آقای هاشمی رفسنجانی تا چند ساعت دیگر، سرنوشت سیاسی و متحدان خویش را تعیین می کند: ایستادن کنار “نظام”، یا همراهی با جنبش سبز. انتخابی که قاعدتا تا این ساعت روز، انجام شده ست؛ ما اما، به عنوان آنان که دل درگرو میهن دارند، حرف خویش می زنیم؛ شاید شنوده شود.
آقای رفسنجانی!
من برعکس همکار عزیزم ابراهیم نبوی، با شما آشنایی نزدیک ندارم؛ از جمع خانواده شما، تنها فائزه هاشمی را می شناسم که هماره شجاعت و حضور سبزش را تحسین کرده ام. اما نمی دانم خانواده شما فساد مالی دارد یا نه[از کجا بدانم؟ در کشوری که گردش آزاد اطلاعات وجود ندارد، داشتن چنین اطلاعاتی برای شهروندان عادی عملا ناممکن است].
من نمی دانم شما درجریان جنگ چه نقشی ایفا کردید[شما یک چیز می گویید، سردار رضایی یک چیز].
من نمی دانم بر اساس چه محاسباتی پشت انتخاب آیت الله خامنه ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی ایستادید.
من نمی دانم در پرونده قتل های زنجیره ای شما یکی از عالیجنابان بودید یا نه؛من نمی دانم در ماجراهای دعوای قدرت در آغاز انقلاب، نقش شما چه بود، من….
من عملا به عنوان یک شهروند آنچه درباره شما می دانم یا متکی بر خبرهای رسمی روزنامه ای و کتاب خاطرات تان است[که در آن هیچ نگفته اید]یا شایعات. هر چند باید بگویم اینک بعد از سی سال به این نتیجه رسیده ام که “اتاق فکر” کودتا چیان از همان آغاز تا امروز، طرح ترور شخصیت ها را اجرا کرده و می کند و بیشتر هم در قالب شایعه و لطیفه. همه به یاد داریم تا زمانی که آیت الله منتظری، قرار بود جانشین آیت الله خمینی شود، روزی نبود که درباره او شایعه و لطیفه ای نسازند. موضوع جانشینی را که منتفی کردند، لطیفه ها و شایعات هم خوابید. در عوض در همه این سال ها، به ندرت لطیفه ای یا شایعه ای درباره آقای خامنه ای شنیده ایم. عجیب نیست؟
اما بحث امروز من این نیست؛بحث امروز این است که در این نقطه تاریخی، در این مرحله که “ندا”ی “سهراب”های ما، از گوش عرش نیز گذشته، شما به بهانه “حفظ نظام” ـ نظامی که آیت الله منتظری به صراحت آن را در چنین شرایطی غیرقابل دفاع می داند ـ کنار کودتا چیان خواهید ایستاد و به نسخه مقابل امیرکبیر بدل خواهید شد یا کنار جنبش سبز می ایستید و به صراحت می گویید: این دستان تا مرفق خونین، گرفتنی نیستند، پس زدنی اند.
همه بحث این است که در این برهه حساس، تصمیم تاریخی امیرکبیر رابه یاد خواهید آورد که گویا الگوی شما درسیاست است ـ کتابی هم در ستایش او نوشته اید ـ یادر کنار” شاه” خواهید ایستاد.
آقای رفسنجانی!
یا امروز کنار مادر سهراب و یعقوب و ندا و… می ایستید به دادخواهی، یا کنار قاتلان آنان به خیال قدرت. فاصله این دو، یک لحظه است، یک کلمه، یک جمله، اما حاصلش، دو راه. دو راهی که دیگر نمی توانند به هم برسند. قاتل و خانواده مقتول، تنها در دادگاه می توانند کنار هم قرار گیرند و بس.
آقای رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام!
امروز وقت انتخاب است؛حتی “مصلحت نظام” هم به این انتخاب وابسته است. امروز در لحظه این انتخاب، یا وعده های پس پرده کودتا چیان راجدی می گیرید، یا متاع نقد ملتی سرفرازرا بر دیده می نهید و نام و فردای خویش نجات می دهید.
آقای رئیس مجلس خبرگان!
امروز یا حکومتی را که به نام دین شما، قلب فرزندان ایران زمین را نشانه گرفته، انتخاب می کنید یادین تان را که به صراحت جانبداری از “قهاران و جباران” را منع کرده و ترسانده است مومنان را از “خون های به ناحق ریخته شده، که در پیشگاه خداوند گناهی بزرگتر از آن نیست. “
آقای رفسنجانی!
فاصله لب تا دهان این همه نیست؛ با گفتن یک کلام، می مانید یا می روید. انتخاب، طبعا باشماست؛ اما یادتان باشد که توافق های امروزی با کودتاچیان، دوامش به اندازه یک لحظه فرصت نفس کشیدن برای آنانست. آقایان، مستقر که شوند، نیازشان که دیگر به شما نباشد ـ همان گونه که در اولین راهپیمایی اعتراضی نشان دادند ـ با “فائزه” تان همان خواهند کرد که با زهراها؛زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب… قلب سیاه و مغز بیمار کودتاچی ازیاد نخواهد برد که فائزه گفته است: مطمئن هستم که اگر در اثر خطای ما این دولت پیروز شود، امر بر این آقا مشتبه می شود که خود را امام زمان بنامد و خطاهای گذشته را با قدرت بیشتر ادامه دهد؛ چرا که می گوید مردم با من و برنامه هایم موافق بودند و روش من درست بوده است.
آنها فراموش نمی کنند که فائزه گفته است: در شرایطی به سر میبریم که نکبت، خفت و خواری نصیب ملت ایران شده است.
آقای رفسنجانی!
یادتان باشد خودتان به آقای خامنه ای نوشتید فقط شما دو نفر مانده اید. پس شک نکنید که هدف بعدی کودتاچیان، تنها افراد باقیمانده خواهد بود.
و سخن آخر: اگر امروز ایستادن در کنار کودتاچیان را انتخاب کنید، فردایی نخواهد بود که بگویید برای “مصلحت” دین یا ملت، به دین و ملت، پشت کردم. “مصلحت” همین دیشب در خانه عزاگرفته سهراب اعرابی، تکلیفش روشن شد.