انتخابات؟ کدوم انتخابات؟

نویسنده
سها سیفی

‏”احمقانه ها” معتقد است که امیدی به هیچ گشایشی در انتخابات مجلس هشتم نیست:‏

من هنوز فکر می کنم شرکت نکردن در انتخابات مجلس یک وظیفه ملی و عمومی است! چرا؟! مفصله! اما خب ‏دلیل دم دستیش اینه که شما اصلا انتخاباتی میبینید؟! کو؟! انتخابات کو؟! خدا وکیلی شرکت در این انتخابات با ‏هدف راهیابی امثال کروبی به مجلس، اوج بدبختی است به قول نیما! بی خیال دوستان! بی خیال سپهر جان! به ‏کدام رفورم دل بسته ای تو؟! من نمی فهمم….!‏


‎ ‎بدکاری های مان را توجیه نکنیم‎ ‎

‏”بودن و مجازی بودن” توجیه رفتارهای خطا توسط شهروندان ایرانی را قابل سرزنش یافته است:‏

لازم نیست که برای بار چندم، موقعیت اسف‌بار اخلاقی جامعه‌مان را یادآور شوم؛ همگی در طول روز نمونه‌های ‏خیلی زیادی می‌بینیم. اما ضعیف النفس بودن و انحطاط اخلاقی یک ماجرا است، و توجیه افعالی که آدم‌هایی این ‏چنینی انجام می‌دهند یک صفت مذموم دیگر.‏

اگر کسی بد رانندگی می‌کند، دروغ می‌گوید، بخل می‌ورزد، آزمند است، و یا رفتارهای کذایی - و کثیر المشاهده ‏‏(!) - دیگر دارد، تکلیفش روشن است. اما معمولا یک آفت دیگر در کنار این کج‌رفتاری‌ها رشد می‌کند و بر آن‌ها ‏سایه می‌اندازد. این آفت، توانایی حیرت‌آور و نفرت‌انگیز “توجیه بدکاری” است؛ وقتی همه این طور رانندگی ‏می‌کنند خوب چه باید کرد؟ حوصله‌اش را ندارم آدم پیله‌ای است، زحمت را من بکشم بقیه بخورند؟ من از حقم ‏نمی‌گذرم. چنین موجوداتی متوجه نیستند که یک چالش عمده‌ی مساله درست عمل کردن، در تعارض قرار گرفتن ‏با دیگران است. “همه می‌کنند پس من هم می‌کنم” از خطرناک‌ترین و فاسدترین روش‌هایی است که می‌تواند بنیان ‏اخلاقی و رفتاری یک انسان قرار گیرد.‏


‎ ‎انتخابات امریکا، رنگ و بوی دیگری دارد‏‎ ‎

‏”مجیدزهری”‏‎ ‎‏ درباره سناتور مک کین، کاندیدای اصلی جمهوریخواهان در انتخابات آمریکا می نویسد:‏

جان مک‌کین پایش به کاخ سفید نرسیده حرف از جنگ می‌زند. جنگی هم که او از آن حرف می‌زند احتمالی و ‏انشاالله ماشاالله نیست؛ قطعی ا‌ست. تیپ سربازهای موجی در جهان امروز کم نیستند؛ آدم‌هایی که هیچ‌وقت چکمه‌ها ‏را از پا درنمی‌آورند و احتمالا شب‌ها هم با همان می‌خوابند! برای این‌ها جنگ میهنی پایان نیافته است. این‌ها ‏هم‌چنان در خاکریزهای جبهه در حال جنگ‌وگریز با دشمن خیالی هستند… نمونه‌های وطنی هم البته کم نداریم.‏

طرفش هم - حسین اوباما- چندان آدم قابلی به‌نظر نمی‌آید. هیچ سابقه‌ی مدیریت کلان ندارد. از فاکتورهای دیگرش ‏درمی‌گذریم. طرفه اینکه انتخابات ریاست جمهوری این‌دفعه‌ی آمریکا رنگ‌وبوی انتخابات‌های چند دوره‌ی قبل را ‏ندارد. یک‌جور زورآزمایی تحمیلی و تکلیف روزانه است انگار، مثل نهار که حتما باید خورد و ریاست جمهوری ‏که حتما باید انتخاب کرد.‏


‎ ‎علی سنتوری در حد انتظارم نبود‏‎ ‎

‏”آذرستان” می نویسد که فیلم جنجالی مهرجویی آن چیزی نبوده که انتظارش را داشته:‏

دیشب بالاخره بعد از یه سال انتظار دیدیمش. فیلم جدا در حد انتظارم نبود. افت و خیزهای زیادی داشت و بازی ‏گلشیفته افتضاح بود. اما رادان شاهکار کرده بود، خیلی. پایان فیلم باورنکردنی بود. یعنی این همون مهرجویی بود ‏که هامون رو ساخته بود؟ چیزی که در این سال ها در فیلم های مهرجویی تغییر کرده یک اسم است که در کنار ‏اسمش می بینی : وحیده محمدی پور. علاقه مندم بفهمم این دخترک با مهرجویی محبوب من چه کرده که این قدر ‏پس رفت کرده. شاید هم مهرجویی مون پیر شده و… نمی دونم. به هرحال که اگر سنتوری اسم مهرجویی را ‏نداشت فیلم خوبی بود ولی آدم از مهرجویی انتظار داره واقعا.‏

یه چیز دیگه که خیلی تو فیلم روی اعصابم بود، موسیقی منتسب به علی سنتوری بود. واقعا این موسیقی خال ‏توری که برای عروسی بود، موسیقی خلاق بود؟ مهرجویی تصویری که از علی نشون می داد یک هنرمند خلاق ‏رو به نمایش می گذاشت ولی در عمل یه موسیقی سبک می شنیدی.‏


‎ ‎توقیف نوسازی، مخالف حق آزادی بیان است‎ ‎

‏”برساحل سلامت” نوشته:‏

هر قلمی که بیافتد و صدایی که خفه شود، نتیجه بسته شدن فضایی است که قرار بوده باز باشد و آزادیش مطلق. در ‏سوگ بسته شدن ها و خاموش شدن ها باید نوشت که قرار است ثناگوی آزادی بیان باشیم. بدون شک آزادی بیان نه ‏راست می شناسد و نه چپ. اگر قرار است که قلمی بر زمین نهاده نشود، این قلم فرقی نمی کند که در دست چه ‏گروهی و چه جناحی قرار داشته است. ‏

بسته شدن سایت نوسازی به دلیل توهینی که به بیت امام خمینی داشت، و اکنون بسته شدن سایت شخصی خانم ‏فاطمه رجبی به بهانه توهین هایش به شخصیت های مختلف، هر دو اتفاقی نامبارک است. در توهین آمیز بودن ‏مطالب سایت نوسازی شکی ندارم. از نوشته های خانم رجبی نیز که سراسر فحش نامه ای بود علیه بخشی از ‏مسئولین گذشته هیچوقت خوشم نیامده، اما امروز هم حق ندارم بخاطر روحیه انتقامجویی، خوشحال از بسته شدن ‏این سایت ها باشم. ‏


‎ ‎می خواهند صدای او را هم خفه کنند‏‎ ‎

‏”درخت بدون سایه” هم به توقیف وب سایت نوسازی و وبلاگ فاطمه رجبی معترض است:‏

فاطمه رجبی در آخرین مصاحبه ی خود با هفته نامه ی شهروند که اکبر منتجبی با او انجام داده بود گفته بود که ‏می خواهند صدایم را خفه کنند. چند روز است که هر چه به سایتش سر می زنم باز نمی شود که نمی شود. ‏

هر چند که افکار، اعتقادات و به ویژه نوشته های خانم فاطمه ی رجبی به هیچ وجه از نظر من و امثال من مورد ‏تایید و حتی تامل نیست اما این دلیل نمی شود که ایشان فضای ارائه ی افکار و اعتقاداتش را نداشته باشد و یا آنچه ‏را هم که دارد از دست بدهد. به نظر من خانم رجبی واقعا آنچه را که اعتقاد دارد می گوید و می نویسد و این که ‏این نوشته ها و گفته ها به مذاق من و ماها خوش نمی آید که واقعا هم نمی آید! نمی تواند دلیل خوبی برای خالی ‏شدن فضا از صدای خانم رجبی باشد. ‏


‎ ‎اعتراف موسوی لاری‎ ‎

‏”پنجره ای از آن خود” راوی لحظاتی از مراسم بزرگداشت احمد بورقانی است:‏

غلامرضا کاشی در جلسه بزرگداشت بورقانی حرف خوبی زد. آقای استاد فرمودند که انقلاب می‌خواست ‏ایدئولوژی ساده زیستی را ترویج دهد و کلی نکات خوب دیگر را. یکهو تا آمدیم آنگونه باشیم دیدیم که همه ارزش ‏ها هوا شدند. به پاد گفتمان ایدئولوژی انقلاب روی آوردیم. رفتیم به دنبال حوزه‌های شخصی زندگی مان و در ‏زاویه تنگ خویش تنیدن و سکوت پیشه کردن.‏

موسوی لاری خوب اعتراف کرد. خوشحال شدم که هر چند دیر خودم را به جلسه رساندم. تاریخ اینطوری شکل ‏می گیرد و گاهی اوقات جلو چشم ما اتفاق می افتد. ما اشتباه کردیم. تحلیل نکردیم. استراتژی کشک بود و حالا شما ‏بگویید چه کنیم. جمع خبرنگاران جمع خوبی است. هیچکس با هیچکس رودربایستی نمی کند. سیاسیون رفرمیست ‏ما اگر بیشتر با این جماعت نشست و برخاست می کردند قطعا امروز این همه سرافکنده ترک عرصه را نوعی ‏قهرسیاسی نمی پنداشتند. مشارکت باید در اولین فرصت کمی ادبیات سیاسی به اعضایش بیاموزد و اندکی البته ‏استراتژی و ترسیم چشم انداز.‏


‎ ‎راهکاری تاثیرگذار‎ ‎

‏”وبلاگ پویا” از مدیوم تازه ای که هواداران جنبش زنان برای ارتباط گیری با عموم مردم یافته اند می نویسد:‏

درباره ی ابتکار جدید هنرمندان طرفدار جنبش زنان است که تاتر خیابانی با موضوع چند همسری به راه انداخته ‏اند. در خبرها و عکس هایی که من دیدم، این تئاتر در پارک دانشجو بود. گروه تئاتری موقع اجرای کار، با ‏تماشگرانی که در کنار ایستاده اند رابطه برقرار می کند. چه موقع نمایش و چه پس از نمایش. هدف این است که ‏آدم های جامعه تشویق بشوند در بحث و دیالوگ شرکت کنند. موضوع تکنیک تئاتر و این طور چیزها را باید به ‏اهل فن واگذار کرد. اما از نظر اثر اجتماعی اش، حتما تاثیرگذار خواهد بود. ‏

مسئله این است که دستگاه های تبلیغی و رسانه های مجاز کشور به شکل یک جانبه و در جایگاه سخنگو و ‏منبرنشین، با انواع توجیه ها سعی می کنند چندهمسری را بعنوان یک موضوع عادی و حتی لازم (برای امنیت ‏زنان!؟) جا بیاندازند. ‏


‎ ‎سناتور مک کین هم بعله؟!‏‎ ‎

آخرین خبر “امید معماریان” از انتخابات مقدماتی امریکا مربوط است به جنجال پیش آمده در مورد رابطه سناتور ‏مک کین و خانم ویکی وایزمن یکی از لابیست های سنای این کشور:‏

کل ماجرا توسط دو تن از دستیاران مک کین رو شده که ادعا می کنند مک کین رابطه نزدیکی با این لابییست در ‏زمانی که ریاست یکی از کمیته های سنا را به عهده داشته و خانم و یکی ایزمن هم مراوداتی با کمیته برقرار کرده ‏است. خانم ایزمن همچنین دربرخی از جلسات جمع آوری منابع مالی برای وی نیز حضور داشته است. ‏

مقامات کمپین مک کین به شدت این موضوع را رد کرده اند وسریع یک وکیل سرشناس استخدام کرده اند تا ‏موضوع را دنبال کند کلی هم نیویورک تایمز را سرزنش کرده اند و گفته اند که باعث شرمساری است که اینقدر ‏استاندارد روزنامه را پایین آورده که چنین داستانی سرهم کرده است. امروز یکی از سردبیرهای نیویورک تایمز ‏پای قضیه ایستاد و گفت مو لای درز گزارش نمی رود و وکلای روزنامه همه موارد را کنترل کرده اند. این به ‏معنای این است که احتمالا نیویورک تایمز چند برگ برنده هم در دست خود ممکن است داشته باشد.‏


‎ ‎فکر می کنیم بودن مان ضروری است‏‎ ‎

‏”نویسش” چند اصل غیربدیهی را از دید خود مطرح کرده و سپس هرکدام را شرح داده. از جمله:‏

اصلِ هستی غیرضروری: هرکاری را که از دست ما برمی‌آید “اگر ما نباشیم” حتماً یک روزی یک نفر دیگر پیدا ‏می‌شود که بجای ما انجامش بدهد. ما فقط بخاطر خودمان دلمان می‌خواهد کاری انجام بدهیم و بعد بی‌دلیل ‏می‌گذاریمش به‌حساب آنچه ما به ‌دنیا می‌دهیم و فکر می‌کنیم بودنمان ضروری است. ‏

درحالیکه حضور ما فقط برای خودمان و شاید کسانی‌که دوستمان دارند واقعاً مهم است. حتی بااین‌وجود هم “اگر ‏آدم از اول به‌دنیا نیامده‌بود” باز چیزی از دنیای اطرافیانش کم‌تر نمی‌شد و دنیایشان بدون او هم ـ گیریم جور ‏دیگری- شکل می‌گرفت.‏


‎ ‎شرمساریم!‏‎ ‎

‏”عنکبوت” در حاشیه فرا رسدن روزهای سالگرد انقلاب اسلامی، حاشیه ای به اظهارنظر محمد جواد کاشی در ‏همین زمینه نوشته است:‏

سالگرد انقلاب همراه شد با توضیحاتِ والدین برای فرزندان که «چرا انقلاب کردیم» و چه شد که این‌طور شد. در ‏وبلاگ‌ها و سایت‌ها از این نوشته‌ها زیاد هست که نوعی حس شرمساری پنهان هم در آن هست که نمی‌خواستیم ‏این‌طور بشود.‏

در بین این نوشته‌ها، نوشته‌ی دکتر کاشی در مورد «شوریدنِ حاشیه بر متن» جالب است. کاشی می‌گوید دنیای ‏مدرن با حساب‌گری‌هایش و سبکِ زندگی‌اش و ارزش‌های مادی‌اش، با نپذیرفتن ارزش‌های فرهنگی بومی و ‏ناتوانی‌اش از هضمِ آن‌ها، باعثِ شورشی در حاشیه‌هایش شد که انقلاب اسلامی نهایت‌اش بود. انقلابیونی که ‏زندگی و حساب‌گری را به مسخره می‌گرفتند و مرگ را می‌ستودند پس از پیروزی دچارِ مصیبت «مسئولیت» ‏شدند، حال خودشان می‌بایست زندگی مردم را سامان دهند و حساب‌گری کنند.‏


‎ ‎سروش مخالف موج تصفیه ها بود‎ ‎

دکتر حسین سلیمی که زمانی برنامه ساز رادیویی بوده است یادداشتی در “زاویه دید” نوشته و شهادت داده است ‏که در سال های نخست انقلاب فرهنگی، دکتر عبدالکریم سروش با اخراج و تصفیه اساتید مخالف بوده است:‏

بنده از مسئله اخراج و یا پاکسازی برخی استادان دانشگاه ها از ایشان پرسیدم. هر چند قبل از مصاحبه ایشان با ‏ابراز تاسف از این امر خواسته بودند که در این زمینه از ایشان سؤالی نکنم چون حوزه مسئولیت ایشان نیست اما ‏من اصرار کردم و بر سؤالم پای فشردم. دکتر سروش ناگزیر به صراحت توضیح دادند که در این زمینه اختیاری ‏نداشته و ندارند و با برخی از اقدامات برخی دانشگاه ها در این زمینه مخالفند و این حوزه را از اختیارات وزارت ‏فرهنگ و آموزش عالی وقت دانستند. ایشان حتی اشارتی به کمیته های رسیدگی به تخلف استادان در درون ‏دانشگاه ها کرد و از روند رویگردانی برخی از استادان از دانشگاه ها و گاه برخوردهای نادرست با بعضی از ‏آنها اظهار گلایه و ناراحتی نمود. ‏