مردم بلندتر از هرشب الله اکبر گفتند

نویسنده

» دیشب در میدان هفت تیر چه گذشت؟

از ساعت 16 دوشنبه اول تیر، گروه های نظامی، بسیجی و لباس شخصی ها در میدان هفت تیر و تمامی خیابانها و کوچه های منتهی به خیابانهای مفتح شمالی و جنوبی، قائم مقام فراهانی، کریمخان زند،  بهار و ملایری مستقر شده بودند.  اتوموبیل های پلیس و جیپ های روباز نظامی به نقل و انتقال نیروهای ضد شورش مشغول بودند و آنها را در مناطق مختلف منطقه مستقر می کردند. نیرو های نظامی و شبه نظامی به بی سیم و باتون مجهز بودند و در کنار آنها نیروهای لباس شخصی و موتور سواران موسوم به حزب الله نیز به شدت فعال و در حال گشتزنی در منطقه، قدرت نمائی و ایجاد رعب و وحشت بودند. این گروه که دو نفر دونفرسوار موتور سیکلت بودند با مانور های خطرناک یکباره راه ورود و خروج کوچه های منتهی به میدان 7 تیر را می بستند و به صورتی امرانه به عابرین دستور توقف می دادند و آنها را بازرسی میکردند.

 با چادر سیاه از منزل خارج شدم. آهسته حرکت میکردم. می خواستم بدون جلب توجه مسیری را بروم و برگردم. اما  با حضور وسیع نیروهای نظامی و حزب اللهی ترس سراسر وجودم را فرا گرفت.  بخاطر آنکه کسی در خانه نگران نشود، فکر کردم یک تلفنی به آنها بکنم. آخر به بهانه خرید فیلم از خانه بیرون آمده بودم. دست به کیفم بردم تا موبایل ام را بردارم. بلافاصله یکی از همان موتورسواران به من نزدیک شد. شاید به خاطر ظاهرم، فقط گفت موبایلت  را بگذار توی کیفت و برو. زود.

من هم تند راهم را گرفتم و رفتم. ساعت تقریبا چهار و نیم بود. منطقه 7 تیر و نواحی اطراف آن کاملاٌ در کنترل نیروهای نظامی، ضد شورش، بسیجی ها و لباس شخصی هائی بود که بیشترشان کت و شلوار سیاه پوشیده بودند. نکته عجیب این است که لباس شخصی ها همه هیکلهای بزرگی دارند. مرتب هم داد و بیداد می کنند تا مردم را بترسانند. آنها رفت و آمد تمامی رهگذران را بشدت کنترل میکردند و اجازه نمیدادند هیچ عابری در یک نقطه لحظه ای درنگ کند و به رهگذران دستور می دادند سریعاٌ پراکنده شوند. پلیس راهنمائی هم دائماٌ به رانندگانی که وارد میدان می شدند دستور میداد محل را بلافاصله ترک کنند.

دیگر ساعت 5 شده بود. همین طور که راه می رفتم تعدادی از جوانان را دیدم که در گروه های سه تا چهار نفری از کوچه ای درست پائین تر از خیابان ملایری قصد ورود به میدان را داشتند. یکباره گروهی موتور سوار از جلو و عقب آنها را متوقف کردند و پس از گفتگوئی کوتاه آنها را زیر رگبار لگد و مشت گرفتند. دو تن از آنها هم که موفق به فرار شدند در جلوی مسجد الجواد بوسیله نیروهای ضد شورش دستگیر شدند. آنهائی را هم که کتک خورده بودند به یک مینی بوس متوقف در کنار میدان بردند و به زور آنها راسوار اتوبوس کردند.  ساعت 17. 25 دقیقه این اتوبوس پر از کسانی بود که در گوشه و کنار میدان 7 تیر دستگیر شده بودند. اتوبوس سپس به دستور یک مرد حدوداٌ 35 ساله تنومند که کت و شلوار سیاه پوشیده بود و از عقب یک موتور سیکلت پیاده شد، به سمت جنوب میدان حرکت کرد.

وقتی نیم ساعت بعد  به نزدیکی خانه مان رسیدم متوجه شدم دو طرف کوچه مان را موتور سواران مسلح به چماق و زنجیر، بسته اند و عابرین را مورد بازجوئی خیابانی قرار می دهند تا مطمئن شوند که ساکن این منطقه و محل هستند یا برای تظاهرات به آنجا آمده اند. آنها یکباره به تعقیب سه جوان و یکمرد حدودا ٌ 30 ساله پرداختند. فراریان به خانه ای 4 طبقه  که درب آن باز بود پناهنده شدند. موتورسواران در تعقیب آنها به خانه روبرویی رسیدند و با فریاد از آنها و سکنه خانه خواستند در را باز کنند. بیش از یکی دو دقیقه صبر نکردند و دررا با لگد شکستند و جوانکی را که به شدت ترسیده بود از داخل ساختمان بیرون کشیدند. اولین گروه موتورسواران مهلت ندادند و جوان مذکور را زیر ضربات چوب و لگد گرفتند. گروه دوم موتورسواران وارد خانه شدند و لحظاتی بعد دو نفر دیگر را بیرون کشیدند و در حالیکه آنها را به شدت کتک میزدند کشان کشان به سر کوچه بردند. من بسیار ترسیده وارد خانه مان شدم و پشت در از حال رفتم. شوهرم می گفت از پنجره آشپزخانه، ناظر صحنه بوده و دیده  یکی از فراریان توانسته است از راه پله وارد محوطه پشت بام شود و پشت یک کولر از چند کولر روی بام خود را مخفی کند.

تقریبا از ساعت 5 تا  8 شب این شرایط رعب آور بر میدان 7 تیر حاکم بود. همسایگان ما هم که مثل من در یکی از کوچه های اول خیابان قائم مقام  ساکن اند، عموماٌ تا ساعت 6 از محل کارشان به خانه باز می گردند صحنه هائی مانند آنچه من دیدم را شاهد بوده اند. تعداد زیادی از جوانان اعم از دختر و پسر که به هر دلیل مشکوک تشخیص داده می شدند دستگیر شده و پس از سوار شدن به مینی بوس یا اتوموبیل های نظامی از منطقه بیرون برده می شدند.

ساعت 18 یکی از ساکنین ساختمان ما که در آپارتمانی در طبقه چهارم زندگی می کند به خانه آمد و به ما که در راهرو جمع شده بودیم گفت سه تن از دوستانش که قصد داشتند به اتفاق او به آپارتمان آنها بیایند و بتوانند از تحولات منطقه کسب خبر کنند در میدان 7 تیر دستگیر شده اند. آنها نتوانسته بودند به موتورسوارانی که راه را بر آنها بسته بودند دلایلی دال بر سکونتشان در منطقه ارائه کنند. او گفت در چند نقطه منتهی به میدان، برای مقابله با گروهی که قصد ورودبه میدان 7 تیر را داشته اند گاز اشک آور استفاده شده و سپس به تجمع کنندگان اعم از تظاهرکنندگان یا عابرین حمله شده است.

یکی دیگر از ساکنان ساختمان ما گفت یکی از ساکنان کوچه مان که جوانی باصطلاح خالی بندست در حال نجوا با دوست خود در سوپر سرکوچه گفته است اگر چاقو یا اسلحه داشت به مقابله  با بسیجی ها می پرداخت. در همین لحظه یکی از افراد حاضر در سوپر خود را روی او انداخته و با فریاد دو همکار خود را به مغازه خوانده و پسرک مفلوک را در چند ثانیه به یک مینی بوس مستقر در چند متری سوپر مارکت  منتقل کرده است.

آنچه ما خود شاهد بودیم زد و خورد های پراکنده و ایجاد رعب و وحشت نیروهای مستقر در منطقه وتعقیب و گریز عابرین و مضروب کردن مردم و دستگیری های پراکنده  بود که تا نزدیکی های ساعت 9ادامه داشت و کمتر کسی توانست برای تظاهرات وارد منطقه 7 تیر شود.

در ساعت 21 کمی بعد از فروکش کردن درگیری ها و ایجاد آرامش در منطقه باتفاق شوهرم از منزل خارج شدیم. مردم بسرعت در حال عبور بودند. به کسی اجازه داده نمی شد توقف کند و یا از تلفن موبایل، حتی برای لحظه ای استفاده کند. تمرکز نیروهای نظامی در ساعت 21. 30 تقریباٌ کمتر شده بود.

اما در ساعت 22 منطقه هفت تیر و تمامی خیابانهای اطراف با فریاد الله اکبر دوباره نفس کشید.  کل منطقه بیش از شب های قبل شعار مرگ بر دیکتاتور و یا حسین میر حسین  را سر داد. چنین تغییر فضائی در مقایسه با چند ساعت قبل از بدایع روزگار و زندگی در ایران است. دوشنبه شب اول تیرماه در منطقه هفت تیر مانند بیشتر نقاط تهران، بغض فرو خورده و چندین ساله مردم ترکید و فریادشان به هوا برخاست و تمامی قدرت پوشالی رهبری را در هم شکست. اتفاقافریاد از خانه هائی بیشتر بلند شد که شب های قبل بعضاٌ ساکت بودند. انگار هر چه بیشتر با تظاهر کنندگانی که خواستار ابطال انتخابات هستند، برخورد خشونت آمیز می شود مردم جری تر می شوند. در ساعت 22 تا 23 دوشنبه ترس از بام خانه های مردم گریخت و به خوبی به گوش نیروهای سرکوبگر و فرماندهی آنان و مقامات حکومتی رسید. ما هر شب این کاررا خواهیم کرد. ما با دست های خالی این قلدرها را شکست خواهیم داد.  

 

هنگامه. ح