شرایط مالی جهان حسابی خراب شده است. بی اعتمادی سراپای همه جا و همه چیز را فرا گرفته وعملاً آینده نگری برای هر پروژه اقتصادی و مالی دیگر ممکن نیست. عده ای باور دارند که عده ای دیگر سرشان را کلاه گذاشته اند. می شود به راحتی درک کرد که زندگی در عصر حاضر به معنای زندگی در دوران تغییر است و نباید زیاد هم از حوادث پیش رو متعجب شد.
به همین منظور شاید بتوان متصور شد که اقتصاد آزاد و رها از دست حاکمیت ها می رود تا در سالهای پیش رو فقط به مباحثه ی محافل علمی و دانشگاهی تبدیل شود. بازار سیاست مداران و نظامیان داغ تر می شود و راه اعتبار بخشیدن به اصل حاکمیت و دخالتهای بیشتر آن در ساختار زندگی اجتماعی بشر بیشتر از پیش فراهم خواهد شد.
گرچه زندگی همچنان مدرن باقی خواهد ماند اما قابل پیش بینی است که همان ساختمان مدرن، بسیار بیشتر از قبل با مفاهیم سنتی و کلاسیک آمیخته گردد. حیات امنیت سرمایه و بازار آزاد نیز، در دست محافظه کاران حکومت باور بیشتر به تنگ خواهد آمد. و از این رو می توان با اطمینان بیشتر مدعی شد که بازار سیاست و مذهب بیشتر از حد مورد انتظار گرم شود.
ورشکستگی های پی در پی مالی شرکتها و سازمانهای اقتصادی تاثیر ویران کننده ای بر ساختار امنیت خانواده دارد و این یعنی، بنیان خانواده ها در غرب از این به بعد بیشتر از پیش خواهد لرزید و از همین حالا جراید به رشد سریع طلاق در انگلستان اشاره می کنند.
ارزشهای جامعه دموکراتیک، مدرن و مترقی غرب در معرض وزش تند بادی است که با تعجب زیاد درک درستی از توان تخریبی آن در اختیار هیچ کس نیست. نتایج راهکارهای خلق الساعه سیاستمداران و اقتصاددانان برجسته جهان هم چنان در فضایی مبهم به سر می برد و تاثیر گذاری این اقدامات در افزایش اعتماد مردم چندان رضایت بخش نیست.
گرچه هنوز مردم در باور وسعت فاجعه دچار حیرت شده اند و نتوانسته اند به درستی موضوع را درک نمایند اما این فرصت کوتاه به زودی به سر خواهد آمد و چهرهء این واقعیت زشت بیشتر رخ می نماید. بی کاری، اعتصاب، نا امنی و فقر نسبی اروپا را برای شروع در بر خواهد گرفت.
غرب در دوره های متفاوتی از تاریخ معاصر خود این نوع بحران را تجربه کرده و برای هر کدام از آن دوره های بحرانی نیز، دلایل خوب و محکمه پسندی در اختیار داشته است. جنگ جهانی اول و دوم و بحران جهانی در آستانهء دو قطبی شدن همگی دلایلی عمده ای است که می توان به آن اشاره کرد اما مدیریت کلان اقتصاد جهان در بستری آزاد چطور به ناگاه خود را در چنین بحرانی یافت؟
اشارات بسیاری است در خصوص سیاست نادرست مالی حمایت دولت آمریکا در بازار ملک و پرداخت آسان وام با بهره کم به متقاضیان خرید خانه. اما آنچه در عمل می توان یافت چیز دیگری است در واقع بانک ها به عنوان چرخهای گرداندهء ماشین غول پیکر تولید کالا، سرمایه و خدمات به ناگاه از پول تهی شدند و ازنگاه مشتریان بانک ها که طیف وسیعی از مردم جهان را در برمی گیرد، تمام جهان یک صبح از خواب برخاست و متوجه شد که دیگر اعتباری برای قرض گرفتن وجود ندارد. از آنجایی که همیشه مرسوم بوده بانک ها با پول و پس انداز مردم تجارت خود را پیش ببرند هیچ گاه سهم سرمایه آنها بیشتر از سهم مشتریان نبوده است و در واقع اگر مالی هم باخت شده بی شک از جیب مردم بوده است و نه سرمایه داران و صاحبان سهام بانک ها به تنهایی.
از طرف دیگر در دوران بسیار کوتاهی امنیت و اعتبار تجاری بانک هایی با قدمت چند صد ساله به باد فنا رفت و دستان خالی بازار آزاد چنان ملتمسانه به سمت حاکمیت ها، یعنی همان دشمن دیرینش دراز شد که حالا باید آرام آرام به بی اعتباری فلسفی “سرمایه داری” نیز افسوس خورد.
مکاتب فکری دست پخت بشر یکی پس از دیگری به انتهای عمر خود می رسند و بشر در رویای دست یابی به ارزشهای مورد احترام خود مکاتبی نو بنیان می گذارد و برای اثبات آن مکاتب نوین، جنگهای دیگری به راه می اندازد.
جامعه محدود ایرانی در میان جامعه بزرگتر بشری بهتر است به سرعت به درک بهتری از این چرخش و تغییر تاریخی دست پیدا کند. حکومت ایران به برکت انزوای سیاسی اش از جامعه جهانی و مرتبط نبودن با چرخهء زنجیره ای بانک ها، کمتر از این امواج سهمگین پیش رو آسیب می بیند اما با یک نگاه عاری از تعصب، باید بپذیریم در دوره ای کوتاه این امنیت نسبی نیز به آخر خواهد رسید.
گرچه اقتصاد حکومتی ایران از برکت وجود ذخایر طبیعی نفت و گاز و نعمت نیروی انسانی صبور و سر براه، خواهد توانست از این تنگنا جان سالم به در برد اما واقعیت تلخ آن است که اداره جهان در دست سیاستمداران و بوروکرات ها بیشتر از حد معمول فراهم خواهد شد و این به معنی ایجاد دشواریهای بسیاری در مسیر دست یابی به آزادی مردم سرزمین ما است.
همچنین واقع بینانه خواهد بود اگر بپذیریم که زین پس دیگر اقتصاد تمام جهان حکومتی خواهد بود و”آزادی” در تمام ابعادش، در دستان قدرتمند حاکمیت اسیر خواهد شد.
از این رو می توان پیش بینی کرد اقتصاد حکومتی فصل جدیدی خواهد بود که دیگر تنها کشورهایی با مختصات سیاسی ایران در آن جای نمی گیرند، بلکه جهان مدرن و مترقی غرب نیز می رود تا دوباره آن را تجربه نماید تا سرنوشت بشر مدرن و مترقی غرب مجدداً با تصمیمات سیاستمداران بوروکرات خود، گره ای تنگ بخورد.
می توان به راحتی روزی را دید که کالاهای لوکس و خرجهای اضافی از سبد مصرفی خانواده ها به سرعت برون شود و از این رو شغلهای بسیاری نیز از رونق بیافتند. قدرت خرید افراد، متمرکز بر خرید اجناس ضروری تر خواهد شد و آرام آرام مناسبات اجتماعی تغییر خواهد نمود.
به طور حتم طبق الگوهای تجربی دوره های گذشته، حاکمیتها در دوره بحران با سیاستهای انقباضی مالی، بیشتر درصدد جلوگیری خروج سرمایه خواهند برآمد. وسعت ساختار هرمی بوروکراتیک حکومتها به شدت افزایش خواهد یافت و متقاضیان استخدام در دستگاه های دولتی از قبیل پلیس و ارتش افزایش می یابند. جرات و جسارت برای خلق فرصتهای شغلی در بخش خصوصی دچار رکود می شود و به طور طبیعی جسارت سرمایه گذاران تحلیل می رود.
بسیاری از پروژه های تحقیقی علمی و فرهنگی و هنری متوقف خواهند شد و با کاهش بازار تولیدات علم و فرهنگ، بشر وارد مرحله ای سخت زیان بار می شود. بنیادهای متحجر فکری با سرعت بیشتری زادو ولد می کنند و برتری کمیتی خود را وسعت می دهند. فاصلهء عددی توده ها با خواص بیشتر از همیشه خواهد شد و این به معنای کم اثر شدن امپراطوری فرهنگی دنیای مترقی و مدرن در جامعه فردای بشری است.
موارد ذکر شده گرچه تلخند و آزار دهنده اما متاسفانه همگی حقایقی هستند که نمی بایست آنان را با ندیدن و نگفتن منکر شد. به طور مثال می توان متذکر شد که ضعف امپراطوری فرهنگی غرب در پی غروب امپراطوری اقتصادی آن، زمینه ساز بستر نا امنی های خطرناکی در جهان خواهد بود.
ورود حکومتها، ( چه دموکراتیک و چه غیر دموکراتیک) در ساختار اداره اقتصاد کلان جهان هرگز به سود بشر و تمدن بشری نخواهد بود و نمی توان این حضور اجباری را به فال نیک گرفت. بسیاری از سیاستمداران با ذهن بوروکراتیک خود درک درستی از حساسیت و اهمیت اقتصاد آزاد ندارند و تصمیمات آنها حول محور دنیای کوچکی می گردد که وسیع تر از حقوق و مزایای سالیانه آنها نمی باشد.
برنامه های اقتصادی هر دو نامزد ریاست جمهوری آمریکا متمرکز براقتصاد داخلی آمریکاست. هر دو این رهبران در نظر دارند سرمایه های مالی خود را در آمریکا متمرکز کنند و از خروج پول برای واردات نفت و و کالاهای مصرفی تا حد ممکن جلوگیری کنند.
به سادگی می توان دریافت که این سیاست درمانی در اقتصاد آمریکا به نفع اقتصاد جهانی نیست. “اوباما ” مشخصاً از خرید هفتصد میلیاردی نفت عربستان سعودی نام می برد و آمریکا را برای این سیاست سرزنش می کند. از سوی دیگر به کره جنوبی و بازار فروش خودرو آن به آمریکا اشاره می کند و زنگ خطر از دست رفتن این بازار بزرگ را به صدا در می آورد. این دو فقط نمونه هایی اند برای شروع.
نگاه جدید بر اقتصاد آمریکا (DOMESTIC ECONOMY) همان نگاه داخلی شدن به اقتصاد است که یقیناً حاصل این نگاه تازه، انصراف دادن آمریکا از بخشی از بازارهای جهانی خواهد بود به نفع چین، روسیه، و اتحادیه اروپا. نگاه آمریکا به ظرفیتهای نفتی خود و تمایل کمتر به خرید نفت عربستان، کویت و عراق در خاورمیانه بسیاری از سیاستهای آمریکا را در این منطقه تغییر خواهد داد.
آمریکا با توجه به ظرفیتهای غنی طبیعی، انسانی و تخصصی شاید تنها کشور در جهان باشد که بحران را با آسودگی بیشتری پشت سر می گذارد. آمریکایی ها برای جلوگیری از بحران امنیتی حاصل از بیکاری می روند تا سیاستهای اشتغال زایی را در داخل آمریکا رونق دهند و از تقسیم و پراکندگی سرمایه های خود در جهان بیشتر جلوگیری خواهند کرد.
بانک های بیشتر دولتی شده با احتیاطی بیش از پیش منابع خود را در اختیار سیاستمداران بانفوذتر خواهند گذاشت و این امر بدون شک پایه های دموکراسی را در مناسبتهای اجتماعی سست می کند و چنین روندی می تواند شروع یک سری تحرکات فکری، اجتماعی و سیاسی جدید در جهان مدرن باشد.
آنچه مسلم است، تفکر و رفتار اقتصاد سرمایه داری دچار خطا شده است و باید منتظر بود تا درک بهتری برای پرداخت سهم هر انسان از این اشتباه ارزیابی شود. اقتصاد بحران زدهء جهان با یاری طلبیدن از حاکمیتها برای نجات خود عملاً قرن پیش رو را پیش کش کرد به حکومت ها و دولت ها. در کلامی دیگر، آنچه بشر در طی سالها به دست آورده بود تا سرنوشت فردی و اجتماعی اش را از یوغ حکومت برهاند، همگی بر باد رفت و آدمی باید این تلاش را از نو آغاز کند.
آزادی در تقابل با حاکمیتها دچار بزرگترین چالشها خواهد شد و از این رو می توان دریافت که بشر بیشتر از آنکه فقیر شود اسیر می شود.