علیه تقلب، کودتا،ظلم، ناکارآمدی و استبداد حاکم بر ایران را نادیده می گیرند خوب است به این آمار و ارقام غیرقابل باور نگاهی بیندازند و در ادعای غریب خود تجدید نظر کنند. نه احمدی نژاد 24 میلیون رای دارد و نه نزاع کنونی نزاعی طبقاتی است. نزاع کنونی نزاع میان اکثریتی است که خواهان احترام به ابتدایی ترین حقوق خود است و اقلیتی که می خواهد آن اکثریت را از ابتدایی ترین حقش نیز به طور کامل محروم کند.
2 - میر حسین موسوی اینک رهبری فراطبقاتی است و اتفاقا شعارهای انتخاباتیش که مستقیما طبقات فرودست و متوسط پایین را هدف قرار داده بود،به طبقه متوسط توجهی معقول نشان می داد(این توجه چندان زیاد نبود چرا که روی تاثیر حمایت آقای خاتمی از خود در جلب رای این دسته حساب کرده بود) و به طبقات متوسط بالا،روشنفکران و طبقه مرفه توجه کافی را نشان نمی داد و اتفاقا این مهدی کروبی بود که این دسته را مخاطب قرار داد.اما پس از وقوع کودتای دولت دروغ که با حمایت شورای نگهبان،سپاه پاسداران و شخص رهبری انجام شد تمامی این طبقات حول محور دفاع از رای خود و مقابله با کودتا، حذف جمهوریت نظام وحاکمیت تام و تمام طالبان شیعی متحد شده اند.این جنبش فراطبقاتی ضد کودتا رهبری و سمبل خود را در هیئت مهندس میرحسین موسوی یافته است.اینکه آقای احمدی نژاد با پرداخت پول نفت واقعا تعدادی رای خریده، واقعیتی است که قابل انکار نیست اما این رشوه نه تنها به توده های مردم پرداخت نشده، بلکه بخش اعظم آن به فرماندهان نیروهای نظامی،بخشی از روحانیت حکومتی و آدمکشهای حرفه ای لباس شخصی که اینک در خیابان در روز روشن مردم بی دفاع را هدف گلوله قرار می دهند و با چماق می نوازند پرداخت شده است.
3 - اینک در یک سوی میدان میرحسین موسوی ایستاده است.رهبری که منتخب ملت است، در این رگبار خون و جنون به میان مردم می اید، مشروعیتش را از رای مردم بدست آورده است و محبوبیتش در قلبهای مردم نشسته است.در سوی دیگر رهبری ایستاده است که چون منتخب مردم نیست، تقلب و کودتا می کند و مدعی است منتخب خداست. اما این محبوبیت او نیست که در قلب مردم نشسته است بلکه گلوله های مزدوران اوست که بر قلب مردم نشسته. خداوند تبارک و تعالی اولی را برای ملت ما حفظ کند تا رای ما را پس بگیرد و ملت ما را از شر دومی حفظ نماید که رای ما را پس نمی دهد. جان می گیرد و جنازه تحویل می دهد؛ تازه اگر بدهد.