هالووین المبارک

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

در راستای اینکه روز والنتاین در مملکت اسلامی امام زمان، چنان اهمیتی پیدا کرده که بعید نیست آقا امام زمان برای دیدار عاشقانش در همین روز مبارک، دست در دست رحیم جان مشائی ظهور کند و با یک دسته گل سرخ و یک عطر گل محمدی  عاشقانش را شاد کند، اما هر چه باشد، علائم حکومت و دولت نهم و دهم( بالاتر نری ها) به هالووین نزدیک تر است تا والنتاین، لذا پیش بینی می شود در شب هالووین امسال، یا سال آینده مسوولان محترم نظام و شخصیت های شبه محترم سیاسی با لباس های  ویژه هالووین به شکل زیر در ملاء عام ظاهر و بطور طبیعی مردم را شگفت زده کنند.

احمدی نژاد: به حمام می رود و احتمالا بیست کیلو از وزنش کم می شود. بعد می رود آرایشگاه، موهایش را بعد از پنجاه سال یک بار شانه می کند (ممکن است لازم باشد چون اولین بار است قشو بکشند) بعد وارد جمع می شود، در حالی که یک پلاکارد دستش گرفته که روی آن نوشته است؛ نامزد انتخابات بعدی. بلافاصله همه فرار می کنند.

محسنی اژه ای: یک روزنامه که مقاله عیسی سحرخیز در آن چاپ شده در دست می گیرد، بلافاصله دندانهای نیش او (هر 32 دندان همین کارکرد را دارد) بیرون می آید و دراز می شود. برای اطمینان خاطر یک چماق که روی آن قندان است و برای پرت کردن به طرف روزنامه نگاران آماده شده در دست می گیرد.

خامنه ای: یک اسلحه در دست چپ، یک میکروفون جلو، یک چفیه روی گردن، بتدریج یاد دشمن می افتد، چشمها سرخ می شود، به تته پته می افتد، صدای تیراندازی شنیده می شود، و هالووین واقعیت پیدا کرده و ملی اعلام می شود.

سردار نقدی: هیچ کار خاصی لازم نیست بکند، خودش ماسک هالووین است. فقط به او تذکر داده شود که دست به ترکیبش نزند و هیچ هنری به خرج ندهد.

احمد جنتی: عبا به سر، یک سوراخ جلوی پیراهن می کند، اسکلت زیر آن نمایان می شود، لبخند می زند، کلیه جمع در جا سکته می کنند.

سردار رادان: یک آفتابه قرمز در دست راست، موهای شانه نکرده مثل همیشه، چشم های دریده وسط خشتک مردم، دستبند آویزان شده به کمربند، از گوشهایش گاز اشک آور بیرون می زند، یک بطری در دست دارد که خاطرات خوشش را به یاد می آورد. هر سه دقیقه یک بار می گوید بریم کهریزک.

احمد خاتمی: یک عمامه سرش می گذارد، سفیدی چشمهایش را قرمز می کند، چشمهایش قلمبه می زند بیرون، دستهایش را با شدتی عصبی تکان می دهد، همه را تهدید می کند که نابودتان می کنم، عمامه اش کج می شود از خشم، عبا از روی شانه اش یک وری آویخته است. دقیقا همان کاری که بطور طبیعی در نماز جمعه می کند.

سردار فیروزآبادی: یک لباس فلزی می پوشد، یک شیر می گذارد، از بالای سرش دائم موشک شلیک می شود، یک نفر با یک سرنگ اورانیوم به او تزریق می کند ولی چون وزن بالاست، غنی سازی به کندی صورت می گیرد. اگر یک ماسک فرانکشتین یا دراکولا به اضافه کنیم کمی زیبا می شود. این موجود با چرخ یا ریل تانک یا از طریق غلتاندن حرکت می کند.

سعید مرتضوی: یک ترازو به گردنش آویزان است، در یک طرف آن یک پرونده قرار دارد، طرف دیگرش یک موبایل است که حکم دادگاه را تلفنی به او ابلاغ می کند. در دست راست یک چکش دارد و دائما تعدادی روزنامه را پاره می کند و بر زمین می ریزد. از پشت سر یک شیئی در محلی فرو رفته که روی آن نوشته، “پرونده کهریزک، جای شکرش باقی است.”

مصباح یزدی: با همان حالت طبیعی است، نه قیافه خون آلودی دارد، نه دندان اش دراز است، نه دستبندی به دست دارد، نه خنجری در دستش گرفته، هر ده دقیقه یک بار دهانش را باز می کند و درباره آینده حرف می زند. به محض باز کردن دهانش هوا سرد می شود و اطرافیان یخ می زنند.

وزیر نیرو: توی جیب سمت راستش یک بشکه نفت است، از گوشش گاز بیرون می زند، از پاچه اش بنزین یارانه ای نشت کرده و می ریزد. دائم قرص اورانیوم می خورد. روی سینه اش یک قبض جدید برق با قیمت های جدید است که هر کس آن را می بیند، وحشت می کند و فراری می شود.