اسارت آزادی در بحران اقتصادی

نویسنده

talaee.jpg

شرایط مالی جهان حسابی خراب شده است. بی اعتمادی سراپای همه‏‎ ‎‏ جا و همه چیز را فرا گرفته ‏وعملاً آینده نگری ‏برای هر پروژه اقتصادی و مالی دیگر ممکن نیست. عده ای باور دارند که عده ای دیگر سرشان را کلاه گذاشته اند. ‏می شود به راحتی درک کرد که زندگی در عصر حاضر به معنای زندگی در دوران تغییر است و نباید زیاد هم از ‏حوادث پیش رو متعجب شد. ‏

به همین منظور شاید بتوان متصور شد که اقتصاد آزاد و رها از دست حاکمیت ها می رود تا در سالهای پیش رو فقط به ‏مباحثه ی محافل علمی و دانشگاهی تبدیل شود. بازار سیاست مداران و نظامیان داغ تر می شود و راه اعتبار بخشیدن ‏به اصل حاکمیت و دخالتهای بیشتر آن در ساختار زندگی اجتماعی بشر بیشتر از پیش فراهم خواهد شد. ‏

گرچه زندگی همچنان مدرن باقی خواهد ماند اما قابل پیش بینی است که همان ساختمان مدرن، بسیار بیشتر از قبل با ‏مفاهیم سنتی و کلاسیک آمیخته گردد. حیات امنیت سرمایه و بازار آزاد نیز، در دست محافظه کاران حکومت باور ‏بیشتر به تنگ خواهد آمد. و از این رو می توان با اطمینان بیشتر مدعی شد که بازار سیاست و مذهب بیشتر از حد ‏مورد انتظار گرم شود.‏

ورشکستگی های پی در پی مالی شرکتها و سازمانهای اقتصادی تاثیر ویران کننده ای بر ساختار امنیت خانواده دارد و ‏این یعنی، بنیان خانواده ها در غرب از این به بعد بیشتر از پیش خواهد لرزید و از همین حالا جراید به رشد سریع ‏طلاق در انگلستان اشاره می کنند.‏

ارزشهای جامعه دموکراتیک، مدرن و مترقی غرب در معرض وزش تند بادی است که با تعجب زیاد درک درستی از ‏توان تخریبی آن در اختیار هیچ کس نیست. نتایج راهکارهای خلق الساعه سیاستمداران و اقتصاددانان برجسته جهان هم ‏چنان در فضایی مبهم به سر می برد و تاثیر گذاری این اقدامات در افزایش اعتماد مردم چندان رضایت بخش نیست. ‏

گرچه هنوز مردم در باور وسعت فاجعه دچار حیرت شده اند و نتوانسته اند به درستی موضوع را درک نمایند اما این ‏فرصت کوتاه به زودی به سر خواهد آمد و چهرهء این واقعیت زشت بیشتر رخ می نماید. بی کاری، اعتصاب، نا امنی ‏و فقر نسبی اروپا را برای شروع در بر خواهد گرفت. ‏

غرب در دوره های متفاوتی از تاریخ معاصر خود این نوع بحران را تجربه کرده و برای هر کدام از آن دوره های ‏بحرانی نیز، دلایل خوب و محکمه پسندی در اختیار داشته است. جنگ جهانی اول و دوم و بحران جهانی در آستانهء ‏دو قطبی شدن همگی دلایلی عمده ای است که می توان به آن اشاره کرد اما مدیریت کلان اقتصاد جهان در بستری آزاد ‏چطور به ناگاه خود را در چنین بحرانی یافت؟ ‏

اشارات بسیاری است در خصوص سیاست نادرست مالی حمایت دولت آمریکا در بازار ملک و پرداخت آسان وام با ‏بهره کم به متقاضیان خرید خانه. اما آنچه در عمل می توان یافت چیز دیگری است در واقع بانک ها به عنوان چرخهای ‏گرداندهء ماشین غول پیکر تولید کالا، سرمایه و خدمات به ناگاه از پول تهی شدند و ازنگاه مشتریان بانک ها که طیف ‏وسیعی از مردم جهان را در برمی گیرد، تمام جهان یک صبح از خواب برخاست و متوجه شد که دیگر اعتباری برای ‏قرض گرفتن وجود ندارد. از آنجایی که همیشه مرسوم بوده بانک ها با پول و پس انداز مردم تجارت خود را پیش ببرند ‏هیچ گاه سهم سرمایه آنها بیشتر از سهم مشتریان نبوده است و در واقع اگر مالی هم باخت شده بی شک از جیب مردم ‏بوده است و نه سرمایه داران و صاحبان سهام بانک ها به تنهایی. ‏

از طرف دیگر در دوران بسیار کوتاهی امنیت و اعتبار تجاری بانک هایی با قدمت چند صد ساله به باد فنا رفت و ‏دستان خالی بازار آزاد چنان ملتمسانه به سمت حاکمیت ها، یعنی همان دشمن دیرینش دراز شد که حالا باید آرام آرام به ‏بی اعتباری فلسفی “سرمایه داری” نیز افسوس خورد. ‏

مکاتب فکری دست پخت بشر یکی پس از دیگری به انتهای عمر خود می رسند و بشر در رویای دست یابی به ‏ارزشهای مورد احترام خود مکاتبی نو بنیان می گذارد و برای اثبات آن مکاتب نوین، جنگهای دیگری به راه می ‏اندازد. ‏

جامعه محدود ایرانی در میان جامعه بزرگتر بشری بهتر است به سرعت به درک بهتری از این چرخش و تغییر ‏تاریخی دست پیدا کند. حکومت ایران به برکت انزوای سیاسی اش از جامعه جهانی و مرتبط نبودن با چرخهء زنجیره ‏ای بانک ها، کمتر از این امواج سهمگین پیش رو آسیب می بیند اما با یک نگاه عاری از تعصب، باید بپذیریم در دوره ‏ای کوتاه این امنیت نسبی نیز به آخر خواهد رسید.‏

گرچه اقتصاد حکومتی ایران از برکت وجود ذخایر طبیعی نفت و گاز و نعمت نیروی انسانی صبور و سر براه، خواهد ‏توانست از این تنگنا جان سالم به در برد اما واقعیت تلخ آن است که اداره جهان در دست سیاستمداران و بوروکرات ها ‏بیشتر از حد معمول فراهم خواهد شد و این به معنی ایجاد دشواریهای بسیاری در مسیر دست یابی به آزادی مردم ‏سرزمین ما است.‏

همچنین واقع بینانه خواهد بود اگر بپذیریم که زین پس دیگر اقتصاد تمام جهان حکومتی خواهد بود و”آزادی” در تمام ‏ابعادش، در دستان قدرتمند حاکمیت اسیر خواهد شد. ‏

از این رو می توان پیش بینی کرد اقتصاد حکومتی فصل جدیدی خواهد بود که دیگر تنها کشورهایی با مختصات ‏سیاسی ایران در آن جای نمی گیرند، بلکه جهان مدرن و مترقی غرب نیز می رود تا دوباره آن را تجربه نماید تا ‏سرنوشت بشر مدرن و مترقی غرب مجدداً با تصمیمات سیاستمداران بوروکرات خود، گره ای تنگ بخورد.‏

می توان به راحتی روزی را دید که کالاهای لوکس و خرجهای اضافی از سبد مصرفی خانواده ها به سرعت برون ‏شود و از این رو شغلهای بسیاری نیز از رونق بیافتند. قدرت خرید افراد، متمرکز بر خرید اجناس ضروری تر خواهد ‏شد و آرام آرام مناسبات اجتماعی تغییر خواهد نمود. ‏

به طور حتم طبق الگوهای تجربی دوره های گذشته، حاکمیتها در دوره بحران با سیاستهای انقباضی مالی، بیشتر ‏درصدد جلوگیری خروج سرمایه خواهند برآمد. وسعت ساختار هرمی بوروکراتیک حکومتها به شدت افزایش خواهد ‏یافت و متقاضیان استخدام در دستگاه های دولتی از قبیل پلیس و ارتش افزایش می یابند. جرات و جسارت برای خلق ‏فرصتهای شغلی در بخش خصوصی دچار رکود می شود و به طور طبیعی جسارت سرمایه گذاران تحلیل می رود. ‏

بسیاری از پروژه های تحقیقی علمی و فرهنگی و هنری متوقف خواهند شد و با کاهش بازار تولیدات علم و فرهنگ، ‏بشر وارد مرحله ای سخت زیان بار می شود. بنیادهای متحجر فکری با سرعت بیشتری زادو ولد می کنند و برتری ‏کمیتی خود را وسعت می دهند. فاصلهء عددی توده ها با خواص بیشتر از همیشه خواهد شد و این به معنای کم اثر ‏شدن امپراطوری فرهنگی دنیای مترقی و مدرن در جامعه فردای بشری است. ‏

موارد ذکر شده گرچه تلخند و آزار دهنده اما متاسفانه همگی حقایقی هستند که نمی بایست آنان را با ندیدن و نگفتن ‏منکر شد. به طور مثال می توان متذکر شد که ضعف امپراطوری فرهنگی غرب در پی غروب امپراطوری اقتصادی ‏آن، زمینه ساز بستر نا امنی های خطرناکی در جهان خواهد بود.‏

ورود حکومتها، ( چه دموکراتیک و چه غیر دموکراتیک) در ساختار اداره اقتصاد کلان جهان هرگز به سود بشر و ‏تمدن بشری نخواهد بود و نمی توان این حضور اجباری را به فال نیک گرفت. بسیاری از سیاستمداران با ذهن ‏بوروکراتیک خود درک درستی از حساسیت و اهمیت اقتصاد آزاد ندارند و تصمیمات آنها حول محور دنیای کوچکی ‏می گردد که وسیع تر از حقوق و مزایای سالیانه آنها نمی باشد. ‏

برنامه های اقتصادی هر دو نامزد ریاست جمهوری آمریکا متمرکز براقتصاد داخلی آمریکاست. هر دو این رهبران در ‏نظر دارند سرمایه های مالی خود را در آمریکا متمرکز کنند و از خروج پول برای واردات نفت و و کالاهای مصرفی ‏تا حد ممکن جلوگیری کنند. ‏

به سادگی می توان دریافت که این سیاست درمانی در اقتصاد آمریکا به نفع اقتصاد جهانی نیست. “اوباما ” مشخصاً از ‏خرید هفتصد میلیاردی نفت عربستان سعودی نام می برد و آمریکا را برای این سیاست سرزنش می کند. از سوی دیگر ‏به کره جنوبی و بازار فروش خودرو آن به آمریکا اشاره می کند و زنگ خطر از دست رفتن این بازار بزرگ را به ‏صدا در می آورد. این دو فقط نمونه هایی اند برای شروع. ‏

نگاه جدید بر اقتصاد آمریکا (‏DOMESTIC ECONOMY‏) همان نگاه داخلی شدن به اقتصاد است که یقیناً حاصل ‏این نگاه تازه، انصراف دادن آمریکا از بخشی از بازارهای جهانی خواهد بود به نفع چین، روسیه، و اتحادیه اروپا. نگاه ‏آمریکا به ظرفیتهای نفتی خود و تمایل کمتر به خرید نفت عربستان، کویت و عراق در خاورمیانه بسیاری از سیاستهای ‏آمریکا را در این منطقه تغییر خواهد داد. ‏

آمریکا با توجه به ظرفیتهای غنی طبیعی، انسانی و تخصصی شاید تنها کشور در جهان باشد که بحران را با آسودگی ‏بیشتری پشت سر می گذارد. آمریکایی ها برای جلوگیری از بحران امنیتی حاصل از بیکاری می روند تا سیاستهای ‏اشتغال زایی را در داخل آمریکا رونق دهند و از تقسیم و پراکندگی سرمایه های خود در جهان بیشتر جلوگیری خواهند ‏کرد. ‏

بانک های بیشتر دولتی شده با احتیاطی بیش از پیش منابع خود را در اختیار سیاستمداران بانفوذتر خواهند گذاشت و ‏این امر بدون شک پایه های دموکراسی را در مناسبتهای اجتماعی سست می کند و چنین روندی می تواند شروع یک ‏سری تحرکات فکری، اجتماعی و سیاسی جدید در جهان مدرن باشد.‏

‏ آنچه مسلم است، تفکر و رفتار اقتصاد سرمایه داری دچار خطا شده است و باید منتظر بود تا درک بهتری برای ‏پرداخت سهم هر انسان از این اشتباه ارزیابی شود. اقتصاد بحران زدهء جهان با یاری طلبیدن از حاکمیتها برای نجات ‏خود عملاً قرن پیش رو را پیش کش کرد به حکومت ها و دولت ها. در کلامی دیگر، آنچه بشر در طی سالها به دست ‏آورده بود تا سرنوشت فردی و اجتماعی اش را از یوغ حکومت برهاند، همگی بر باد رفت و آدمی باید این تلاش را از ‏نو آغاز کند.‏

آزادی در تقابل با حاکمیتها دچار بزرگترین چالشها خواهد شد و از این رو می توان دریافت که بشر بیشتر از آنکه فقیر ‏شود اسیر می شود. ‏

‏ ‏

‏ ‏