نمی دانم فیلم “مسافران” بهرام بیضایی را دیده اید یا نه. من نخستین بار 18 سال پیش آن را تماشا کردم اما هنوز و همچنان مضمون کلیدی آن در ذهن و خاطرم نقش بسته است. داستان فیلم بر محور یک “حادثه” تنیده می شود. خانواده یی برای شرکت در مراسم عروسی از شهرستان به سوی تهران حرکت می کنند اما در مسیر جاده بر اثر تصادف همگی کشته می شوند بنابراین عروسی به عزا مبدل می شود. البته قرار بوده “آینه قدیمی” مادربزرگ را نیز همراه خود بیاورند که معلوم نیست پس از تصادف مرگبار چه بلایی سرش آمده.
فیلم “مسافران” به باور من همچون دیگر کارهای ارزنده بهرام بیضایی چندلایه و تامل برانگیز است اما آنچه برای این قلم حکم “کلید واژه” فیلم مسافران را دارد این جمله پررمز و راز مرحوم “جمیله شیخی” بازیگر نقش مادربزرگ است که در آن پلان تاثیرگذار می گوید؛ “لعنت به جاده ها اگر باعث جدایی آدم ها شوند.”
30 سال پیش مردم ایران از هر نقطه یی در سراسر این کشور با هر سلیقه و خرده فرهنگ و ابزار و وسیله و خودرویی، همه حرکت کردند. به کجا؟ به سوی مراسم عروسی، بخت یار بود و همه یا بیشتر آنان به مراسم رسیدند. جشن برپا شد و عروس انقلاب بر تخت نشست. اما انگار “جاده ها” دست بردار نبودند. این بار “جاده ها” پس از مراسم عروسی به جان آدم ها افتادند. هر روز یک جاده، یک راه، قربانی گرفت. آن جماعتی که در جشن عروسی کنار هم بودند به تعداد جاده ها، گروه گروه شدند. آنگاه حادثه پشت حادثه. عزا در پی عزا. من هرگاه فیلم های مستند تاریخ 30 ساله نظام را مرور می کنم که سال به سال و گاه در فاصله یی کوتاه تر، چهره هایی سرشناس از آن “غیب” شده اند، بی اختیار این عبارت فیلم مسافران را تکرار می کنم که “لعنت به جاده ها اگر باعث جدایی آدم ها شوند.”
تا پیش از قضایای انتخابات اخیر و به ویژه حوادث و برخوردها و دستگیری های گسترده و برخی اقدامات غیرقانونی خسارت آور و به ویژه محاکمات و اعتراف پراکنی های آنچنانی، همواره باورم این بود که نظام جمهوری اسلامی به اتکال خداوند و برخورداری از پشتوانه اعتماد عمومی توانسته است در هر برهه یی متناسب با “نوع حادثه”- هرچند به بزرگی “جنگ تحمیلی” و از آن دست- تدبیری شایسته و متناسب با “اصل موجودیت مراسم عروسی” برگزیند و اجازه ندهد “هژمونی عزا” بر تمامیت خانواده سایه افکن شود.
اما افسوس که آنچه این روزها پیش روی ماست حکایت دیگری را ساز می کند. انگار برخی “طبیب نمایان تازه به دوران رسیده” برای علاج هر دردی، تنها و تنها یک قلم داروی شفابخش در چنته دارند و آن استعمال “جوشانده گل ختمی” است خواه بیمار مبتلا به خشکی مزاج باشد یا برعکس، یا حتی کسالت روحی داشته باشد، مگر به صراحت اعلام نشد که؛ این یک “اختلاف خانوادگی” است؟ مگر بر پیشینه درخشان و برجسته هاشمی و موسوی و کروبی که جملگی در بالاترین رده های مسوولیت و خدمت در این نظام عمری سپری کرده اند، مهر تایید زده نشد؟ مگر بسیاری از آنان که نزدیک یا حتی بیشتر از دو ماه است در شرایط مبهم و شبهه ناک زندان گرفتار شده اند تا همین چندوقت پیش در زمره کارگزاران نظام نبوده اند؟ مگر محمد قوچانی و احمد زیدآبادی و دیگران چه خطای پنهانی مرتکب شده اند؟ مگر دیدگاه ها و مواضع سیاسی و فرهنگی این جماعت، خواه در کسوت فعال سیاسی یا روزنامه نگار اصلاح طلب، پدیده یی مرموز و پنهان و ناشناخته بود که اکنون سناریست های مقابله با “توهم انقلاب مخملی”، ارشمیدس وار فریاد سر می دهند؛ “یافتم، یافتم،”
آیا این است شیوه برخورد با یک اختلاف خانوادگی؟ به واژه واژه کیفرخواست بنگرید و به فریادهای “هل من مبارز” برخی روزنامه ها که انگار هیچ چیز جز جرعه یی “شرف و حیثیت” دیگران عطش آن را فرو نمی نشاند.
و به پاره یی خطابه ها و خطبه ها که از جایگاه معروف به “وحدت بخشی” جواز وحشت و نابودی وحدت را صادر می کنند. و چه کودکانه و خوش خیال، لابد می خواهند یک بار برای همیشه کار را یکسره کنند.
و به اظهارات غیرمسوولانه برخی “آتش بیارهای معرکه” که متاسفانه حرمت شأن لباس نهاد سپاه را پاس نمی دارند و هرچه می خواهند، می گویند و می نویسند و ذره یی به پیامدهای این شیوه “سوراخ کردن کشتی توفان زده” نمی اندیشند، چرا باید برای “خودارضایی” از واقعیت ها- هر چند باب طبع ما نباشد - فرار کنیم؟، سوگند به همه مقدسات عالم، که حال عمومی جامعه خوش نیست. این را از نگاه های مردم، از کم حوصلگی و غرولندهای روزمره و از سکوت مرموز آنان می توان دریافت.
قبول دارم که نظام با یک مساله بی سابقه در 30 سال گذشته اش مواجه شده. اما از نظر من، هر دو طرف مساله از یک جنس و ماهیت اند. البته یک طرف خود را “حق مطلق” و طرف دیگر خود را در “موضع مظلومیت” می داند.
و از قضا، پیچیدگی مساله نیز به همین ویژگی مربوط است. هر دو طرف نیز، هر چند به تفاوت، برخوردار از پایگاه اجتماعی هستند. این طور نیست که یک سوی قضیه پشتوانه عظیم و یکپارچه مردمی داشته باشد و سوی دیگر، هیچ.
آیا سناریست های “توهم انقلاب مخملی” می خواهند جنگ “حیدری – نعمتی” راه بیفتد؟، مردم در برابر مردم،؟
هنر و مهارت و تدبیر و هوشمندی یک مرکزیت کلان مدیریت اجتماعی در چنین موقعیت هایی باید خود را عرضه کند. با بگیر و ببند و ایجاد محدودیت و ممنوعیت و لغو فلان مراسم مذهبی و انتشار قطره چکانی و کانالیزه اخبار و اطلاعات غلط از رسانه های رسمی و ناسزاگویی و هتک حیثیت این و آن شخصیت مورد احترام بخش های گسترده یی از جامعه که کار درست نمی شود. به نظر من تکرار این روش های لجبازانه، حاصلی جز “شرطی شدن” رفتار جامعه در پی نداشته و نخواهد داشت. کار به جایی رسیده و بیش از این نیز خواهد رسید که دست کم بخش مهمی از افکار عمومی، حتی نسبت به تصمیمات و اقدامات مثبت نیز به دیده تردید می نگرند. آیا این نتیجه مطلوبی برای نظام است؟ اعتراف می کنم که با همه “بی حاصلی” این گونه نوشته ها، به قول برخی از دوستان، کارم شده “روضه خوانی” و مرثیه سرایی، اما آیا کار دیگری نیز می توان کرد؟ “لعنت به جاده ها اگر باعث جدایی آدم ها شوند.” آیا “مسافران” با “آینه قدیمی مادربزرگ” به مراسم عروسی خواهند رسید؟
منبع: اعتماد،22 شهریور