از مهمترین دلایلی که در مقابل منتقدان حضور آقای خاتمی به عنوان کاندیدای جبهه اصلاحات در دهمین انتخابات ریاست جمهوری مطرح می شود، امکان “اجماع” و “وحدت کاندیدا” در صورت حضور ایشان در انتخابات است.
بی شک وحدت کاندیدای منتقدان، تحول خواهان، اصلاح طلبان و یا هر طیف سیاسی که می خواهد جانشین دولتمردان دولت نهم شود، برای پیروزی آن گروه امری ضروری است. تا کنون چهره های مختلفی که کمابیش از سوی رسانه ها منسوب به اصلاحات معرفی شده اند به طور علنی یا غیرعلنی، تلویحا یا تصریحا آمادگی خود را برای کاندیداتوری اعلام کرده اند. افرادی همچون “کروبی”، “عارف”، “مهرعلیزاده”، “روحانی” و …. حامیان حضور آقای خاتمی معتقدند که با اعلام کاندیداتوری ایشان نه تنها سایر گزینه های نزدیک به اصلاح طلبان به نفع ایشان کناره گیری خواهند کرد بلکه برخی از نامزدهای احتمالی اصولگرایان معتدل نظیر قالیباف نیز از شرکت در انتخابات منصرف خواهند شد.
با این حال این روزها تقریبا همگان با واسطه یا بی واسطه از کاندیدای احتمالی حزب اعتماد ملی شنیده اند که “اگر خاتمی بیاید من هم می آیم” در واقع فرض حضور شیخ اصلاحات در انتخابات آتی در صورت حضور خاتمی، این روزها فرضی کاملا جدی و چه بسا قطعی است. اینکه در صورت نامزدی آقای خاتمی افرادی چون عارف، مهرعلیزاده و … نامزد نخواهند شد گرچه امری پذیرفته است اما باید پرسید چه کسی در میان عموم مردم این آقایان را به عنوان اصلاح طلب می شناسد؟ تصور کاملا اشتباه برخی دوستان از مفهوم اصلاح طلبی موجب شده است تا تصور کنند هرآن کسی که در دوره اصلاحات مدیریتی بر عهده داشته است اکنون در میان مردم به عنوان اصلاح طلب شناخته می شود و علاقه و اعتماد مردم به اصلاح طلبان برای او رای آور خواهد بود، بر این اساس اگر قرار باشد مدیران دولت های اصلاحات را اصلاح طلب بدانیم چهره هایی چون “دری نجف آبادی”، “حسین مظفر” و … را هم باید چهره های مقبول و مورد علاقه حامیان و رای دهندگان به اصلاحات بدانیم، اما خوشبختانه واقعیت آن است که آزمون های دشوار طی شده از دوم خرداد 76 علاقه مندان به اصلاحات را به این باور رسانده است که ملاک قضاوت خود را عملکرد هر فرد بدانند نه یدک کشیدن عنوان کلی اصلاح طلب. بر این اساس باید گفت که لزوما کاندیداتوری آقای خاتمی موجب وحدت در میان اصلاح طلبان نبوده و تنها نام هایی که در محافل سیاسی ـ و نه در میان قشرهای مختلف مردم- به اصلاح طلبی معروف اند را کنار خواهد زد و نه چهره های شاخص و امتحان پس داده جبهه اصلاحات را. از این رو چنانچه نامزد دیگری مانند “عبدالله نوری” از سوی اصلاح طلبان معرفی شود علاوه بر اینکه نامزدی احتمالی اشخاصی چون مهرعلیزاده و عارف از سوی مردم به پای اصلاح طلبان نوشته نخواهد شد بلکه با توجه به سبقه تاریخی و عملکرد شفاف و موج محبوبیت فراوانی که نوری دارد بسیاری را از رقابت با او پرهیز خواهد داد.
استدلال لزوم وحدت برای پیروزی همچنانکه برای اصلاح طلبان کاربرد دارد برای اصولگرایان نیز ضرورتی انکار ناپذیر است، چنانچه اعضای ارشد مجاهدین و مشارکت بارها اعلام کرده اند با آمدن آقای خاتمی دوگانه “احمدی نژاد- خاتمی” شکل خواهد گرفت، به این ترتیب تمامی نیروی اصولگرایان برای شکستن آقای خاتمی پشت سر آقای احمدی نژاد جمع شده و چنین امری به دلایل ناگفته پیدا قطعا به نفع اصلاحات و شخص آقای خاتمی نخواهد بود. “روحانی” و ”قالیباف” از جمله نامزدهای احتمالی هستند که گفته می شود سرنوشت خود را به خاتمی گره زده اند، پس شکی باقی نمی ماند که با عدم حضور آقای خاتمی و کاندیداتوری روحانی و قالیباف بخش قابل توجهی از رای اصولگرایان به آنها اختصاص خواهد یافت و عملا موجب از دست رفتن بخشی از پایگاه رای رییس دولت نهم خواهد شد، که این به نفع کاندیدای اصلاحات خواهد بود.
چنانکه بارها گفته شده است آقای خاتمی برای پیروزی بر تمامی عوامل و موانع پیش رو نیاز به رای بالایی دارد که جز از طریق آراء خاموش و رویگردان و سرخورده از اصلاحات کسب نخواهد شد. به طورکلی تحقق این موضوع برای پیروزی نامزد جریان اصلاحات (هرکس که باشد) امری ضروری و قطعی است. با این همه گویی علت این سرخوردگی و خاموشی این قشر به کلی به دست فراموشی سپرده شده و قرار نیست جایی هم گفته شود که بخش عمده این رویگردانی از رای دادن به نامزدهای اصلاح طلبان ناشی از عملکرد شخص آقای خاتمی و حامیان سینه چاک امروز ایشان در جریان هشت سال ریاست جمهوری اش است. اکنون اما، چگونه قرار است عامل سرخوردگی موجب ”انتشار امید به اصلاحات” و نشاط سیاسی شده و آراء خاموش را به صحنه کشاند.
—
این مقاله به صورت تقطیع شده در روزنامه اعتماد چاپ شده است.